شنبه 30 آذر 1398 - 12:05

گفت و گوي خواندني با معلم نامدار بويراحمدي/ آموزگار پیر با خدا چه می گوید و از خدا چه می خواهد

بويرنيوز- فریبا حسینی: میرزا ابوالحسن حسینی برای همه ما -مخصوصاً ما بویر احمدی ها- در تمام این سالهای سخت یک غنیمت است. مردی که می آموخت، می سرود و می نواخت. سالیانی مشاور بزرگ مرد تعلیمات عشایری بود. وی در سرودن تبحری در حد استادی دارد. طنزهای شفاهی ایشان ورد زبان همه ی ماست. مردی که تسلطش فقط بر شعر نیست. فرهنگ و هنر استان را به طور کامل می شناسد. اینها در حالی است که تواضع را فراموش نمی کند و آنچنانکه نه تنها شاگردی در مقابلش دو زانو نمی زند بلکه حتی از لفظ استاد هم بیزار است. او نیاز به غلو ندارد، چرا که کارنامه ی فرهنگی اش مشخص و مبرز است. همه اینها در بستری کاملاً سنتی شکل گرفت همچنان که ایشان حتی در رفتار فردی و زندگی اش هم کاملاً سنتی است از لباس پوشیدن و برزمین نشستن و… اگرچه عمده آنچه به ما رسیده متعلق به دوره خان و رعیتی است اما او در این بستر به نوآوری پرداخت؛ نوآوری به دور از خدشه واردکردن به اصل.

ایشان ساختارهای فرهنگی استان را واژگون نکرد ولی آنها را نوین و برآنها افزود. شاید امروز بسیاری، اینها را یک پیشفرض بدانند اما معلوم نبوده با برنشستن و سیطره فرهنگی در عهد مدرنیزاسیون ناقص پهلوی ها این شیوه چه سرانجامی می یافت. البته همانطور که خود درباره ی عرصه فرهنگ و هنر توضیح داده شرط اولش دانستن ریشه های فرهنگی و هنری است. دانستنی که روزی چند ساعت نی نواختن و شب با نی خوابیدن و صبح با نی در آغوش برخاستن…

با همه این تفاسیر چهره اش پنهان ماند. دلیل عمده اش محافظه کاری ایشان در بسیاری مسائل بود که می توانست بهتر و حتی شاخص تر نمایان شود اما اکنون که  به 90 رسیده همچنان می سراید، می سراید و می سراید.

*************

جناب آقای حسینی لطفا خودتان را معرفی کنید و با توجه به اینکه جزء اولین مکتبی های شهر تلخسرو بوده اید، چگونگی شکل گیری این مکتب در آن زمان و روش علم آموزی شما در آن شرایط را توضیح دهید؟

بنده سیدابوالحسن حسینی بویراحمدی در سال 1300 در روستای نره گاه متولد شدم. در سال 1311 با اینکه من 11 سال داشتم شهر تلخسرو بنیاد نهاده شد. قبل از اینکه مدرسه در تلخسرو برپا شود مکتب بود و مکتب هم در دسترس عموم نبود و فقط افراد متنفذ از جمله خوانین، منشی خوانین و بعضی از کدخدایان بودند. و هیچگاه جنبه عمومیت نداشت. بعد از بنیاد شهرتلخسرو مدرسه ای به نام دبستان سعدی تأسیس شد که اولین معلمین آن آقایان تقی زاده و صدفیانی که هر دو تهرانی بودند و دو نفر بومی به نامهای میرزامحمدحسن فرد و کربلایی سیف اله سی سختی که بنده از شاگردان این دونفر بومی بودم. در همان مدرسه 12 نفر فارغ التحصیل پنجم ابتدائی شدیم. بعد از گذراندن دوره ی پنجم ابتدائی ما در اداره ی فلاحت (کشاورزی فعلی) واقع در تلخسرو به مدت 2 سال مشغول به کار شدیم. به مدت یک سال هم در پاتاوه مشغول به تدریس بودم که 75 نفر محصل داشتم. تا اینکه در سال 1331 با عنایت و سفر پروفسور محمود حسابی به استان بنده به اتفاق پنج نفر از آقایان که عبارتند از1ـحاج مرتضی حسینی 2ـمیرزا عیسی موسوی پور 3ـطهماسب صالح پور 4ـبهرام نیک پی 5ـحاج صدراله رودشتیان و چهار نفر اردکانی به شیراز برای ادامه تحصیل رفتیم و دوره ی ششم ابتدائی را در دبیرستان عشایری گذراندیم و بعد از اخذ دوره ششم ابتدایی به بویراحمد برگشتیم و جهت آموزش به روستاهای اطراف پست بندی شدیم. پست بنده در نره گاه شد. و طهماسب صالح پور در سروک، حاج صدراله رودشتیانی در گنجه ای، حاج مرتضی حسینی در محمودآباد و بهرام نیک پی در دشتروم مشغول به تدریس شدند.

اشاره به پروفسور حسابی کردید در حالی که نام این بزرگمرد در تاریخ فرهنگی بویراحمد گمنام مانده، نقش ایشان در شکل گیری فرهنگ و آموزش عشایر چگونه بوده است؟

در سال 1331 دولت مرکزی با تعدادی  از وزراء به فارس مسافرت کردند. و عده ای از سربازان بویراحمدی از نگهبانان این گروه دولتی بودند. این سربازان در شجاعت و شهامت زبانزد بودند. در بین وزراء یک نفر بختیاری که از درباریان بود از آنها پرسید که اهل کجایید و از سواد آنها پرسید که معلوم شد هیچ کدام از آنها سواد ندارند. این موضوع اسباب تأسف آنها شد و این مسأله را بلادرنگ به شاه اطلاع دادند تا در جهت رفع این مشکل برآیند. با توجه به اینکه دکتر محمود حسابی وزیر آموزش و پرورش وقت بودند ایشان را در تاریخ 20 یا 21 اردیبهشت 31 با هواپیما به بویراحمد که فرودگاه موقتش واقع در نزدیک کارخانه قند بود جهت رفع این مشکل (بیسوادی) عازم کردند که بنده سعادت دیدار ایشان را در منزل آقابیژن منصوری در سروک داشتم. در این دیدار وی دستور دادند چند نفر را به ایشان جهت استخدام معرفی کنند که ما 5 تا 6 نفر بودیم و همگی به استخدام آموزش و پرورش درآمدیم. بنابراین در 21ـ 20 اردیبهشت سال 1331 به لطف و عنایت دکترمحمود حسابی تحول فرهنگی عظیمی در بویراحمد شکل گرفت. در حالیکه هیچ گاه از ایشان در جهت تحقق اهداف فرهنگی بویراحمد نامی برده نشد درصورتی که او از بنیانگذاران فرهنگ در بویراحمد بودند. همه ما این پیشرفت و ترقی درزمینه فرهنگی را مرهون زحمات دکتر محمود حسابی و محمد بهمن بیگی می دانیم.

شنیده ایم که شما به عنوان مشاور آقای بهمن بیگی بوده اید. نقش جناب بهمن بیگی در شکل گیری فرهنگ و آموزش عشایر منطقه چگونه بوده است؟

بهمن بیگی کسی بود که بدون ترس و واهمه قدم در راهی خطیر نهاد تا بنیاد فرهنگ عشایری را پایه گذاری کند. بهمن بیگی کسی بود که به فرهنگ عشایری جانی تازه بخشید. او همان کسی بود که غول بیسوادی و جهل را از پای درآورد. ای استاد! با چه زبانی فداکاریهای تو را قدردانی کنم با چه متاعی جواب ایثار و گذشت والای شما را بدهم! ایشان زحمات فراوانی در حوزه ی فرهنگ و تعلیمات عشایری کشیده اند. عشایر هرچه دارد از اوست. بنده هم مدتی مشاور ایشان بودم و با ایشان خاطره های زیادی دارم ایشان قدمهایی برداشتند که هیچ وقت جای پایشان در عرصه فرهنگ و تعلیمات عشایر پاک نخواهد شد. پس با تمام وجودم می گویم تو را سپاس تو را سپاس.

شما و همکلاسی هایتان در تحولات فرهنگی بویراحمد نقش بسزایی داشتید. برای نسل جوانی که متأثر از این تحول فرهنگی هستند از آغاز این تحول در آن زمان صحبت کنید؟

همانطور که ذکر شد در سال 1311 به بعد در تلخسرو مدرسه تأسیس شد و فرهنگ و آموزش بویراحمد شروع به کار کرد به طور تدریجی و محدود. اما دیری نپایید با گذشت 8 تا 9 سال یعنی در سال 1320تحول به شکل اساسی نمایان شد که یک مدرسه در سی سخت و یک مدرسه در پاتاوه دایر شد که بنده جزء اولین معلمان پاتاوه بودم. افراد بااستعداد و خوبی در این مدارس پا گرفتند: حاج عطا طاهری، آقا بیژن منصوری، ناصرخان طاهری، اردشیر نگین تاجی و… . با فارغ التحصیل شدن این گروه می توانیم بگوئیم آغاز فکر نوینی در بویراحمد بود که حاصل آن تا به امروز مشخص است. چه در حوزه های اجتماعی و چه در حوزه های فرهنگی به یکباره رشد اساسی در بویراحمد آغاز و تحولات به دنبال آن رقم خورد.

آقای حسینی شما در حوزه ی فرهنگ و هنر علی الخصوص شعر، موسیقی (نی) و خط تبحر خاصی داشتید و طنزهای شفاهی شما ورد زبان همه است. جایگاه هنر در جامعه آن زمان چگونه بوده است؟ و تحت چه شرایطی شما شعر می سرودید؟

شاید این موضوع در نگاه ما برای بسیاری تعصب آور و سؤال برانگیز باشد اما باید دانست که در این سرزمین نه تنها در زمینه شعر و موسیقی بلکه در طنز و بذله گویی و شوخ طبعی و حاضرجوابی و نکته پردازی و نکته سنجی و مضمون سازی و هنرها و حرکات نمایشی و کلامی و خصوصاً در داشتن مثل ها و ضرب المثلهای ناب و منحصر به فرد از آنچنان غنا و گستردگی کم نظیری برخوردار است که اهل نظر می تواند تمام عمر را به نوشتن و جمع آوری آنها بپردازد. شاید این سؤال به ذهن شما خطور کند که چگونه در منطقه ای یاغی پرور و پرآشوب و جنگ و گریز و محصور و کم ثروت و کم سواد و کم جمعیت این چنین نغمه های کلامی و آهنگین پربار و شکوفا باشد چون نشاط، سرزندگی، پویایی، بالندگی، تحرک و احساس غرور و غلیان و جوشش عواطف و احساسات و سلامت بویراحمد آن زمان یکی از اصلی ترین علتها بود. در حالیکه هیچ کس شاعر نبود اما بنا به ضرورت همه در کسوت شاعران ظهور می کردند آنگونه که حتی بیمار دردمند و شورشگر و یاغی هم درد دل خود را هرچند ناقص به صورت نظم می سرودند که بنده از این قاعده مستثنی نبودم. با توجه به شرایط آن زمان اشعاری می سرودم البته بیشتر طنزمآبانه چون زبان طنز گیراتر و تأثیرپذیرتر می بود. از لحاظ موسیقی هم در نی نواختن مهارت داشتم چون موسیقی مرهمی بر دردها بود و رهایی فکری می بخشید. شادی بخش بود و به همان اندازه هم در تسکین دردها و رنج ها و غم از دست دادن عزیزان می توانست مؤثر و آرامبخش باشد. از لحاظ خط که زیباترین خط را جناب آقای آیت اله ملک حسینی داشتند بنده هم تا حدودی زیبا می نوشتم. در حوزه شعر با وجود ناملایمات و سختی های آن زمان شعرهایی سروده ام که بعضی گلایه از خان و خدای خان و در حوزه فرهنگی و مسائل اجتماعی و گاهی هجو بودند که تا طبع مقبول دوستان چه کفایت کند.

دوست دارم یکی از شعرهایت را برایمان بخوانی؟

شعری دارم که شرح حال زندگی خودم می باشد که جزء آخرین اشعارم هست.

آموزگار پیر با خدا چه می گوید و از خدا چه می خواهد:

چشمان چو پیر گشته که کور از ندیدن است

گوشم که گیر کرده که دور از شنیدن است

درمان نداشت چشم پزشکان مملکت

کارم دگر غم و منزل تپیدن است

قدی که سرو داشتم اندر میان جمع

اکنون که 90 رسیده و سال خمیدن است

دنیا یواش و یواش بشر را فنا کند

روزی که رفتنی است نه جای رمیدن است

عمری فراز بود و زمانی فرود سخت

انگشت خویشتن که به عبرت گزیدن است

خوردیم میوه های فراوان و کلگ و دوغ

کنون برفت و فرصت کاهو چریدن است

دندان خراب و فک گهی دهان خشک

نانهای بی سبوس که چو چرمی جویدن است

درد عروق قلب و پروستات و کلیه ها

صیاد پا شکسته به فکر دویدن است

کردیم امر به معروف و نهی از منکر

الطاف کن خدا که به عقبی خزیدن است

با جهل و ظلم و خرافات کارها کردم

شغلم معلم و زحمت استان کشیدن است

عبد خدا پیرو قرآن و چارده معصوم

دنیا طلاق داده و محشر خزیدن است

کو فضل و کو شکیب و کجا رفته حافظه

این عمر زندگی که چو بادی وزیدن است

آتش چرنگ دارد آتشفشان خداست

یارب بپاش آب که خشکی پریدن است

بعد از حساب و کیفر و تنبیه خالقا!

حوری به پیر ده که شفایش مکیدن است

با توجه به اینکه شما شاهد سال طلوعی بودید و از جمله مخالفین حضرات طلوعی و در واقع ضد خرافات آن دوره. سال طلوعی چه سالی بوده و چه اهدافی داشته؟

سال 29ـ 1328 ه. ش در روستای مزدک (حبیب آباد) بویراحمد شخصی به نام آقابابا رضایی به طور محرمانه و آرام ادعای نایب امام زمان علیه السلام را می کند. بتدریج چند روحانی نما را اعم از سید و شیخ که سواد علمی کافی نداشتند به جمع خود می کشاند و کم کم  به تبلیغ می پردازند اینها مدعی بودند که مأموران واقعی حضرت می باشند و موظفند که در سطح کشور و مناطق مختلف امر به معروف و نهی از منکر را به صورت عملی و جدی در بین جامعه ترویج نمایند تا به خیال خودشان زمینه برای ظهور و حضور حضرت مهیا شود. در آن سال اکثر مردم عشایر، ییلاق و قشلاق می کردند اسکان به معنای واقعی در محل کمتر وجود داشت و تنها روستاهای قدیمی در بویراحمد وجود داشت که بعضی ها در جوار امام زاده ها (اماکن متبرکه) و عده ی دیگری در محلهای سابق خود ساکن بودند. محل جایگاه در همان روستای مزک بود در این جایگاه مهمانخانه، آشپزخانه و از همه مهمتر خلوت خانه و محلهای هوش بری و گوش بری و سایر حرکات ناپسند و نامعقول دیگر فرد بود. مسئله شوخی و کوچک نبود. با نظم خاصی کارها تقسیم شده بود، هر کسی مسؤولیتی بخصوص داشت، همه مردم را می شناختند و از سوابق آنها واقف بودند تبلیغات در اندک مدتی اوج گرفت مردم بویراحمد که هیچ گاه با چنین مطلبی روبرو نشده بودند و عموماً ساده و با صداقت و عاری از فرهنگ و سواد بودند دوست داشتند که به دیدارشان بروند و از صحت و سقم قضیه آگاه شوند. بار اول مبلغ پر و پاقرص آنها می شدند و درنتیجه تعدادهای کم به گروهها و طوایف و بالاخره همه ی مردم ایلات بویراحمد و ممسنی و قسمتی از همسایگان دور و نزدیک را شامل گردید.

اولین اقدامات و بیانات آنها یکتاپرستی، دینداری، میهن دوستی و اجتناب از ظلم، تجاوز، دزدی، شرارت و سایر خصوصیات عادتها و اخلاقیات ناپسند یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر بود. شخص آقابابا آدمی باتجربه و بسیار زیرک و باهوش بود و توانست اطرافیان خود را که ظاهراً عالم تر از او بودند به سادگی بفریبد و به دام بیندازد و هر چه بخواهد بگوید و تأثیر بر مردم ساده لوح بگذارد و وقتی آنان را می دیدند که سراپا تسلیم آقابابا هستند بر باورشان افزون تر می گشت.

البته در این بین مخالفینی هم داشتند که حدود 30 درصد بودند از جمله:

ـحجه الاسلام سیدصدرالدین ملک حسینی روحانی معروف منطقه

-محمدحسین خان طاهری و قسمتی از عمله مربوطه

ـاکثر خانواده های حسینی و موسوی

ـخانواده آقامنصور و قسمتی از طوایف آقایی

ـقسمتی از سادات

ـقسمتی از جلیل و بابکان

ـقسمتی از ایل نگین تاجی

ولی نمی توانستند در برابر انبوه جمعیت طرفداران حضرات طلوعی و طلوع خواهان کوچکترین عرض اندامی و یا اقدامی بکنند. بنده هم یکی از مخالفین بوده و در جهت اصلاح این امور مسئولیتهایی به من محول شد. جهت تبلیغ علیه خرافات بنده به زبان شعر به تبلیغات بر علیه آنان بلند شدم که در محل سرو صدایی برپا کرده بود و جداً به خشم آمده و درصدد آزار و اذیت من برآمدند. ناصرخان طاهری از جمله موافقین بود که به اذیت و آزار من می پرداخت تا جایی که دستور داد گاوهای من را ببرند و بنده هم خطاب به ناصرخان به زبان شعر از ایشان شکایت کردم که به شرح زیر است:

ناصرالدین تو تماشای غلامانت کن

فکر آسایش و وضع سر و سامانت کن

عدل و انصاف و ترحم همه مفقود شده

در زمان تو نره گاه تش و دود شده

از امریه و ممریه اصلاً نهراسی

ظاهر چه خدنگی و به بطنیه چو داسی

هر روز دهی قول که ما را بخلاصی

فرداش که وعده است ندارید حواسی

خانی که خودش گاو رعیت بگشاید

هیهات دگر ناصرالدینی بنماید

با سرودن این شعر گاوها را به من برگرداندند. حضرات طلوعی و طلوع خواهان باورهایی را به مردم القاء و مردم هم در عین سادگی باور می کردند که در واقع لطمه ای به مذهب بود. از جمله این باورها عبارت بود از: 1ـتخفیف در رکعات یومیه 2ـبخشودگی ایامی از ماه مبارک رمضان 3ـدیدن و کسب تکلیف از امام زمان (عج) در کارهای خود 4ـجمع آوری خمس و زکوه بوسیله تفنگچیان 5ـنگهداری از زنان طلوعی در چند روز بدون سرپرست واقعی و مورد اعتماد 6ـدست بالا بردن با امام زمان و صحبت کردن برای اغفال مردم ساده لوح آن موقع 7ـتعبیر خواب مردم آنطور که دوست داشتند و می خواستند 8ـبی احترامی به بعضی افراد اصیل و محترم بویراحمد 9ـدر برابر وصول 150 تومان عنوان مشهدی به اشخاص داده می شد 10ـانواع و اقسام اتهام و یاوه گویی به گروه مخالف از هر ایل و طایفه.

جهت پیشبرد تبلیغاتم اشعاری سرودم که به شرح زیر است:

خیا رسپا کنه آقا بوانه

که درخواس کرده بی صاحب زمانه

کلیچی کردنت عباس و هرکس

و ته گم کردیی ره کربلانه

اول گفتی و او معروف و منکر

آخر برکردیی آتش بلانه

سگ و گربه قباسوزک و مرغک

ایخردن دونل و شیرل سروَتانه

ایخردیت گوشت و میش و غوچ ترکی

اسهالی کردیته صد کهخدانه

ایسه جهمش بکن نایب، خجالت

و هوشت رهته بی معجز خیانه

 

که به شدت سرو صدا برپا کرد و مثمر ثمر واقع شد.

 

با توجه به اینکه ما در بویراحمد زنان ایلی بزرگی داشتیم چطور شد که زنان در جامعه عشایر آن زمان مطرح شدند و نقش زن در تعلیم و تربیت عشایر چگونه بوده و اولین معلمان زن در بویراحمد چه کسانی بودند؟

نقش زنان در جامعه عشایری نقش بزرگی بوده همانطور که زنان پا به پای مردان در صحنه های جنگ و مبارزه بودند و حتی در مجموعه یاغیان زنان هم حضور داشتند. اما حقوق زنان پایمال می شد. در جامعه عشیره ای آن زمان زنان و دختران سواد خواندن و نوشتن نداشتند و آنها از آزادی کامل برخوردار نبودند. اما با تمام وجود با همت و تلاش آقای بهمن بیگی این افکار ریشه کن شد اینطور بود که بنده همراه آقای بهمن بیگی به شیراز مسافرت کردیم جناب بهمن بیگی خدمت خانم پارسا وزیر آموزش و پرورش وقت رفت و از ایشان درخواست زمینه تحصیل زنان عشایری را کرد که از هر لحاظ عقب مانده بودند و با کمک ایشان زمینه مساعد شد و بنده دو نفر را به بهمن بیگی به نام اقدس موسوی پور که خانم بنده بود و گردآفرین فرد معرفی کردم که به تحصیل مشغول شدند و با گذراندن دوره پنجم ابتدائی و همچنین سپری کردن ششم ابتدائی در دبیرستان عشایری شیراز در بویر احمد به تدریس پرداختند و این حرکت تشویقی بود جهت تحصیل بقیه دختران که موفقیت آمیز بود. گشایشی عجیب در تحصیل دختران ایجاد شد و بانی و باعث این حرکت فرهنگی عظیم کسی نبود جز بهمن بیگی. اگر بخواهیم به قضیه ریشه ای و اساسی نگاه کنیم هر چه زنان و دختران ما امروز دارند همه و همه مرهون زحمات استاد بزرگ مرحوم بهمن بیگی است که روحش  شاد و گرامی باد.

باقی گفتگو را به خود شما می سپاریم…

تا جایی که خود غور و بررسی کرده ام و تجربه ی 90 سال زندگی به من گواهی می دهد آینده ی این استان بی نهایت روشن و امیدوارکننده است. همانطور که نیروهای انسانی ما برابری می کند با بقیه استانها و امید است که نسل جوان ما چراغی را که از گذشته روشن شده با ادامه ی این راه نگذارند این چراغ خاموش شود و همچنان روشن باشد و آن را به امانت به نسل بعد از خودشان بدهند و همین طور سینه به سینه و نسل به نسل منتقل کنند و مردم و جوانان ما باید ارزش و اهمیت میراث فرهنگی پربار خود را بدانند و بسادگی تسلیم و برده و مجذوب هیچ یک از موارد فرهنگی بیگانه نشوند و در مقابل تکنولوژی و رشد اقتصادی و رفاهی آنها احساس تحقیر نکنند. لذا واجب است که در مورد فرهنگ، هنر و… مثل سایر علوم و مباحث اجتماعی، آموزش و آگاهی های لازم به صورت مستمر و پیگیر به همه نسل ها و مردم داده شود که اگر آموزش و راهنما و روشنگر نداشته باشند اکثریت آنها دچار کجروی، بدآموزی، ساده انگاری، انحطاط و انحراف خواهند شد. که سردسته و منادی و مروج این بدآموزی طیفی از طبقات مرفه ای است که در زندگی هرگز طعم فقر، تلاش و محرومیت و زحمت و کوشش و شکست و حرمان و هجران را نچشیده اند و کمتر احتیاجی به تفکر و تأمل و تعقل و چاره اندیشی داشته و دارند.

از جمع بندی آنچه گفته شد هدف تأکید هرچه بیشتر بر آگاهی و آشنایی با تمام طیف وسیع فرهنگ و بهره وری شایسته از تمام قسمتهای آن است.

گفتن است،‌میرزا ابوالحسن حسینی نخستین معلم بویراحمد و همسرش بی‌بی اقدس موسوی (دختر میزا مجید موسوی) اولین زن معلم عشایر کشور مرارت‌ها و رنج‌های زیادی برای باسواد کردن فرزندان این دیار کشیدند.

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=314903
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. بهاران گفت:

    روانشان شاد باد
    چگونه است وقتی خود مرحوم فرمودند که نزد دو معلم بومی مرحوم میرزا محمدحسن فرد بویراحمدی و کل سیف اله سی سختی که هر دو بویراحمدی بوده اند در تل خسرو درس خوانده اند چذا شما نوشته اید مرحوم حسینی اولین معلم بویراحمدی بوده اند ، اولین معلم بویراحمد و استانی مرحوم میرزا محمدحسن فرد بویراحمدی بوده امد و سرکار خانم اقدس موسوی هم با خانم گردآفرین فرد یویراحمدی با هم دانشسرا رفته اند و معلم شده اند بنابراین خانم موسوی یهم یکی از اولین دو معلم زن بومی بوده اند
    لطفا انتشار و تصحیح فرمایید با سپاس

  2. احسان آزاد گفت:

    میرزا ابولحسن حسینی انسانی بزرگ و معلمی فداکار بود که سهم بزرگی در آموزش عشایر بویراحمد داشت ، ایشان به درستی و با کمال صداقت و ادب به اولین معلمان بومی بویراحمد آقایان میرزا محمد حسین فرد بویراحمدی و کل سیف اله سی سختی که از معلمین خود ایشان نیز بودند ، اشاره میکند . و حق استاد و شاگردی را پاس میدارد .

    به نظر میرسد در عنوان تیتر این مصاحبه به نام اولین معلم بویراحمد کم دقتی شده است

    یاد و نام میرزا ابولحسن حسینی و همه انسانهایی که بانی خدمات فرهنگی به بویراحمد بودند گرامی باد

  3. ناشناس گفت:

    روحش شاد و یادش گرامی .جاودانه ماندن این مرد بزرگ برای همه مردم استان مایه افتخار است .

دیدگاه شما