علی اصغر پرندوار – در هر جامعه، معمولاً سه دسته افراد زندگی میکنند؛ آدمهایی که تولید فکر نمی کنند و بیشتر دنباله رو هستند، کسانی که خود به تولید فکر و اندیشه میپردازند و همچون چراغی راهنمای جامعه هستند و بالاخره کسانی که نه خود تولید فکر می کنند و نه از فکر دیگران استفاده میکنند، اینها کسانی هستند که باری به هر جهت زندگی می کنند.
در هر جامعهای کسانی که به تولید فکر و اندیشه میپردازند، بسیار اندک هستند که اصطلاحاً به آنها روشنفکر می گویند. روشنفکر، نه مطیع محض افکار جامعه است و نه باری به هر جهت زندگیمیکند. این قبیل افراد معمولاً سرمایههای انسانی هر جامعه به حساب میآیند؛ سرمایههایی که جامعه با بهره گیری از افکار نو و تولیدی آنها، از کجرویها رهایی پیدا میکند و راه اصلی را می یابد.
جامعهی رو به تکامل ، جامعهای است که روشنفکران آن جامعه، نقش اصلی را در آن ایفا میکنند و برعکس جامعه ای که رو به انحطاط می رود، جامعهای است که قادر نیست از افکاراندیشمندان و روشنفکران خود استفاده کند.
روشنفکر در تعریف عرف به کسی اطلاق میشود؛ که اولاً «نسبت به وضع موجود معترض است»، ثانیاً« میکوشد آنچه را که بهتر است، جایگزین وضع نامطلوب جامعه کند».
متاسفانه امروز روشنفکران جامعه ما، اعتماد خود را به اصلاح جامعه از دست دادهاند و به واسطه برخوردهای صورت گرفته، ترجیح می دهند که بیشتر«تقیّه » کنند. به باور اینها، هرگاه جامعه به آنهانیاز داشته باشد به سراغشان خواهد آمد، در حالی که جامعه هرگز به سراغ روشنفکران خود نمی رود؛ بلکه این روشنفکران هستند که به سوی افراد جامعه می روند تا با ایجاد هوشیاری و آگاهی بخشی، رهایی آنها را تضمین کنند.
بیشتر روشنفکران ایران، همیشه در افراط و تفریط بودهاند. یا از جامعه بریدهاند وبه عرفان و تصوف و فلسفه روی آوردهاند یا وظیفه خود را به فراموشی سپردهاند و مدعی رهبری جامعه شدهاند، در حالی که نه پوشیدن لباس عرفان که خود نوعی تعهد و پای بندی است، از اصول روشنفکری است و نه برعهده گرفتن رهبری جامعه، از وظایف روشنفکران به شمار می رود؛ بلکه مبارزه اجتماعی، بزرگترین عامل خود آگاهی روشنفکر به حساب میآید.
روشنفکر امروز ایران مسئولیت اجتماعی خود را فراموش کرده است و بیشتر به دنبال کسب قدرت است،در حالیکه درست است قدرت میتواند فرایند پروژه رهایی بخشی را سرعت دهد،ولی از عمق آگاهی جامعه می کاهد.
مسوولیت اجتماعی روشنفکران، ایجاب میکند که به پرورش نیروهای روشنفکر بپردازند تا آنها نقش پل واسط بین نخبگان و عوامالناس را برعهده بگیرند و سطح آگاهی را بازبان ساده به میان تودهها ببرند. در گذشته اگر مکتب خانهها به این امر مهم میپرداختند، اماامروز حتی دانشگاهها از انجام این مهم باز مانده اند؛ چرا که در دانشگاهها، روشنفکران یا جایی ندارند و یا اگر حاضر باشند، اجازه صحبت پیدا نمیکنند؛ بنابراین لازم است حلقههای اندیشه در درون جامعه تشکیل شود، مثل تمام حلقههایی که قبلاً به نام جلسات مختلف تشکیل میشد و نخبگان جامعه، اندیشههای خود را در جامعه ساری و جاری می کردند و دانشجویان حاضر مثل جویبارهایی که از سرچشمهای تغذیه شوند، افکار و اندیشههای نو را به میان تودهها میبردند، اما امروز روشنفکر جهان سومی و نوعاً ایرانی ، هم میخواهد از مزایای روشنفکری برخوردار باشد و مردم وی را به عنوان روشنفکر بشناسند و هم حاضر نیست کتابخانه و سالن خانه خود را به مرکز تدریس تبدیل کند و جویبار ایجاد نماید. منتظر است دیگری سالن مجلّل تهیه کند، تریبون بگذارد، پذیرایی کند و وی کلمات روشنفکران را واکاوی نماید.
اگر یک دهه پیش روشنفکران، حلقههایی چون کیان را بوجود میآوردند و همه به دور یک رسانه جمع می شدند ، اکنون نیز باید این کار صورت گیرد و قهر روشنفکران از حلقههای مطبوعات به آشتی تبدیل شود؛ البته اگر روشنفکری باشد که دغدغه اجتماعی داشته باشد، و گرنه خیلیها هستند که برخود نام روشنفکر گذاشتهاند، نه مینویسند، نه میگویند، فقط مطالعه می کنند و هیچ نقشی در آگاهی مردم ندارند.
روشنفکر واقعی، از جامعه قهر نمیکند، اگر چه مصائب زیاد ببیند، اگر چه او را به چوب برانند. روشنفکر در داخل مرداب هم به روشنگری خود ادامه می دهد و امید دارد که این مرداب را به گلستان تبدیل نماید؛ اگر اعتقادی به مردم داشته باشد.
برخی از روشنفکران امروزی، هنوز از گذشته تغذیه میکنند، سالهای پیش اهل مطالعه بودهاند، حلقههای فکری داشتهاند، مسوولیت اجتماعی قبول میکردند، وظیفه روشنفکری را به گردن گرفته بودند؛ اما با گذر زمان، اعتقاد خود را به مردم از دست دادهاند و نمیخواهند با افکار و ایدههای جدید آشنایی داشته باشند. از خواندن روزنامه و مجله خسته میشوند، فقط دوست دارند، پز روشنفکری بگیرند و از سرمایهفکری دورههای گذشته، استفاده کنند و جامعه را مشغول نمایند. این قبیل روشنفکران در جامعه ما کم نیستند و خطر وافیون اینها، خیلی بیشتر از خطرمرتجعان است؛ چرا که از درون تهی هستند و چون رنگ و لعاب تازه به اندیشههای مرده خود میدهند، بیشتر مخاطبان خود را گول می زنند، اینها اگر دست از روشنفکری خود بردارند و در گوشه کنجی بنشینند، قطعاً نقش بهتری خواهند داشت؛ چرا که اندیشههای آنها چون قادر به عمل شدن نیست، نیروهای جدید را ناامید میکند و ذوق آنها را در رسیدن به روشنگری واقعی کور مینماید.
برخی از روشنفکران جامعه، پس از سالها تلاش در جهت آگاهی بخشی به جامعه ، به پایان خط رسیدهاند و فکرمیکنند. همسالان آنها، قلّههای اقتصاد و رفاه را فتح کردهاند، ولی آنها فقط به تولید فکر پرداختهاند، اکنون پشیمان شده و به دور اهل قدرت جمع شدهاند تا به نان و نوایی برسند یا قدرتی پیدا کنند و مناسبی را اشغال نمایند؛ غافل از اینکه قدرتمندان، سرسازگاری با روشنفکران را ندارند و آنها را نمیتوانند برای همیشه تحمل کنند و بیشتر به دنبال توجه میگردند تا خوش فکری. آنها کسی را میخواهند که بدون فکر، مطیع اوامر بی چون و چرای آنها باشد و کدام روشنفکر می تواند دستور بیفکری را بگیرد و اجرا کند و فکر او را آزار ندهد؟!!
درود بر شما جناب پرندوار. عالی بود.
عالی بود ..احسنت.
احسنت بر شما مرحبا بر من…واقعا عالی بود
احسنت دایی جان عالی بود