شنبه 17 تیر 1391 - 18:15
بخش اول

شبکه دنا یک وجب از ابهت دنا نیست

سايت خبري تحليلي بوير نيوز / حسين روحاني مقدم: مدتها است به این موضوع فکر می کنم که کی، کجا به دنیا آمدم! یادم نمی آید!

اما سه چهار سال بعد از اینکه به دنیا آمدم شنیدم و دیدم و فهمیدم که من زادگاهی دارم به وسعت تمام دنیایی که الان دارم، کوچکتر ، اما زیباتر، روستایی به نام پریکدان، حد فاصل یاسوج و راهدارخانه مله شوره ( جاده شیراز).  وقتی فهمیدم که می بینم و دیدم که می شنوم و شنیدم که می فهمم و … دانستم که نمی دانم، پریکدان نام مکانی بود که زایشگاه « زادگاهم » بود و همه نبود بودم بود.

به جرأت می گویم که زایشگاه دو بیمارستان یاسوج از زادگاه ( زایشگاه ) من بزرگترند، اما آن کجا و این کجا؟! پریکدان زار و نزار ، دار و ندار، همه و همه چیز من بود ( خداییش هنوزم هست ) زادگاه من خیلی خیلی بزرگتر از آن چیزی بود که من می دانستم، از نامش هم پیدا بود “پری که دان” کنج پای کوهی که البته جغرافیا وارونه اش کرده و کوهپایه نامیده اش، که پرهای فراری فصل خزان با لباس مدل زردرنگ از درختان بلوط صد و چند ساله و قد کشیده به بهانه خاکی بودن وجودشان پر می کشیدند و در کنج پای کوه زادگاهم جمع می شدند… خلاصه زادگاهم 20 تا 30 خانه کاهگلی بود که خانه ما فیمابین همه این گلهای آمیخته به خاک 3 اتاق داشت، رو به روی خانه ما ، چندین و چند اتاق با سقفی کوتاهتر از خانه ما بود برای گله و رمه ، زیاد بودند و به اندازه همه آنچه که باید مهم و خدائیش از ما مهمتر و خرج و خُرج و علیقشان به  مراتب بیشتر ….

 من وقتی زادگاهم را به همراه خانواده ترک کردم، نصف و نیمی از سن و سال فرزندم کسری سن داشتم ، کسری نام فرزند من است زادگاه من را حس نمی کند، تلاش کردم بفهمد !! اما پلی استیشن تو (2) ، رایانه کوچک بازیهایش ، لپ تاپ گران قیمتی که با آن کشتی کج  غریبان را می نگرد و از بس مشت و لگد خورده لبش تاب برداشته ، سی دی قفسه اول ویترین LCD  خانه، دی وی دی طبقه دوم ویترین ، دستگاه مبدل 16 کاناله ( ماهواره ایرانی ) کنج دیگر ویترین ، دستگاه ریسور ماهواره ای با Lnb 4 که چهار گوشه دنیا را میگیرد و هر روز ابزار جدیدی برای نابودی فرهنگ ما بر می دارد و ما نه تنها سلاح درست نداریم که خود نا آگاهانه همراه آنان می شویم، آتاری دستی فضای بیرون، تردمیل چند صد کیلومتری ، 120 سانتی و … آنچنان اوقات فراغتش را که چه عرض کنم، وقت گرانبها و احساس ذی قیمتش را پر کرده که نمی داند قیمتی ترین مقوله زندگیش که همانا فرهنگش می باشد را مفت از دست داده و خدای شاهد است که گناهی بر او نیست و برگردن نت و شما و … است .

 شبی از شبهای زمستان سال 90 خورشیدی غرم تراقی ( رعد وبرق ) با صدای چندین دسیبل فضاهای خلا خانه ما را پر کرد. نا باورانه پسرم ( کسری ) شبکه دنا که نامی بلند مرتبه ، فاخر و عظیم را یدک می کشد  ولی سر انگشتی از ارتفاع دنا هم ابهت ندارد روشن کرد و مرا مبهوت این انتخاب ، اما؟!؟  اما روشن کرد به بهانه شنیدن وضعیت آب و هوا تا شاید شانسش بگوید و بارش برف باشد و مدرسه ها تعطیل شده. بلکنم اندر تیکر ( بازی رایانه ای بوکس ) را به جان باتیستا بیاندازد و … هزاران اما و اگر، چرا و سوال و حسرت در ذهنم گذشت و دست آخر  با خودم گفتم چرا گره برفی بازی نمی کنی؟ و … البته شاید هم فکر می کنم که با خودم گفتم … شبکه در حال پخش برنامه شبانه ای بود که چند سالی است به برکت افتتاح شبکه ماهواره ای دیجیتالی چند صد میلیونی استان فقط اسم عوض می کند و باز هم سری دیگر  عوض می شود به صورتی عوضی و در عوض آن اسمی دیگر ( شویل دنا، شویل پرستاره ، شویل مهربونی ، امشبی که فردایش صبح است، صبحی که دیشبش شب بود ، امشبی که فرداشبش شب است و … )

 زادگاهم را نشان می داد، زادگاهم را دیدم:  مشی ولی ، آقا کهیار ، کامحزکی ، محمد حسین، فتح اله ، تاته سُخته با آن سبیل تاب خورده اش که به یادگار از دوران جوانی همراه داشت، خاله گلاب ، مشی عطری ، عامه حوری ، ماه شرف و … همه و همه بودند ، اما ناعادی و عامی بلکه با تمهیدی مثلاً کارگردانی شده در کنار هم نشانده بودنشان ، از دل گفته های خود لحظاتی درد و دل کردند و مشی ولی غمه ای و حسرتی  و آهی و … صدا زدم : کسری بابا پریکدون ، سی کو و … تمام شد، زمان پخش تصاویر به میزان هجی کردن حروف زادگاهم طول نکشید و تمام .  کسری هم واکنشی که توقع داشتم نشان نداد ، حسرت، خاطره ، نمی دانم چرا به یاد گذشته افتادم …

اما کسری کجا و من کجا ؟ کسری حوصله اش نبود که برای دیدن  زادگاه پدرش حوصله به خرج دهد، پرید کنج اتاق ، چینش مقدمات بازی بوکس اندرتیکر و باتیستا …. و از همین حالا و به امید فردای برفی ، آلبوم مشتها را ورق می زد تا پر چانه ترین لب و لوچه را درون حفره خالی لب تاب جای دهد و پرتب و تاب ترین لب، لب تابش را تاب دهد . چرا ؟ چرا؟ اهالی فرهنگ و هنر استان چرا ؟ آقای ضرغامی  ریاست محترم سازمان عریض و طویل صدا و سیما چرا ؟ آقای رحیمی  مدیر کل محترم شبکه رادیو و تلویزیون استان چرا ؟ حسین روحانی مدعی که فکر می کنی یلی از یلادن هنرمندا استانی چرا ؟ چرا کسری فرزند من مدعی، آقای رحیمی چرا کسری من نماند شبکه استانی و سیمای دنا را که چه عرض کنم، زادگاه پدرش را ببیند ؟!

 کسری پسرم ، آقای رحیمی مدیر کل محترم ، یادم به یاد می آورد که یادم است یادگاری از دوران کودکیم ، شبی از شبهای پاییز آن دوران که هنوز برق خانه ما را نزده بود ( برق نبود ) خداداد آقا فاضل تازه به همراه پدرش از شهر یاسوج برگشته بود اواخر پاییز 58 یا 59 بود نمی دانم، خداداد درشبکه تلویزیون ( تنها  شبکه ، شبکه 1) برنامه عروسکی حسنی و نخودی را دیده بود و هنگام غروب همه ما بچه ها را جمع می کرد لبه بشمه ( آبریز پشت بام ) خانه ما، جائیکه خانه شان کوتاهتر از خانه ما بود و گرمای روز را هنوز در خشتهایش حفظ کرده بود ، از حسنی و نخودی می گفت و به جای هر دو تای آنها هم بازی می کرد ( آخر پدرش هم در بازیهای نمایش بومی بازیگر خوبی بود )و ما هم با حرص و طمع تمام سراپا چشم و گوش می شنیدیم و لذت می بردیم و این ماجرای تکراری هر شب دم غروب شروع و تکرار  می شد تا بارش اولین (بِشت) ادامه داشت و ما هر شب طالب تر از همه شب.

 اما آقای رحیمی، حالا پسر من کسری، شبکه دنا را که چه عرض کنم، شبکه 3 را هم به زور آن هم وقتی منچسترها با بارساها بازی ( جنگ) دارند می بیند .  کسری می دانی چرا ؟

. . .  پايان قسمت اول

” به دليل حجم بالاي اين مطلب آن را در چند قسمت تقديم حضور مخاطبين گرامي خواهيم كرد “

منبع: سايت خبري تحليلي بوير نيوز

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=6619
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. samani گفت:

    سلام . خسته نباشید . من اطلاعات بیشتری راجع به گذشته ی این روستا میخوام میشه کمک کنید که چجوری میتونم پیدا کنم؟

  2. فرشید رکاب گفت:

    استاد ده دمت گرم خیلی حال کردم .درود

دیدگاه شما