پدرش اردوان دوست شاهنامه می خواند و معلم باز نشسته است.
نرگس دوست نیز از 14 سالگی شعر می نویسد.در دانشگاه فرهنگ و هنر تهران کارگردانی سینما خوانده. در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان دهدشت مربی شعر و داستان بوده. با این حال او را بیشتر با اشعارش میشناسند.
این بانوی جوان که شعرهایش محتوای زنانه دارد البته خودش تاکید دارد که مردی محسوس در همه اشعارش حضور دارد و اگر این مرد نباشد شعر عاشقانه و زنانه معنایی ندارد. از این شاعر و نویسنده سه مجموعه شعر با نام های “باد گرگ می آید”،”مرگ من دندان لقی می شود”همه چیز از دهان این زن شروع شد” چاپ شده است. نرگس دوست سه کتاب دیگر به نام های “خوشه های پروین”،”آی آدم ها” و”زمستان است” درباره مشاهیر ادبیات ایران برای گروه سنی نوجوانان نیز نوشته و چاپ شده است .
برای آشنایی بیشتر با این شاعر جوان گفتگوی سایت استان با نرگس دوست را بخوانید.
خانم دوست نگاه جامعه به نویسندگان چگونه است؟
در سرزمین مان ایران نویسندگان و شاعران زیادی داریم،اما نوع نگاه به نویسنده درجامعه حرفهای نیست ،موضوعی و سطحی با نویسندگان برخورد می شود. بیشتر نویسندگانی شناخته شدهاند که دچار بحران جشنواره زدگی شدهاند.آثار ادبی بیشتر برای جشنوارهها ایجاد می شود و رتبه آثار را رابطه بازیهای ادبی تعیین میکند. در صورتی که نویسنده و شاعر آگاه از کنار این ابتذال موجود عبور میکند و به نوشتن میپردازد.
جشنوارهها نشان می دهد هنوز ادبیات برای گروهی اهمیت دارد اینطور نیست؟
اگر جشنواره خوب و سالم برگزار شود باز خود امیدی است اما جشنوارههای امروزی، ادبیات معاصر را رابطه ای پیش میبرند؛هر چند این دوره نمیماند و دوره ی مبتذلی است.اما تا زمان بگذرد باید هزینه ی این زمان را پرداخت کنیم به غیراز هزینهی زمان؛ نگاه بیمارگونهای که نسبت به جشنواره هادر ادبیات معاصر وجود دارد ارتباطات ناسالم ادبی است؛ و از این رو ادبیات معاصر دچار نوعی بیماری دیگر آزاری ست که روح و روان نویسنده را پریشان می کند.در مجموع برای نوشتن باید از لحاظ روحی و روانی در آرامش باشیم .و صدالبته” اگر غم نان بگذارد.” احمد شاملو”
به نظر من ادبیات شما مخصوصا در کتاب سوم تان به نام “همه چیز از دهان این زن شروع شد” بسیار زنانه است.این همه زنانگی برای چیست؟
البته به نظر خودم که اینطور نیست؛ در کتاب اول با نام “باد گرگ میآید” بیشتر محتوایش طبیعتگرایی با تجربهی زیستی؛ که اکثرا کارهای کوتاه هستند.
در کتاب دوم ” مرگ من دندان لقی میشود” فلسفهی زیستن ؛ هستی و نیستی در جهانی که شاعر پریشان به چراهایش می اندیشد.
و کتاب سوم تجربه زیستن زنی شاعر است در جامعهای بیمار با ارتباطات سردرگم اجتماعی که میخواهد بیشتر دردها و دوست داشتنهایش را اظهار کند. البته من از احساسات و اندیشهی خودم می نویسم ؛و حضور محسوس یک مرد در نوشته هایم به وضوح دیده می شود و من اسمش را میگذارم احساسات یک انسان. شاید دلیل اینکه دوستان زیاد تاکید می کنند به اشعار زنانه. اسم کتاب باشد” همه چیز از دهان این زن شروع شد”به نظرم هر انسانی بایداز احساسات خودش بنویسد میخواهد مرد باشد یا زن. مگر یک مرد وقتی شعر مینویسد میگوییم اشعار مردانه! این نوع گفتمان خود بحث زیادی می طلبد.
شما جرات کردهاید که احساسات زنانه را زنانه بگویید. در ادبیاتی که مردانگی در آن موج می زند این کار ریسک نیست؟
زنان نیاز دارند دربارهی خود بنویسند. نیاز به پناهگاه دارند.”نوشتن مثل یک پناهگاه است” مادران ما در شعر جایگاهی نداشتند. اما شعر یک مساله انسانی است و همانگونه که مردان از احساسات خود مینویسند زنان نیز باید از احساس خود بنویسند اینکه نوشتههای خود را سانسور می کنند یا پنهان؛ باز ضعف جامعه محسوب میشود. برخلاف باور اجتماع که زن را به عنوان جنس دوم می دانند معتقدم زن و مرد با هم یک رئالیسم را تشکیل می دهند .زن باید زن باشد و مرد هم باید مرد ،مخالف عوض شدن جایگاه زن و مرد در هنر، و در زندگی شخصی هستم؛ این هنر میخواهد شعر باشد یا فیلم، آفرینشهای ادبی درعشق یا نفرت یک زن و مرد به همدیگر شکل میگیرد.در کل نگاهمان باید انسانی باشد تا بتوانیم شاهکارهای هنری خلق کنیم.
پس شما با شاعرانی که احساسات زنانه خودشان را در قالب های مردانه میریزند موافق نیستید؟
نکته اصلی همین جاست متاسفانه ادبیات ما مردانه است ؛ بر می گردد قبل از فروغ، زنانی به زبان مردانه شعر میگفتند؛ چون پایه و اساس همه چیز به بنیاد زندگی و جامعه بر میگردد که مردانه بود. در تاریخ باستان ما، خیلی به زنان اهمیت می دادند اما وقتی دورهی مرد سالاری حاکم شد؛ همه چیز مردانه شد و این رفتار ناهنجار به احساسات زنان آسیب زد و آنان را گوشه گیر کرد. “این نگاه بیمارگونه است که یک زن مثل مردها شعر بگوید” هر انسانی باید از احساس خود بگوید و بنویسد.
این ناهنجاری تا کجا ادامه داشت؟ در همه دوران زنان مردانه شعر می گفتند؛ تا اینکه زنی به نام فروغ فرخزاد آمد در شعر ساختارشکنی کرد و از احساسات انسانی خود نوشت. و “من ” خود را جهانی کرد ، یعنی از منیت خود را به ماهیت رساند،
فروغ زبان همهی زنان شد ؛ اگرچه در آن دوره مخالفان زیادی داشت ولی در شعر جاودان و ماندگار شد.
برخورد جامعه با اشعار شما و زنی که احساساتش را با ظرافتهای زنانه می گوید چگونه است؟
اشعار من با استقبال خوبی روبه رو شد ؛البته استقبال آن قشر جامعه که به شعر اهمیت می دهند. حتی استقبال مردان بیشتر از زنان بوده و تاثیر زیادی درفروش کتابهایم داشته ؛ البته نگاه من مدام در حال تغییر است بهتر و بهتر می شود؛ و مخالفانی نیز دارم که این امر طبیعی است.
جایگاه شعر در زندگی زنان کجاست؟
شعر نجاتدهنده زندگی ماست.زنان خیلی خودشان را سانسور میکنند و این نگرش باعث گوشهگیری شان شده که برای روحیه و احساسات شان اصلا خوب نیست. زنان اگر خودشان را سانسور نکنند میتوانند از مردان هم فراتر باشند جامعه به اشعار زنان و زنان شعر دوست نیاز دارد. ما زنانی قدرتمند در نوشتن داریم زنان ما باید خیلی شعر بخوانند .قرار نیست همه ی زنان نویسنده باشند یا شاعر ولی آن دسته از زنان که نمینویسند میتوانند حداقل ماهی یک کتاب شعر خوب بخوانند یا هر کتاب دیگری که به رشد فکری شان کمک کند.
شما تجربه زندگی در شهر کوچک و بزرگ را داشتهاید.زندگی در دو شهر دهدشت و تهران آیا بر نگرش شما تاثیر داشته است؟
در شهر کوچک و بزرگ تفاوتهایی وجود دارد.زندگی در شهر بزرگ ممکن است نوع نگاه ما را انسانی تر و شاید هم برعکس کند؛ بستگی به شخص دارد؛ زندگی آدم ها با دردهایشان مشترک است. در شهرهای بزرگ برخلاف تصورعمومی زنان خیلی سخت کوش هستند زنان شهری خیلی کار میکنند در عین زن بودن زنان قدرتمندی هستند. در شهرهای کوچک و روستاها زنان جایگاه اجتماعی خود را به دست نیاورده اند اما به نظر خودشان زندگی راحتتری دارند.
مخاطبان شعر در شهرهای کوچک و بزرگ چه فرقی با هم دارند؟
بنظرم دهه شصت و شصت به بالا در تهران و شهرهای دیگر ایران خیلی با شعر ارتباط برقرار میکنند. در استان ما نویسنده و شاعران با استعدادی داریم منتها در شهرهای کوچک اغلب به نداشتههایمان فکر میکنیم.اگر به سال 85 برگردم می بینم هر چه دارم از انجمن شعر دهدشت دارم، که به رشد من کمک کرد با بچههای انجمن شعر دهدشت شعر و کتاب را شناختم. و همین طور رئیس انجمن شعر آقای خلف بوذری که خیلی به بچه های شعر و به انجمن اهمیت می داد و می دهد. در انجمن شعر دهدشت بود که خودم را برای نوشتن شناختم و دست پر از آن شهر آمدم. در پایتخت این شناخت گسترش پیدا کرد؛ در شهر های کوچک چون آدم های باسواد کم اند، مخاطب هم کم است.مخاطب من همان اعضای انجمن شعر دهدشت بودند با عده ای محدود از بچه های باسواد دهدشت.
روزانه چقدر مطالعه دارید؟
در گذشته خیلی مطالعه داشتم در یک مقطعی روزانه 8 تا 9 ساعت مطالعه میکردم ولی الان روزی یک تا دو ساعت محدود شده است البته بیشتر وقتم به نوشتن می گذرد.
مطالعه که میگویید منظورتان وبگردی هم هست؟
خیر کتاب خواندن با اینترنت گردی خیلی فرق دارد. همه نیاز به کتاب خواندن داریم متاسفانه فضای مجازی در کنار مزایایش باعث شده مردم کمتر به کتابخانهها بروند هر کشوری را کتابخانه ها و ادبیاتش می سازد؛ و وقتی کتاب خواندن کم شود جامعه دچار ناهنجاری خواهد شد.
چه عواملی باعث می شود که یک جامعه ادبیات فاخر داشته باشد؟
شرایط زیستی و پیشینهی فرهنگی و ادبی ما باعث میشود شاعر نویسنده و هنرمند برجسته داشته باشیم . البته همه در یک دوره ی بیماری روزمرهگی قرار گرفته ایم؛ بیماری و تنهایی که تلویزیون با فیلمهای سطحی آن رابیشتر میکند. در حالی که نباید مخاطب را دست کم بگیریم. آلبر کامو به شاگردانش میگفت: باید تئاتری اجرا کنید که حتی احمق ترین آدم هم آن را بفهمد، ولی الان فیلمهایی می سازند که حتی سطحی ترین آدم رابه خود جلب نمی کند. فیلمهای تکراری و کلیشه ای ناخودآگاه روی ذهن مخاطب تاثیر میگذارد؛ که زندگی و فکرش را سطحی بالا می آورد، نویسنده باید نجات دهنده شعون و شعور جامعه باشد ؛سطح شعور مخاطب و اجتماع خود را بالا ببرد.
قصد بازگشت به یاسوج را ندارید؟
معتقدم ما باید جایی زندگی کنیم که احساس آرامش کنیم. جایی که بتوانیم به جامعه و زمانه خود خدمتی کنیم. مکان اهمیت ندارد. تعصب خاصی بر روی این مساله که کجا باید زندگی کنم ندارم. الان تهران هستم ولی یک روز حتما به شهر و دیارم بر میگردم.
گفت و گو:فاطمه رشیدی / سایت استان