دوشنبه 19 تیر 1391 - 10:18

شبكه دنا گويش لري را از يادها برد

سايت خبري تحليلي بوير نيوز / حسين روحاني مقدمقسمت دوم: کسری ، آقای ضرغامی و آقای رحیمی شما و ما ! سازمانی داریم به وسعت 72 سال عمر ، اما کاری نمی کنند که تو را ترغیب نمایند به زادگاه پدرت نیم نگاهی بیاندازی و همین مرا نگران می کند که مبادا کسرای های ایران زادگاه پدرانشان را به خاطر کم کاری و بی راه رفتن من و ما گم کنند !؟!

 کسری پسرم ، سالهای زیادی است زنده هستم ولی هنوز دلم به حال مَتَتی می سوزد   (هر چند می دانم که مَتَتی را هم نمی شناسی ، متیلش را از من و ما نشنیده ای، شاید هم نخواسته ای !) مَتیل ( قصه های )  مشی خانم بی زن تاته سخته ، هنوز برق بزن بزن با چپون خوب ایزنی با چپون، من دختر دال بودم در کمر لال بودم، پیرزن که پند ما داد، ما را کر پادشاه داد دیی و دیی چه کردی پل دیی بید بسی ، تن دیی شیر خسی دو تا  تپی تپسی دو تا نینی روپسی و … بزن بزم با رویم ، و بزن و بزن با شویم … ، که مشی خانم بی در حالی که دندانهایش یک و دو در میان ریخته بود و فضای خالی بین آن خود موسیقی  و ندای دل انگیزی مزید بر اوج گرفتن احساساتش در روایت متیل دختر دال بود مرا تا بی نهایت احساس می برد هنوز کره سیاه قیتون ( کره اسب ابلق ) بادپای متیلهای عامه شاپسند در تار و پود ذهنم می تازد . اما آقای رحیمی کسرای من سراغ شبکه دنا شما را نمی گیرد ( که اگر شبکه اهل و اهالی دل بود می گرفت ) به جای کپروشک و خنک و تپک، تام و جری می شناسد و به جای هر کن زین زری و اغا دنبه ، اوتیس گوساله قهرمان هالیوود را می نگرد، به جای چوکلی و کل کله برد، اندر تیکر را به جان باتیستا می اندازد و به جای … و وای صد واویلا به حال ما که روزی، کسری، روزی شما و فرزندان تان به جای استفاده از واژه های ناب و زیبای زبان و گویش مادیتان، پاپا و ماما جایگزین شدت علاقه تان به والدین گردد که خود به میزان نوع کلماتش غریب ، بی احساس ، ثقیل ، سنگین و زود گذر خواهد بود.

 کسری پسر دلم می خواهد به آقای رحیمی بگویی یادت هست نه با تو و نه با خواهرت که 4 سال از تو بزرگتر است علیرغم اصرار و پافشاری های فراوان  اطرافیان ایل و تبارم که گرفتار سکوت  شده اند و نمی دانند که وارثان به حق زاگرس و اسب و بلوطند … با شما به زبان و گویش زیبا و ارزشمند مادریتان ( لری ) حرف زدم و حتماً به یاد می آوری که بارهای بار  زیباترین اصطلاحات لری را که رو به فراموشی سپرده شده اند و تمدن با یک عربده از ما دزدیدش و لال شدیم و … و هیچ . من در پس مخیله ذهنم برای شما به یادگار نگه داشتم و خرسندانه گفتمتان هر چند می دانستم خودم بر سر لهجه ات سنگت خواهند زد، اما نخواستم غیر از آنچه که هستی و باید باشی، باشی . اما کسری  همین چند اصطلاح و چند بار گفتن و روزی چند حرف زدن من با تو هم نتوانست تو را به آنچه که باید باشی، تبدیل نماید، چرا که یک دست صدا ندارد … اما … !؟ در حالیکه ف آقای رحیمی شبکه دنای شما نه تنها فرزندان این مرز و بوم « دنا » را با واژه های شعر گونه لری آمیزش نداده که خود به علت ندانم کاریها و عدم کاردانی و در جای خود قرار نگرفتن ابواب جمعی های آن سازمان و نیروی انسانی مناسب و شاخص، خود گاهاً موجبات استهزاء و به تمسخر گرفتن زبان لری را فراهم آورد و عمق فاجعه به حدی است و کار به جایی رسیده که جمعی از فرزندان دلسوز این آب و خاک در دانشگاههای کشور با هزینه خود به مردم یادآوری می کنند که نگذارید گویش شکیل لری با ندانم کاریهای رسانه های همچون شبکه دنا و … و هجوم ناخودآگاه کسانی که با به راه انداختن جوکهای سخیف ( در قالب بلوتوث ) موجبات هجو و هزل و … عناصر زیادی این ادبیات پر راز و رمز را در نگاه سایر  اقوام ایرانی فراهم آورده و هویت ما را خرد  و خفیف و کوچک نمایند . آیا این وظیفه اصلی رسانه ای آن هم به وسعت رادیو و تلویزیون نیست ؟ هست و شما و ما و همه خوب می دانیم که اصل کار است .

 کسری پسرم شاید بپرسی، پدر چرا خودت که مثلاً از اهالی هنر هستی آستین بالا نزده ای و در این شبکه و رسانه ها قلمی و حرکتی و صدایی بلند نکرده ای ؟ اما می گویمت پسرم، حداقل طی دو  دهه ی اخیر بارهای بار شاهد بوده ام که اهالی راستین عرصه فرهنگ و هنر را به خانه های خود راه نداده اند و ارام ، آرام آرام همه و یا اکثر این اهالی را با سنگ اتهام رجم تفسیر  خود نموده اند، بارها دیده ام که کارشناس فرهنگ، هنر و ادب  را علیرغم توانایی هایش به صدا و سیما و … راه نداده اند و با هزاران وصله ناجور که آرام جور کرده اند ( است ) از علاقه و عرقشان جدا و سودا نموده و به چوب خودی و نخودی سر خورده  نموده اند و اندک افرادی هم اگر با واسطه و بدون واسطه راه یافتند ، آنچنان تحت فشار محیط بسته و لای جرز محافظه کاری قرار گرفتند که بار سفر بستند و مَرکب کوچ را بر مُرکب ماندن و نوشتن ترجیح دادند و راهی جز این نداشتند و باز اندک کسانی اگر مانده اند  محدودیت های زیادی را تحمل و جمع  هنرمندان و فرهنگیان  موجود که در قالب  پاره وقت ( حق الزحمه ای ) کار می کنند  یا هنوز زحمت حقشان را نداده اند و دیگر دل به کار نمی دهند و یا بضاعتشان  ناچیز بوده و هست که خشابهای آنان خالی شده و دیگر هیچ … و باز اگر اندک مخاطبی هم مانده فقط و فقط مدیون هنرنمایی ذاتی و فطری هنرمندان فقیر این شبکه است ولی تا دلت بخواهد و دلشان خواسته افرادی در این مجموعه فرهنگی ، هنری، اجتماعی ، اقتصادی  بعنوان نیروی انسانی جذب شده اند واسطه های گران قطوری موجبات حضور و استخدامشان  را فراهم نموده اند که جایشان اینجا نبوده و نیست و حق داران واقعی در این مجموعه انگشت شمار. جائیکه تحصیل کرده دامپروری ، شیمی و کشاورزی و … متصدی امور فرهنگ ، هنر و تولید محصولات فرهنگی می شود و فارغ التحصیل فرهنگ و ادب و هنر اگر شانسش بگوید و خودی باشد و واسطه دار  در حوزه ی معاونت دام و آب و خاک و … کارمند  و دفتر دار و …. شده اند . آیا این است لبیک به پیام ” جذب حداکثری و دفع حداقلی‌” ؟!

  کسری آن موقع  که سه سال  از الان تو بزرگتر  بودم و دوران دبیرستان را طی می کردم وارد صدا و سیمای استان شدم و گهگاهی برنامه ای هنری در رادیو و تلویزیون اجرا می کردیم و خرسند بودیم  که چند نفر  متصدی امور صدای و سیمای  استان، خود متخصص امور بودند و اساتید ما در این امور فرهنگی و هنری و اگر کاری می شد با ظرافت خاص و با اندک  امکانات بارهای بار نام و نشان و رسم و آداب استان را به خوبی معرفی می کردند و به درستی نشان می دادند که آل یعنی چه و گِردَ گِوری و شُل شِلی و تیور و جَفت و کلگ و خوراک بومی و سنتی این استان چه بوده و هست و می باشد . اما در همین شبکه که الان  میلیاردها امکانات و صدها نفر نیروی انسانی دارد در برنامه ای مشترک با یکی از شبکه های کشوری کارشناس مجری ما در جواب پرسش مجری برنامه خانواده شبکه ملی : که غذای سنتی مردم شما ( استان ) چیست ؟ جواب داد برنج و گوشت  در این استان مجری را نکوهش می کردند و من مجری را تبرئه کردم چرا که اولاً عمق  فاجعه را در طریق این مسیر نشان می داد و دوماً گناهی بر او نبود که عیوب  بر تهیه کننده و عوامل  بود که این کاره نبودند  و باید به جای تهیه  کنندگی و کارگردانی و … در صنایع شیر به عنوان نیروی انسانی مایه پنیر می زدند و شاغل می شدند .

 کسری بهت بگویم آقای رحیمی می داند  که آداب و سنن و رسوم، آئین  و … این خطه از مرز و بوم حتی پوشش لباسش خاص است اگر بگوید نمی داند ، مطمئناً این جا و عنوان جایش نیست، اما می داند، چون خود از خطه ای دیگر  از این مرز و بوم است که آداب و آئین ایلی و عشیره ای همچون و همسان و همانای ما دارد ، اما بیاد می آورزی دو سال پیش روزی که در ایذه برای همایش خوانش و پژوهش کاخ بلند شاهنامه خوانی و … داشتم شال و دلگ و چقه و زناره و پاپیچم را با کلاه نمدی پدر بزرگت که همراه خود برده بودم، برای ارائه مقاله  ام می پوشیدم، پرسیدی چرا آقای … مجری برنامه … و گزارشگر ….و برنامه … شبکه دنا که احتمالاً اتفاقی دیده بودی فقط کلاه دارند و جقه و شلوار لی پوشیده ولی تو اینگونه می پوشی ؟ دانستم پرسشی بزرگ داری و مانده ای که آن درست است یا این، ولی الان شبکه ما به جای دلگهای اصیل و سنتی و چقه  و زناره و تمبون و جومه پدران و مادران ما، که حتی ترکیب رنگش با تنوع بی نظیر رنگ طبیعت دل انگیزش تناسب دارد . در برنامه های  تلویزیون و حتی برنامه های اجرائی همایش ها و … دلگهایی به سان اهالی چوسان قدیم و گوگوریو می پوشند و کلاه هایی به رنگ اهالی فارسان و شلوارهای … به سان گروه های لایت و متالیکا و …

 کسری پسرم نمی خواهم بیش از حد ذهنت را مشغول کنم  و از طرفی مطالب و گفته هایم را طوری ادامه دهم که فردا دوستان هنرمندم فکر کنند از اصل هدف یعنی دلسوزی و زجری که برای فرهنگم می کشم فاصله گرفته و فقط دارم ادای بعضی از هنرمندان بزرگی را در می آورم که نامه و گفته ها و دل مشغولیهای خود را برای فرزندانشان در قالب نامه می نوشتند ، اما می خواهم بدانی که همیشه باید جهانی فکر کرد و بومی عمل نمود و با نگاه به خرده فرهنگها ، فرهنگها و آئین ها و نیایشها ، نمایشهای آئینی و موسیقایی که در فرهنگ و هنر این خطه از زاد و بوم که نیستند و خود در قالبهای مختلف عانی و مفهوم های گسترده ای را در درون خود داشته و قالب های دراماتیک و …. را به وفور در عمق خود با اندیشه های انسانی و اجتماعی و …  مطالبه کنندگان و بینندگان و شنوندگان به یدک می کشند به خصوص قالب طنز که مثلاً شبکه دنا آن را سر لوحه بخش عمده ای از برنامه های  نمایشی و فولکلور خود قرارداده و حتی ظاهراً بنابراین است که بخش قابل توجهی از برنامه های شبکه های استانی  به تولیدات بومی اختصاص یابد  اما متأسفانه در همین  مقوله  طنز  در شبکه دنا ادا و اطوار و شکلک و به تمسخر گرفتن فضا و صفا و لباس و کلام و جمال و وصال و ..  و همه و همه دار و ندار  این مردم را به علت عدم اگاهی و شناخت از طنز به باد تمسخر گرفته و موجبات وهن  و استهزاء فرهنگ و ادب و هنر این مردمان را نزد سایر مردم ایران عزیز فراهم می آوردند هر چند می دانم که عمدی ندارند و اندک افرادی هم خوب کار می کنند و می شناسند ( که البته یا ممنوع کار هستند یا اگر نیروی رسمی شبکه کمتر به توانایی هایشان توجه می شود ) و حتی کار به جایی رسیده در این چند سال که از قضا فضای ساخت چند فیلم و سریال پیش آمده، متأسفانه به جای استفاده از توانایی های هنرمندان زبر دست  بومی و غیر بومی مقیم  استان که اگر تعدادشان زیاد نباشد ولی حداقل به تعداد پرسناژهای مورد نساز سریالها و فیلم های ساخته شده در استان بوده از هنرمندان خارج از استان دعوت کرده و چندین  نفر ( غیر متخصص ) را مأمور تا دیالوگهای سناریو را با آنان تمرین کرده که به گویش لری ادا نمایند !؟!

 بله آقای رحیمی، سند این گفته صحبتی بود که جناب  رضا فیاضی  از دوستان بنده پارسال موقعی که 2 ماهی برای ایفای نقشی در سریالی به استان دعوت شده بود صادقانه و شخصاً به شما گفت :” آقای مدیر کل  آیا بهتر نبود به جای  دعوت از ما و پرداخت هزینه هایی که بابت حق الزحمه و اسکان … می پردازید و به تناسب معروفیت و … مجبورید بیشتر از حمد یک بازیگر  توانمند استانی فرضاً آقای … بپردازید از همین اهالی فرهنگ و هنر استان استفاده نمایید” ؟ اما  تهیه کننده هر تعدادی از این بازیگران استان را که مد نظر داشت  از ترس عدم تدیید توسط واحد حراست شبکه نتوانست دعوت نماید!

 . . .پايان قسمت دوم

اين مطلب ادامه دارد.

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=6675
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. باران گفت:

    با سلام من چند تا فیلمنامه به زبان لری دارم میشه کمکم کنید به دست عوامل صدا و سیمای استان برسانمشون.

دیدگاه شما