یکشنبه 13 اسفند 1402 - 22:52

دانلود رمان هزارچم از زینب ایلخانی

دانلود رمان هزارچم از زینب ایلخانی

موضوع اصلی رمان دو جلدی هزارچم

رمان هزارچم 1 :

داستان ریحانه، دختری که بدون هیچ شناخت درستی از خودش، طرف مقابلش و زندگی وارد رابطه زناشویی میشه اما…

***

رمان هزارچم 2 :

داستان دختری که برای رسیدن به آرزوهاش تنها پا به شهری بزرگ می ذاره.

هدف نویسنده از نوشتن رمان دو جلدی هزارچم

  • آگاه سازی از مشکلات و آسیب‌های اجتماعی و فرهنگی جامعه، مخصوصا برای زنان.
  • آگاه سازی از عواقب اعتماد و ایجاد ارتباط بدون شناخت درست.

مقداری از متن رمان دو جلدی هزارچم

بیایید نگاهی بندازیم به شروع رمان هزارچم اثر زینب ایلخانی :

– امير رضا خان، ان‌شاءالله خدا بهت دختر قسمت كنه.
دختر خيلي شيرينه!
كاش عمري باشه به ثمر رسيدنشون رو ببينم.
مامان كنار دستش را گاز مي‌گيرد و امير رضا مي‌گويد:
-ان شاءالله عمر با عزت، خدا نصيبتون كنه.
صدا و تركيبت كلمات و لحنش خاص است…
با اينكه آدم دلش مي‌خواهد بيشتر حرف بزند اما جملاتش كوتاه است، كوتاه و…
***
پيچ هاى جاده تند تر شده است، شيرشاه انگشتر فيروزه اى با تبحر تنها با يك دست فرمان ماشين را هدايت مي كند و دست ديگرش را مي بينم زير سرش تكيه گاه كرده است؛
مامان كه شب گذشته نخوابيده است، عميق به خواب فرو رفته است و حنانه هم سر روى پاي من گذاشته و خوابيده است، بابا اما بيدار است؛
بيدار است و به جاده چشم دوخته و نمي دانم چرا اين قدر دلش نفس هاى عميق مي خواهد!
آه مي كشد؟ چه چيزى روى سينه اش اين قدر سنگينى مي كند؟!
تمام حواسم جا مانده در شب قبل و جايي در ويلاي جبار زاده ها،
” ديدار هاى كوتاه هميشه خواستنى ترند”!
احمقانه است، اما مي دانيد چرا؟ چون كلي سوال و كلي ندانستن و كلي نگاه بدهكار خودت مي شوي و انگيزه ات براي ديدار هاى
بعدي هزار برابر!
حنانه در خواب ناله مي كند ،بابا متوجه مي شود و سمت عقب مي چرخد:
– چي شده بابا؟
حنانه را آرام تكان مي دهم تا بيدار شود، چشم هايش را كمي باز مي كند، مي پرسم:
– حنا! چيزي مي خواي؟
سرش را از روي پايم بر مي دارد و دستش را كنار گوشم مي گذارد و آرام مي گويد:
– مي خوام برم دستشويي.
صورتش را مي بوسم و من هم آرام به بابا جريان را مي گويم، بلافاصله قبل اينكه بابا چيزي بگويد ، امير رضا متوجه جريان مي شود:
– چند دقيقه ديگه يك جاي خوب نگه مي دارم.
بابا با لبخند تشكرمي كند، حنانه در حال تكان دادن خودش زير لب مي گويد:
– خدا كنه تميز باشه..
لبخند روي لبم مي نشيند ، دلم لك زده است براي يك دل سير در آغوش كشيدنش ، بوسيدنش، خواهرانه هايش.
صداي راننده در صدايش مي پيچد:
– رسيديم،اينجا هزار چمه!
صدايش در قلبم هنوز جريان دارد؛
– اينجا هزار چمه!
سر مي چرخانم و به درخت هاي زرد و قرمز پاييز هزار چم عزيزم چشم مي دوزم، به زردى كه آن روز سبزترين سبز دنيا بود!
كنار جاده ايستاده ام نسيم مطبوع آن روزها تبديل به يك سوز خشك شده است كه روي صورتم مي تازد، دور شدن تاكسى را مي بينم

 

برای دانلود رمان هزارچم از زینب ایلخانی کلیک کنید.

 

 

مطالب مشابه: رمان در خلوت یک گرگ

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=359504
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :

دیدگاه شما