چهارشنبه 17 خرداد 1391 - 17:20

“دا لالا ” بُغض پنهان مردم لُر؛ دل نوشته ای بر کتاب جدید استاد رهدار

سایت خبری تحلیلی بویرنیوز: استفاده از شاخه های زبانی لکی ، مینجایی ، بختیاری ، کهگیلووی ، مماسانی در ” دا لالا ” درون رهدار را به تک زبانی سوق می دهد که کمتر نویسنده و شاعر لُری به آن پرداخته که رهدار با لوئه لوئه های خود از آموزگاران فرهنگ یک قوم که مادران هستند در زیر زره بین اهداف بلند خود قرار داده است . وی هیچگاه با آشنایی و تسلطی که بر این شاخه های زبانی دارد هرگز از فهرست و فصلی خاصی برای هریک از این شاخه های زبانی قائل نشده و در لا به لای سروده ها در کنار لوئه لوئه لکی لِلی لِلی بویراحمدی و لِلایی بختیاری را نشانده است به گونه ای که گویشوران هر شاخه زبانی به راحتی در خوانش برآمده و گاه در یک دوبیتی از تمام زبانها کمک گرفته است مثلن با یک مصرع بختیاری شروع و پس از عبور از شاخه های لرستانی به بویراحمدی ختمش می دهد.

در خلوت راز و نیاز مادر و کودک  دوبیتی های ساده  چون آیاتی آسمانی رد و بدل می شود . فراگوش دادن کودک خود پاسخ این گفتار موزون است که به راحتی زنجیر عاطفه را میان مادر وفرزند  استوارتر میکند وهمه اینها به اصطلاحاتی تعبیر می شوند که در فارسی به آنها لالایی ودر لری لوئه لوئه ، لِلایی و… تعبیر می شود.

“رهدار” یا به عبارت دیگر حسین حسن زاده رهدار، از بانیان جشنواره بنه وار،خالق آثار ماندگار” کُهبنگ “و”می نویسم اندیکا ” و … را در میان علاقمندان فرهنگ لر کمتر کسی است که نشناسد، فعال لری که به وجودش را برای مردم لر صرف نموده وبه قول خود وی ” این  تو هستی که حس نوشتن می دهی و گرنه بی تو هیج قلمی نیست” منظور همان دغدغه های قوم لراست که آثار متعهد و متعدد وی را بنیان نهاده است.

دغدغه مادران ونسل امروز لر که شاید ارتباط کمتری رابا نسل گذشته خودحفظ کرده اند وهمچنین پراکندگی ابیات لالایی در فرهنگ قوم لر به دلیل مشکلاتی که برای هویت لر بوجود آمده است “رهدار” را بر آن داشته تا خود زبانی شود برای مادران قوم لر وابیاتی را برای آنها سروده است که مثل تمامی آثار قبلی این استاد فرهیخته گامی شود درجهت زندگی بخشی به هویت قوم لر تا همیشه ماندگار بماند

لالایی ها  همانطور که در بالا آمد ابزاری است که یک مادر نا خود آگاه  سه جنبه آموزش زبان مادری وتغذیه ذهنی فرزند از نظر واژگان ،انتقال حس عاطفی بااستفاده از مفاهیم احساسی که نوعی آموزش انسان دوستی وآئین عشق ورزی جهانی به فرزند وهمچنین آگاهی او از آنچه در اطرافش می گذرد وانتقال فرهنگ وتاریخ با مفاهیم و اندیشه ورزیی که در درون ابیات لالایی است را با آن انجام می دهد ویک کودک با گذران روزهای زندگی خودوپس از طی مراحل شیرخوارگی و ورود  به دوران کودکی با آنها غریبه نبوده وبه دلیل وجود ظرفیتهای ذهنی قبلی در ذهن خود به راحتی با آنها ارتباط برقرار می کند.
رهدار در اثر جاودان خود (در دست انتشار) به همه فاکتورهای اشاره می کند و از  نظر دور نداشته وبا حالتی استادانه در “دا لالا” خود ظرفیتهای بالا را به خوبی آورده است تا هم نیازهای کودک به خوبی بر آورده شود وهم این نیازها رادرخدمت هویت قومی خود آورده وباعث زایش دوباره زبان وفرهنگ قوم خود گردد .  ” رهدار ” زیرکانه  روانشناختی مادر و کودک را بیش از هر متخصصی این فن  در راه هویت بخشی فرهنگی مُهر تایید می زند  و به خدمت میگیرد . در زیر با خوانش مختصری از این اثر ارزشمند پرداخته وموارد بالا بررسی می شود:

اگوم  سی خوت  بیار آبوی

یه دَو  دی خوت زِمار آبوی

و در ابیات بالا نجوای مادر با کودک که او را دعوت به برخاستن می کند که همان تربیت درونی کودک است  دیده می شود وکودک را دعوت به بیداری می کند تا چشم بازکرده وخودرا حرکت دهد وبی نقص شود که مفاهیم تربیتی مانند “بیاری” که همان رسیدن به آگاهی و “یه دَو  دی زماری” که همان زایش های دوباره است را درخود دارد وبه کودک خود می گوید:

زنم  وُر چشمه     آوازم

دو پاته  تا  تیار    آبوی

مراد اینگونه باید گفت  که تورا به چشمه آواز م می سپارم تا تیار(بی نقص) شوی که همان مفهوم تربیت نمودن واصالت دادن به فرزند را دارد ودرادامه اینگونه کودک را مخاطب قرار می دهد:

دلِ داکِت بلال       اوبی

خَشی ها مُس بچال اوبی

مِنه ئی  روزگار    تنگ

وری که دیر مجال اوبی

***
به  شَوینه به   روزینه

کَشُم  داغت  مِنه  سینه

اَیَر  بینُم  لَوِت  هُشکه

پَنه  ئارُم    وَره  گینه

در این روزگار تنگ که مادرت را درخودگرفته است  تو ای فرزند من برخیز ! و چه دیرشده است پس کاری بکن ، وگویا دراین مجال قوم که خود مادری زخم خورده است همان” فرزند فرهنگ لُریاتی “را دربغل گرفته و از او می خواهد که وقت را تلف نکند، چرا که در هرشبانه و روزانه ای این مادر قوم است که داغ این فرزندان گریزپای فرهنگ لُری را به سینه نقاشی می کشد و اگر او را در تنگنا ببیند ترجیح می دهد در دامان خار گََوَن و گینه زندگی کند ولی لب خشک و نزار فرزندش را نبیند.
رهدار در ادامه به سراغ اسطوره هایی می رود که قوم را زندگی داده اند وبه دلایلی وجودشان در قوم به تاریکی رفته یا ابزارهای دیگری جایگزین آنها شده اند ومادر را به این موضوع فرامی خواند و نهیب می دهد  تا با سرایش “لوئه لوئه “ها وآوردن نام آنها به این اسطوره ها هویت دوباره بخشیده   و هم آنها را دردرون کودک خود نهادینه کند :

لالا لالا   شِری     نازم

قَسَم وُر    شاهه آوازُم

گِلی بهمن نه سی خاکه

مخون ای کوک تارازُم

که اشاره به اسطوره بی بدیل قوم لُر زنده یاد” بهمن علاء الدین “دارد ودرادامه همچنان که خویشاوندی بی نظیر بهمن و”ایرج رحمانپور” را که او هم نیز از ستارگان پرنور هویت قوم لر است  در لِلایی و لوئه لوئه ای  این بانگ صدای ایرج رحمانپور را چون آفتاب پس از بارانی می داند که به باران هم طعنه می زند .

چی بُنگ شرتویی ایرج

وه بارون هم تناء ایدی

و با یادی از دیگرانی که  به عناوینی این موارد را زنده نگاه داشته اند اشاره دارد وکودک را وا می دارد تا اونیز در این راستا تلاش کند :

وری سیمون بخون بیداد

گُلِ نازدارته      کُن   یاد

تُونه اَی    کَوگِ   تارازُم

      به سینه   اینوشت میلاد

که اشاره به  میلاد میداودی بازیکن مسجدسلیمانی و حرکت زیبایشان در شناساندن آبهمن علاء الدین به ملت ایران  دارد.

 “رهدار” هرگاه  به سراغ زبان می رود وبا آوردن واژگان اصیل لری در” لوئه لوئه “خود در دو حالت هم به مادر می فهماند تا درون خودرا به سمت زبان اصلی خود بکشاند واگر دچار دگرگونی وهضم در زبانهای دیگر مثل فارسی شده به خودبیاید وهم به او می گوید تا ذهن کودک را با این واژگان عجین سازد . استفاده از شاخه های زبانی لکی ، خرم آبادی ، بختیاری ، کهگیلووی ، مماسانی  در  ” دا لالا ” درون رهدار را به تک زبانی سوق می دهد که کمتر نویسنده و شاعر لُری به آن پرداخته  که رهدار با  لوئه لوئه های خود از آموزگاران فرهنگ یک قوم که مادران هستند در زیر زره بین اهداف بلند خود قرار داده است  . وی هیچگاه  با آشنایی و تسلطی که بر این شاخه های زبانی دارد هرگز از فهرست و فصلی خاصی برای هریک از این شاخه های زبانی قائل نشده و در لا به لای سروده ها در کنار لوئه لوئه لکی لِلی لِلی بویراحمدی و لِلایی بختیاری را نشانده است به گونه ای که گویشوران هر شاخه زبانی به راحتی در خوانش برآمده و گاه در یک دوبیتی از تمام زبانها کمک گرفته است مثلن با یک مصرع بختیاری شروع و پس از عبور از شاخه های لرستانی به بویراحمدی ختمش می دهد:

تشه ایما  ، بلیز ، بلیز

تشه  بی  ما   کورکلیز

        تشه شئرِم ده  تژگا  تو

هزارو  وَش  گِرتهَ لیز

در این ابیات وازه های بلیز، کورکلیز، تژگا ، لیز را به او آموزش می دهد که شاید خود مادر هم با این مفاهیم غریبه شده باشد و به طور کلی نزدیکی به فرهنگ لریاتی آرمان ” رهدار” است شاعر فرهیخته ای که افکارش از مکتب لری نشات می گیرد و ترازنامه روشنفکری این شاعر در این وادی شکل گرفته و سیر می کند برای کودکان همیشه آگاهی از اصالت خود وهویتی که در آن شکل گرفته اند می تواند هم مایه فخر ومباهاتی باشد که روحیه اعتماد به نفس را در آنها بالا می برد وهم آنها را با دیگران فرهنگیی  که جز ء هویت او نیستند غریبه سازد وهمانگونه که در بخش بندی ابتدای سطور آورده شد ولوئه لوئه را دارای یک وجه آموزشی دانستیم مادر با اشاره های خوددر لالایی کودکانه زمزمه های تاریخی و فرهنگی را در گوش کودک خود می اورد تا کودک از آنها با خبر شده ودر ادامه زندگی خودبه آنها افتخار کرده ونیز در راستای ویژگیهایی که دارند حرکت نماید وچون ” رهدار” در این سالیان شاید به این نکته پی برده که مادران با قهرمانان تاریخی لر غریبه شده اند در “دا لا لا “به بیان آنها می پردازد و به مادران نهیب می دهد تا هویت از دست رفته خود را باز یافته و انتقال تاریخ خود را  با استفاده از این نجواها ، کودکان لُر را به یک لریاتی تمام عیار مبدل سازند.

قدم خیر سَروَنیش کاله

آساره زنگَل ِ ماله

گُلوَهنیش تَنگوان کُه بی

دُهدرِ رستمه زاله

*****

مریم  کُر نشون    بیدی

تو دایه بیکَسون   بیدی

بهُون ت جون پناه ایرون

تو سردار زنون    بیدی

*****

لُوئه    جونم    لُوئه     نَنی

 تُو ها  وا  دشمن  می جَنی

وه یه دَس نافبرون روله  ت

وه یه  دس ت تفنگ  دنی

اشاره به قدم خیر قلاوند و سردارمریم بختیاری و بانو ننی از قهرمانان قوم لُر که در یکی از مبارزات با دولت مرکزی در سنگر زایمان می کند و خود پس از اینکه ناف بچه اش را می بُرد به مبارزه اش و دفاع از خود می پردازد که یکی از ویژگیهای این کتاب است

 ره

ا

است . اشاره به جغرافیای لُر و زاگرس و شناساندن آن به مادران که رسالت انتقال را دارند خود شیرین ترین لوئه لوئه هاست . لوئه لوئه ی خورموه/ دلِم سیت دال ودِر مووه  …..   لُوَه لُو       دِهلُروئی    تو/چی زخم هَرده   سِروئی تو ….. لُوَه    لُو  دره شهریمی/ولاته      پاله  بهریمی/برارزای     کَوَر کوهی/هوارزای   گَهریمی ….. شلیل ِ          مالمیری می/تو   بوی    نون  تیری می اوسوکه عشقِ ِ کِردن بهر/غم ِ یاریار ِ دیریمی… لالا     شورِ     جَوونیمی/شرین           لُردگونیمی و به همین گونه از دیگر مناطق چون دلفان ، دهکُرد، کهرنگ ، الگودرز ، شوشتر ،گتوند ، باغملک ، اردل و ناغون و ممسنی ، چغاخور ، قلعه تُل و دنا و کوه نیر و بهبهان و ارجان و کارون و مارون وگاماسب و… با آمیختن جغرافیا به شخصیتهایی چون  میرنوروز ومحمد تقی خان  کی لهراسب و پژمان وعلیمردان خان و سرداران مشروطه و…آزمونهایی ست که استادی چون”  رهدار” با گوشزد آنها به مادران جوان ازآنها می خواهد تا در آزمون زندگی از آنها دور نباشند . و با سرمشق چراغ بزرگان کوره راههای آینده را به راحتی پشت سر بگذارند.

  چرا که این کتاب نه به ظاهر مادران را خطاب است و کودکان ، بلکه تمامی مردم را از هرشاخه و تیره و شهری و روستایی و عشایری را با هر جنسیتی مخاطب است  چرا که شاعر  در لالایی ها مردانه دل خود را وصله سقفی می کند تا از چکه چکه های باران بر سر مادر و کودکی  جلو گیری کند :

ایر تاقت کُنه تُک تُک / دلُمه ایکُنم پهروت

و در جای دیگر وصله مَشکی سوراخ شده است که تنها با درفش و سوزن دوزنده ای می تواند آرام گیرد  آرامشی که با دم تیز یک سوزن  انسان را به تفکر وا می دارد که شاعر به دنبال کی و چه کسی میگردد . نکته پایانی که در این نوشتار ناقص در مورد کتاب ارزشمند” دا لالا “ی  رهدار  آورده می شود بغض پنهانی است که ” رهدار” از مصیبت های قوم لر در شعر خودآورده است وفرزند وکودکان لر را پناهی برای آینده هویت قوم لر ونجات بخش قوم می داند ودر سراسر ابیات این دوبیتی ها با یک حس غمناک پنهان مواردی نظیر آرزوی بزرگ شدن فرزند،حنارس بودن او و….را در سر می پروراند تا شاید آینده ای بیاید ولر، لریاتی شود:

لالا     لالای        لُریاُتی

وری    سیمو  بکن  تاُتی

نواس اندی ایبوی گوراَو

ایر    شیوای      باواتی

          *****

خوتی  ماستم ، خوتی چاستُم

خوتی   سُو تیه ی     راستُم

تو   گیر زونیام        بیدی

اِری ؟    مَندیرت  ایواستم

 

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=5184
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. عبدالحسین گفت:

    عصرحجر بهتر است … را بپوشانی و همان در عصر حجر بودنت بهتر است فارس و لر برادر و همخون اند لر هم از بدو وجود بشریت بوده شاید اسمش به 1000 سال هم برسد زبان لری زنده است نه زبانی که شبکه دنا آسیابش کرده تا دیگران هم راحت لری را بفهمن میخواهم صد سال سیاه دیگران ندانند که گوینده لرفرنگی شبکه دنا چه م یگوید آیا یک ترک هم زبانش را مخلوط می کند تا دیگران بفهمند . لر لر است و فارس فارس دورد بر هردوتاشون تا جونت در بیاید بهتر است در عصرحجرت مار و موش و سوسمار بخوری آنهم خاماخام ….

  2. جمال گفت:

    درود بر استاد عزیزوارجمند؛واقعأ یکلی ملوس بی ؛خشم اومه

دیدگاه شما