صیاد خردمند
دغدغه پیشرفت ، توسعهیافتگی و ثبات سیاسی همچنان ادامه دارد. کشورهای موازی و هم ردیف ما راه خود را پیداکردهاند و چرخدندههای توسعه و ترقی را در مسیر دلخواه خود انداختهاند و بدون هیچ تعللی بهپیش میروند. و ما همچنان در نزاعهای سیاسی، فکری و جهتگیریهای تاریخی خود باقیماندهایم و اصولاً نخبگان و روشنفکران در کشورهای توسعهیافته بر سر راههای رسیدن پیشرفت در جدالاند و ما بر سر مناقشات آشتیناپذیر درگذشتههای دور و نزدیک.!…حافظه تاریخی به ما میگوید ما ایرانیان ثبات و سامان اجتماعی را برنمیتابیم و مدام نظامهای سیاسی خود را تغییر میدهیم و مدام در حال تغییر مسیر هستیم. توسعهنیافتگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی از موضوعاتی که بسیار پرداختهاند و در باب آن قلم رفته است و علتهای متعددی برای واپسماندگی و عدم توسعهیافتگی آوردهاند در این مجال قصد داریم با نگاهی متفاوت، مسئله توسعهنیافتگی را به چالش بکشیم و از زاویه دیگر به آن پردازیم. “توسعه به معنای بهینهسازی استفاده از نیروهای بالقوه مادی و انسانی در جامعه” و مفهومی جهانی و بشری بوده و به یک فرهنگ و جامعه خاص تعلق ندارد و کشورهای درحالتوسعه برای پیشرفت دو راه دارند ایجاد تشکلهای اجتماعی و بارور کردن آنها و تأثیر گزاری بر فرآیندهای دولت که فرآیندی بلندمدت است ولی به دلیل زمانبر بودن زیاد مورد استقبال نیست. ولی راه دوم (نخبهگرایی یا اصلاح حوزه نخبگی ) کوتاهمدتتر و کارآمدتر است. توسعه باید از فکر به عمل منتقل یابد. باید بین مبانی فکری توسعه از یکسو و اجرای توسعه از سوی دیگر تفکیک و تمایز قائل شد. نخبگان فکری شامل نویسندگان، دانشگاهیان، محققان،کارشناسان، پژوهشگران و خبرنگاران هستند و نخبگان اجرایی شامل سیاستمداران و مدیران میباشند. متأسفانه در کشور ما به نظر میرسد دستگاههای اجرایی همفکر میکنند و هم عمل! درحالیکه این اصل مسلم است که کسانی که فعالیت اجرایی دارند فرصت اندیشیدن ندارند و دولت در یکزمان واحد نمیتواند هم اندیشه تولید کند و هم اندیشه اجرا کند. برای توسعهیافتگی ابتدا باید انسجام درونی-فکری داشت بعد انسجام درونی –عملی … ” دورکیم معتقد است پیشرفت تقسیمکار منجر به تحول عظیم در جامعه گشته است و جهان روزبهروز به سمت تفکیک و تمایز بهپیش میرود، بنظ میرسد برای توسعه و پیشرفت یک جامعه بدیل دیگری بهجز تخصص گرایی و تقسیم وظایف وجود ندارد نویسندگان، روزنامهنگاران و تحلیل گران میتوانند از طریق ایده پردازی و قرار دادن راههای مختلف پیش روی مدیران و سیاستمداران کمکرسان آنان در سامان بخشی به امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باشند ولی متأسفانه هیچگاه این اتصال میان مدیران و مجریان با نظریهپردازان و روشنفکران ایجاد نشده است زیرا برخی از مدیران نگاه مثبتی نسبت به نخبگان فکری ندارند و همچنین بسیاری از مدیران تصور غلطی از مشورت کردن که دلالت بر ضعف هست رادارند. دراینبین بسیاری از نخبگان فکری همواره یکفاصله بین خود و مدیران معین کردهاند و اساساً رسالت خود را در خارج از چهارچوب اجرایی تعریف میکنند. درحالیکه نخبگان فکری علاوه بر آگاهی سازی و روشنگری باید ردای ایده پردازی و سیاستگذاری را بر خود بپوشانند و صرفاً بر نقد مدیران مجریان اکتفا نکنند. برای از میان برداشتن حلقه مفقوده میان نخبگان فکری و ابزاری لازم است مراکز تحقیقاتی و پژوهشکدههای خارج دستگاه و سازمان دولتی ایجاد شود و مدیران و مراکز اجرایی وظیفه سیاستگذاری و ساخت خط مشی آینده را به متفکران و محققان بسپارند.
منابع:
عقلانیت و توسعه دکتر سریع القلم
جامعهشناسی تغییرات اجتماعی دکتر غفاری و دکتر ابراهیمی لویه