حادثه ای تلخ در کهگیلویه و بویراحمد که راحتی از کنارش گذشتیم/چرا به اخبار بد عادت کردیم؟!

دادستان دهدشت گفت متأسفانه امروز دوشنبه ۲۸ تیرماه ۱۴۰۰ خانمی جوان دختر ۵ ساله اش را به قتل رساند.

پایگاه خبری تحلیلی بویـرنیـوز:

این خبر کوتاه و تکان دهنده چند روز قبل بود.

مادر کار برایش به جایی می‌رسد که حاضر میشود پاره تن خود را به قتل برساند.

شاید از معدود حوادثی بود که تاکنون در کهگیلویه و بویراحمد کمتر نظیر داشته است.

بیشتر بخوانید:

قتل دختر ۵ ساله توسط مادرش در کهگیلویه و بویراحمد

قتل آنهم توسط مادر که طاقت دیدن کوچکترین مشکل فرزندش‌را ندارد مگر میشود؟

قطعاً این مسأله زوایای زیادی دارد ، از مشکلات شخصی خود فرد گرفته تا سست شدن باورها و رفتار اطرافیان و البته مسائل محیطی می‌توانسته در بروز این حادثه تلخ مؤثر باشد.

اگر در پرونده مادر این طفل معصوم ورود کنیم نکاتی دستگیرمان می‌شود، آنطور که اطرافیان این زن گفته اند او مشکلاتی داشته، طلاق، جدایی و آشنایی مجدد و مشکلات اقتصادی و سایر اتفاقات و شاید بتوان گفت چالش های روحی هم همراه شده و همه دست به دست هم داده تا اتفاقی را رقم بزند چه دل آدم را به درد می آورد.

قصدمان ریز شدن در زندگی این زن نیست ، داستان را باید از زاویه ای کلی تر نگاه کرد.

بپذیریم هنوز گپ و گفت را به درستی یاد نگرفته ایم، اگر خواسته ای داریم، نیازی داریم یاد نگرفته ایم به درستی آنرا مطالبه کنیم، گفت و گو در میان خانواده های کهگیلویه و بویراحمد ضعیف است، نه صِرف حرف زدن منظورمان است، ارتباط مؤثر و آگاهی از خواسته ها و نیازهای یکدیگر مقصودمان است.

شاید اولین کلید مشکلات را ناتوانی در گفت و گو و شنودنگی باید فرض کرد، شکی نیست اگر ما شناخت خوبی از نیازها و ضروریات طرف مقابلمان داشته باشیم، بتوانیم با هم به گفت و گو بپردازیم و با یکدیگر دوست باشیم،‌مشکلاتمان به مراتب کمتر است و اگر هم اتفاقی رخ دهد در فضایی منطقی و آرام به حل آن میپردازیم.

این را از این بابت گفتم که متوجهتان کنم به منشأ مشکلات، عمده وقت ما در خانه می‌گذرد و این یعنی بخش اعظمی از مسائل هم در همان حیطه یعنی«محیط خانواده» هم بروز میکند و هم گره حل را میتوان در آن یافت.

وضعیت اقتصادی هم مؤثر است اما تمام ماجرا نیست، بی شک برآورده نشدن توقعات در زندگی ،(البته توقعات از هر جنس نه‌تنها مالی که عاطفی و غیره) میتواند آتش زیر خرمن اختلافات باشد‌.

تأثیر پذیری از دوستانش که خیر خواه نیستند و عدم ثبات شخصیتی (یا میشود گفت تألمات و آسیب های جسمی و روانی در گذشته) هم بی تاثیر در بروز حوادث اینچنینی نیست.

کم کاری و ضعف متولیان فرهنگ در تهیه مستندهای فاخر و اثرگذار اجتماعی ، کمبود فضاهای فرهنگی و هنری ، نداشتن برنامه های اموزش اجتماعی و روانی به ویژه در مناطق محروم نیز دخیل در اینچنین رخدادها هستند.

نکته مهم اما اینکه نباید این دست اتفاقات تلخ برایمان عادی انگاری شود، در فرهنگ ایلاتی کهگیلویه و بویراحمد این دست اتفاقات در قبل ننگ و عار بود و حتی فکر به آن مو را بر تن سیخ میکرد، امروز اما شاهد بروز تلخ ترین اتفاق و گذشتن از کنار آن به آسانی آب خوردن هستیم.

نباید بگذاریم این روحیه وجودمان را بگیرد، نباید اجازه داد قبح اتفاقات اینچنینی بکشند ، فراموس هم نکنیم همه ما سرنشین یک کشتی مشترک هستیم ، اتفاقی اینچنینی در دهدشت باید زنگ خطری برای من در یاسوج یا دیگری در دنا و گچساران باشد، آری باید با حساسیت اتفاقات را رصد و برای تغییر شرایط به سمت بهبود آستین بالا زد ، کمک و همراهی باید هم از سوی مردم و هم از طرف مسئولان باشد.

به امید روزی که دیگر شاهد بروز اتفاقات اینچنینی که روح آدم را خراب و دل مرده می‌کند، نباشیم.