یکشنبه 31 اردیبهشت 1391 - 1:29

توصیفی از مجلس بدون موحد

سینا جباری : پیرمرد با عجله و استرس زیاد و پریشانی که در چهره موج میزد به متصدی بلیط می گفت : بلیط تهران می خواهم  ، وقتی در مقابل اصرارهای پیرمرد متصدی عصبانی می  شود ، پیرمرد سر  را  به زیر  انداخت و با اشکی که در بر گونه اش جاری شد با لحنی کاملا سنتی گفت : موحد فقط شنبه ملاقات دارد و تک فرزند من تا  آخر این هفته برای رفع مشکلش فرصت دارد.
این روزها حکایت پیرمرد حکایت خیلی از مردمان است ، آنهایی که تلاش می کنند در واپسین روزهای حضور موحد در بهارستان خود را به او برسانند تا گره ای از مشکلاتشان وا شود.
قصه وقتی تلخ می شود که تا چند روز آینده بهارستان این میدان نام آشنای مردمان دیارم دیگر رنگ آشنایی ندارد ، دیگر موحد آخرین و مهمترین نقطه امید ،  ساکن او نیست ، بهارستانی که نزد مردم دیارم از خیابان های دهدشت مشهورتر و نامش ملموس تر بود ، علت مشهور بودن معلوم است چون دفتر کار موحد آنجا بود ، چون کسی آنجا بود که همواره نقطه امید بود ، چون ساکن همان خیابان ناشناخته دهدشت ، همان ساکن روستای دورافتاده و …. به یمن کمک موحد سری در میان سرها پیدا کرد و شهرتش عالمگیر شد و وکیل شد و وزیر شد و به نام و نان رسید .
این جملات نوستالژی دردناکی است وقتی می دانی آن یار همیشه یاور ، آن بزرگ مرد باید تا چند روز آینده ترک بهارستان کند. وجه تلخ ماجرا نه برای موحد بلکه برای مردمانی است که نمی دانند در بهارستان بدون موحد به کجا روند ؟
مانند پیرمرد قصه ما شنبه ها با چه امیدی و  با کدام پشتوانه به تهران هزار جزیره روند . ماجرا وقتی تلخ می شود که از این به بعد بهارستان میدانی برای مرور خاطرات روزهای خوب با موحد بودن است و در نبود او باید در گوشه ای از بهارستان بنشینند و حسرت بخورند و شاید اشکی هم بریزند ، برای تمام روزهایی که غمی برای کوه سنگین مشکلات نداشتند زیرا موحد مرد سخت در نبرد با مشکلات سخت پیروز می شد .
این روزها گذر ایام کابوسی  شده برای مردمانی که با کوهی از مشکلات مانده اند و می دانند از این به بعد دیگر موحد در بهارستان نیست . کابوسی شده برای کسانی که مانند پیرمرد قصه ما وقت برایشان تنگ شده و اگر بلیط گیر نیاید می شود قوز  بالا قوز .  کابوس شده برای کسانی که کارشان نیمه تمام مانده و عقربه های ساعت شمارش معکوس برای پایان مجلس هشتم را آغاز کرده اند.
تلخی ها کم کم دارد آغاز می شوند و تبدیل به کابوس می شوند ، کابوسی که موحد نیست آن را تبدیل به رویایی شیرین کند . کابوس می شود وقتی موحد نیست که با حوصله تمام تا دیروقت بنشیند و به مشکلات جور واجور تو گوش کند و پیگیری را درست بعد از اتمام سخنانت شروع کند  و بعد از  آن به  صورت تلفنی  پیگیر کارها  باشد و پیگیریهایش را هم برای تو توضیح دهد.
همه اینها و خیلی مطالب دیگر دوران بعد از موحد را تبدیل به کابوسی می کنند که خیلی ها آرزوی آن را دارند که این خواب باشد اما افسوس که نه خواب است نه رویا بلکه بهارستان بدون موحد حقیقت است .
نمی دانم این روزها موحد چه فکری برای حل مشکلات متعدد مراجعان بسیار زیادش بعد از ترک بهارستان کرده اما می دانم آن قدر بزرگ است و منشش آنقدر والاست که حتما راه حلی پیدا خواهد کرد تا همچنان مثل همیشه گره از مشکلات وا کند ، چرا که بارها ثابت کرده  که ریشه در خاک دارد نه بر آب و در روزهای سخت همشهریانش ، همواره  سپر بلای آنان بوده و آنان را تنها نمی گذارد.اما باز هم دلم می گیرد برای پیرمرد و همه آنانی که مثل او نمی دانند در نبود موحد چه کنند. دلم می گیرد برای آنانی که هنوز گره از کارشان وا نشده و احتمالا عمر مجلس هشتم به حل مشکل آنان قد نمی دهد و دلم بیشتر از همه برای آنانی می گیرد که بعد از مجلس هشتم مشکل برایشان پیدا می شود و چشم های خود را می بندند تا در خیال خود هم که شده به موحد مراجعه کنند اما افسوس که عمر این مراجعه به اندازه پلک زدن است و چشم که باز می کنند واقعیت تلخ چشمک می زند.واقعا که کابوسی است بهارستان بدون موحد

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=4659
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :

دیدگاه شما