این زن در توضیح آنچه اتفاق افتاده بود، گفت: من و همکارم در یک نمایش نقش زوجی را بازی میکردیم و ارتباط نزدیک بین ما باعث شد همکارم به من علاقهمند شود و این موضوع را به من بگوید.
اوایل ارتباط ما فقط تلفنی بود، مدتی بعد به من گفت قصد دارد با من ازدواج کند؛ چون فکر میکند خوب مرا شناخته و میتوانیم زوج خوبی باشیم. بعد هم دعوتم کرد با هم به یک مسافرت برویم، من هم قبول کردم.
از نظر من، ما نامزد بودیم؛ در مسافرت او به من تعرض کرد و بعد هم به من گفت ناراحت نباش؛ چون قصد دارم با تو ازدواج کنم اما چند روز بعد بیمحلیهایش را شروع کرد و بعد هم گفت پشیمان شده است و من آن زنی نیستم که او میخواهد.
هنرپیشه جوان گفت: بعد از این ماجرا بود که تصمیم گرفتم شکایت کنم و موضوع را به دادگاه بکشانم.
مرد هنرپیشه با شکایت این زن بازداشت و تحقیقات از وی آغاز شد.
پسر جوان گفت: من قبول دارم با هم ارتباط داشتیم اما در این ارتباط هیچ زوری در کار نبود. من اصلا نمیخواستم همکارم را وادار به رابطه کنم و البته ارتباطی هم که ما داشتیم ارتباط تلفنی و در حد بیرونرفتن بود و من گفتههایش را قبول ندارم.
او درباره وعده ازدواج به دختر جوان هم گفت: این تصوری بود که اشتباهی برای این خانم به وجود آمد؛ البته من ابتدا به او ابراز علاقه کردم اما بعد متوجه شدم این زن کسی نیست که من خیلی دوستش داشته باشم و بخواهم با او زندگی کنم و خصوصیات اخلاقی ما با هم یکی نیست؛ بههمینخاطر هم به او گفتم که نمیخواهم با او ازدواج کنم و بهتر است به دنبال زندگی خودش باشد.این دختر برای انتقامگیری از من دست به این کار زده است.
با تکمیل تحقیقات، شاکی و متهم در دادگاه حاضر شدند و گفتههای خود را در جلسه رسیدگی مطرح کردند.
با پایان جلسه هیأت قضات وارد شور شدند و پسر هنرپیشه را در ارتباط نامشروع مجرم شناختند و به ٩٩ ضربه شلاق محکوم کردند. این رأی که از سوی دادگاه کیفری استان تهران صادر شده بود، در شعبه پنجم دیوان عالی کشور تأیید شد.
منبع: اقتصاد آنلاین
من خودم یک زنم ایا این حکم عالانه است زنی که با پای خودش و با هزار یک عشوه و ناز به طرف اعمال زشت می رود و جوانی را به بیراه می کشاند وبعدا بیاد و از جوانی شکایت کنه و او رامجرم معرفی کنه به نظر من این خانم هنر مند کشورم نیر مجرم است که بدون هیچ ارتباطی نه همسر ی ویا فامیلی با غریبه ای به مسافرت رفته مجرم است و قاضی پرونده باید همون 99صربه شلاق را به هر دو ی انها می نوشت که به این خانمم درس عبرتی می شد که فردا یکی دیگرو با عشوه و ناز به این روز نمی انداخت دلاوری از ارومیه