یکشنبه 27 مرداد 1392 - 1:50

خاطرات تلخ و شیرین روزهای اسارت / لحظه به یاد ماندنی دیدار مادر

 گروه فرهنگی – هشت سال جنگ نابرابر ابر قدرت ها علیه مردم ایران اسلامی آزمون بزرگی بود تا روحیه ایثار و شهادت ایرانیان را به دنیا نشان دهد.

به‏ مناسبت ۲۶ مرداد، سالروز ورود اسراء به میهن اسلامى پای خاطرات یکی از آزادگان سرافراز کهگیلویه و بویراحمدی نشستیم و برگی از روزهای اسارت وی را ورق زدیم.

مهندس مرتضی رهنما که در دوران دانشجویی خود به فرمان امام لبیک گفت و به جبهه های حق علیه باطل شتافت به واسطه حضور در مناصب مهمی چون ریاست سازمان صنایع و معادن و معاونت سیاسی – امنیتی استان کهگیلویه و بویراحمد از چهره های شناخته شده استان است که هم اکنون نیز ریاست سازمان استاندارد استان فارس را بر عهده دارد.رهنما 3

در ادامه با گفتگوی صمیمی و خواندنی «بویر نیوز» با مهندس رهنما همراه باشید:

 

*  آقای رهنما چه سالی به جبهه رفتید و چه تاریخی به اسارات نیروی های بعثی در آمدید؟

سال 1367 دانشجوی ترم 5 رشته مهندسی مکانیک دانشگاه فردوسی بودم که راهی جبهه شدم و اتفاقا به خط مقدم جبهه رفتم و در جزیره مجنون بودیم که دشمن جزیره را از پشت قیچی کرد و گرفتار شدیم و چون کشور در معرض شدیدترین تحریم ها قرار داشت بهترین سلاحی که در آن موقع داشتیم کلاشنیکف بود که تا آخرین فشنگ جنگنیدیم.

همه بچه ها این آمادگی را داشتیم که حتی زیر تانک برویم و تصور می کردیم در بهترین حالت زیر ماشین له شویم که مشیعت الهی و لطف خدا بر این بود که زنده بمانیم و اسیر شویم و تسلیم اراده تقدیر الهی شدیم البته روحیه رزمندگان بسیار بالا بود و اکنون هم خدا را شاکریم.

*  تاریخ دقیق آن روز را به یاد دارید؟

4/4/67 که همزمان با حماسه سازی دیگر هم استانی هایمان در پدخندق بود.

*  چند سال اسیر بودید؟

2 سال و 2 ماه که در تاریخ 4/6/69 بود.

*  با توجه به اینکه در گذشته ورود به دانشگاه به سادگی این موقع نبود. چه دلیلی داشت درس و دانشگاه را در یکی از امن ترین شهرها کنار بگذارید و راهی جبهه شوید!

اتفاقا سوال جالبی بود. صبح راهی دانشگاه بودیم که فرمان حضرت امام (ره) را شنیدیم که هر کس توان دارد به جبهه برود.

دقیقا همان روزی که فرمان حضرت امام (ره) را شنیدیم از طریق بسیج دانشجویی دانشگاه اقدام کردیم و حتی خوابگاهمان را هم تحویل ندادیم و برای رفتن اقدام کردیم. جالب است بدانید دانشگاه بعد از یکسال برای خانواده مان نامه نوشت که فرزند شما چرا دانشگاه نمی آید!

علت اصلی اش سال های آخر جبهه بود و حضور نیرو در جبهه به شدت احساس می شد و دستور حضرت امام (ره) هم بود.

آنموقع وظیفه خود را درس خواندن و خدمت به منقطه می دانستیم ولی با توجه به شرایط حضور در جبهه را واجب تر دیدیم.

* حال و هوای روزهای اول اسارت چگونه بود! روزهایی اولی که به اردوگاه رفتید چه احساسی داشتید؟

خوشحال بودیم از اینکه هر جا احساس می کردیم به وجودمان نیاز بود حضور داشتیم. با توجه به اینکه ما آن زمان دانشجو بودیم و بقول شما دانشجویی هم در آنموقع سخت بود ولی رفتیم و خط مقدم را انتخاب کردیم جایی که به سه را مرگ معروف بود. با خودمان عهد بسته بودیم که تا لحظه آخر بایستیم مگر اینکه از روی جسدمان رد شوند. همانگونه که عرض کردم آمادگی داشتم که زیر تانک زنده زنده له شوم.

ولی عراقی ها جزیره رو دور زدند و از پشت سر محاصره شدیم که سرانجام اسیر شدیم درحالیکه زخمی بودم ولی از روحیه بالایی برخوردار بودم.

با توجه به اینکه شک کرده بودند که دانشجو هستیم خیلی اذیتمان کردند و حتی ریشمان را کندند!.

با همه این وجود تنها و تنها دغدغه ای که در لحظه اسارات داشتم این بود که تحت فشار حرفی نزنم و جمله ای نگویم که بر علیه  مملکنم باشد وگرنه آمادگی برای هر شرایطی را داشتم و به هیچ وجه در مقابلشان کوتاه نیامدیم.

*  بعد شما را به کجا بردند؟

حدود یک ماهی به در بغداد استغفارات بودیم که فکر کنم همین ابوغریب باشد و منافقین می آمدند بازجویی می کردند و یادم هست 1200 نفری که آنجا بودیم هیچ نشانی و پلاکی از خود برجا نگذاشتیم.

یادم هست در بین این 1200 نفرمی خواستند بصورت گزینشی چند نفر را انتخاب کنند که من را اولین نفر انتخاب کردند. اون لحظه فکر می کردم شاید آلان تکه تکه ام خواهند کرد و با روحیه کامل بلند شدم و رفتم و اتفاقا بین افرادی که جدا کردند از اکثرا از بچه های استان ما بودند.

بعد راهی اردوگاه رمادی شدیم و بعد از یکسال لو رفتم که دانشجو هستیم به تکریت تبعیدمان کردن که شهر زادگاه صدام است و بسیار هم افراطی هستند و در آنجا هم افتخار داشتم با بزرگانی همچون ابوترابی آشنا شوم.

*  شاید کمی سوالم ناراحت کننده باشد ولی بدترین لحظات و خاطرات دوران اسارتتان کی بود؟

بدترین خاطره ام خبر رحلت حضرت امام (ره) بود. عراقی ها هیچ وقت اجازه قرآن خواندن و مناجات را نمی دادند ولی وقتی این اتفاق افتاد فراموش کردیم که عراقی ها این مراسمات را ممنوع کردند و هم مراسم عزاداری و هم قرائت قرآن را تا چندین روز مرتب برگزار می کردیم. خود عراقی ها هم از ترس و وحشت نوارهای مبتذلی را که هر روز پخش می کردند قطع کرده بودند و کاملا بصورت آماده باش درآمده بودند.

البته خاطره تلخ دیگری هم دارم؛

بعد از یکسال که ما را به تکریت تبعید کردند سه چهر نفر از دوستانی که 8-7 سال اسارت گذرانده بودندو به آنجا تبعید شده بودند زیر ضربات باتون به شهادت رسیدند. این صحنه خیلی دلخراش بود که هرگز فراموش نخواهم کرد.

*  چقدر به آزادی فکر می کردید؟ تصور می کردید دوران اسارت چقدر طول بکشد؟

هرگز، هرگز؛

ولی خیلی جو معنوی داشتیم. حقیقتا عشق به شهادت داشتیم و تمایلی به آزادی نداشتیم. ولی خوب الحمدالله آلان هم راضیم و خدا را شاکریم.

رهنما 1

*  موقعی که به وطن بازگشتید چه احساسی داشتید؟ به چه چیزی فکر می کردید؟

با توجه به اینکه در اردوگاه تبعیدی بودیم روز آخر هم اذیتمان کردند ولی وقتی وارد میهن شدیم مثل ماهی که در دریا رها شود بودیم. هوای تازه و پاکی را احساس کردیم.

بعد که وارد استان شدم خوشحال بودم و کمی هم نگران بودم؛ مخصوصا وقتی که به یاد همرزمان شهیدم می افتادم.

ولی سخت ترین حالتی که برایم اتفاق افتاد زمانی بود که با مادرم روبرو شدم و احساس کردم که آلان مادرم سکته می کند.

انصافا مردم هم برایمان سنگ تموم گذاشتند و استقبال گرمی کردند.

بعد یک ماه استراحت کردم و سپس دوباره مشغول تحصیل شدم.

* جبهه و اسارت چه تاثیری روی درس گذاشت

  قبل از رفتن به جبهه معدلم 12 و نیم بود و بعد از جبهه 14 و 60 صدم!

*  آلان جامعه ما چقدر به آن آرمان هایی که شما برای آن به جبهه رفتید نزدیک است؟

بله، وقتی که به یاد عزیزانی می افتیم که چگونه در جبهه شهید شدن و یا حتی مفقودالاثر شدند و به یاد کسانیکه با گلوله توپ و آر پی جی به شهادت رسیدن و مردم را می بینم که در مناسبت های مختلف از جمله راهپیمایی ها و انتخابات حضور پرشوری دارند خیلی خوشحال می شویم که گوش به فرمان مقام معظم رهبری هستند و بیدارند.

 *  بیشتر چه موقع به یاد روزهای جنگ و اسارت می افتید؟

بیشتر روزهایی که تهدیدات دشمن زیاد می شود به یاد اون روزها می افتم و قطعا اگر بازهم نیاز باشد در صحنه حضور پیدا خواهم کرد.

به یاد روزهایی می افتم که در تونل عراقی ها هر کسی می توانست انتخاب کند که با چه وسیله ای ( کابل، شیلنگ، باتون و …) کتک بخورد؛ من از شیلنگ متنفر بودم و کابل را انتخاب می کردم و اگر آلان هم قرار باشد انتخاب کنم بالاترین سطح را انتخاب خواهم کرد؛ هر چند که آرزو می کنیم هیچ وقت چنین مساله پیش نیاید ولی با کمال میل آمادگی کامل داریم.

*  اگر تمایل دارید؛ یادی از دوستان و همرزمانت هم داشته باشید.

واقعا هم استانی هایمان در جبهه شیرمرد بودند و جا دارد از دوستانی چون آقای مصطفی پور، آقای صادقی ، آقای رایگان که دستش قطع شده بود ولی بازهم به جبهه آمده بود و عراقی ها که این موضوع را می دانستند بیش از دیگران اذیتش می کردند و واقعا الگو بودند. سید ناصر حسینی پور هم که گل سر سبد هستند.

واقعا همرزمان و هم استانی هایمان مایه افتخار بودند.

*  چه توصیه به جوانان امروز دارید که بتوانند روحیه ای همچون روحیه نسل شما داشته باشند.

کوچکتر از آنم که توصیه ای داشته باشم ولی فکر می کنم چون اون موقع خودمان گوش به فرمان امام بودیم خودمان را مدیون نظام اسلامی می دانیم که این ارزش ها را به ما داد.

آلان هم دقیقا همان وضعیت است و خدا لطف کردند شر دشمن را از ما رد کردند و حالا که امنیت حاکم است، رهبر داریم با مسجد و قرآن مانوس باشند و گوش به فرمان رهبر باشند.

سر جناح بازی ها افراطی گری نشود و با بصیرت گوش به فرمان رهبر باشیم تا انشالا خدا به برکت خون شهدا و سختی هایی وصف ناپذیری که اسراء تحمل کردند، انشالله ایران همیشه سربلند باشند.

*  اگر حرف خاصی داشتید که در پاسخ سوالات ما نمی گنجید بفرمایید:

فقط عرضم این است که ما مدیون نظام اسلامی هستیم  انشالا خدا به همه طول عمر و توفیق دهد که خدمت کنیم.

*  از وقتی که در اختیار بویر نیوز قرار دادید، سپاسگزاریم.

متشکرم. بنده همه از شما و همکارانتان تشکر می کنم

در همين زمينه:

ناگفته ها و خاطرات خواندنی آزاده استان+تصاویر

………..

گفتگو : جمشید ارجمند

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=63473
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. لیلا گفت:

    آقای رهنما شما یکی از بزرگترین افتخارات استان ما هستید که در استانمان قدر تان را ندانستند .انشاء الله هر کجا هستید موفق و پیروز باشید

  2. گمنام گفت:

    درود بر مهندس رهنما عزیز خداقوت مرد.احسنت بر بویر نیوز که قدر جانبازان و آزادگان عزیز را می دانید. کاش مسئولان هم کمی به فکر بودند اینها از جونشون برای مملکت مایه گذاشتند

  3. زرین91 گفت:

    درود خدا بر مهندس رهنما ، امیدوارم هر کجا که هستی موفق باشی

  4. ناشناس گفت:

    سلام بر مرد تقوي سلام بر مرد احسان سلام بر عزيز اهل انفاق سلام بر مدير توانا؛دلسوز؛واقع بين وحلال مشكلات مردم محروم استان. راحتي واسايش ما مرهون شما هارزمنده عزيز جانباز سرفرازوازاده بزرگوار است خدا نگهدارت متاسفانه نمايندگان عزيز استان(….)اشتباه جبران نشدني را در خروج شما از استان مرتكب شدندخداوند انها را در پيشرفت استان كمك كند

    • آشنا گفت:

      جناب ناشناس و مدیر سایت بویرنیوز _ این بحث مربوط است به خاطرات جبهه و جنگ و شهدات و آزادگی ، خواهشا بگذارید مردم از خواندن آن لذت ببرند و تحت تاثیر قرار بگیرند نه اینکه با مطالب غیر مرتبط و بردن اسم مردم و مسائل سیاسی آن را کم رنگ نمایید بحث شما اصلا اینجا قابل عنوان نبود

      • ناشناس گفت:

        به نظر مي رسد بعضي از عزيزان كه به لطف نظام عزيز اسلامي داراي نفوذ هستند بايد دست از حذف نيروهاي متخصص وپاك دست بردارند عمل حذف كام مردم را ناراحت ميكند ته ذكر ان

  5. فعال گفت:

    جناب آقای رهنما با تشکر از مطالب بسیار خوبتون ، بنده در تیرماه 67 در جبهه مهران خط قلاویزان بودم به ما خبر دادند که جنابعالی، آقای نوربخش ، آقای صادقی و تعدادی دیگر شهید شده اید لذا بعد از چندین ماه خبر آمد که جز اسرا هستید . برایتان آرزوی موفقیت دارم همچنین لازم می دانم یادی از شهیدای والامقام پد خندق نمایم برای شادی روحشان صلوات

  6. ناشناس گفت:

    معرفي و عرض اندام به طمع اخذ پست جديد

    • اشنا گفت:

      مديركلي استان فارس كمه كه بخواهددنبال ….امثال توعزت راازخدانمي خواهيد…واقعاناشناسي…حسودي وحسادت كمترين عذاب براي تووامثال تواست ….نتكري..

  7. بهنام میرزاخانی گفت:

    آقای مهندس رهنما توانایی و شایستگی های بسیار والایی
    دارند بنده از دوستان دوران دانشجویی ایشان در دانشگاه فردوسی مشهد هستم و به این دوستی افتخار میکنم . پس از بازگشت ایشان از اسارت فرازهایی از خاطرات دوران اسارتشان بر روی تابلو اعلانات دانشکده مهندسی هر خواننده ای را مجذوب دلاور مردی ایشان و همرزمانشان میکرداز خدای متعال برای آقا مرتضی سلامتی و توفیق روز افزون خواستارم.

  8. یاسین گفت:

    مرتضی در جبهه خوش درخشید و در مدیریت خوشتر . با ایشان در اداره تعاون کار کردم اگر چیزی از کار کردن و مدیریت بلدم مدیون ایشانم .جدیت و پشتکاری و تلاش و پاکدستی و پاک چشمی و برنامه ریزی از صفات مدیریتی ایشان است . کسی که مکانیک خوانده بهره هوشی اش بالاست . در بین مدیران استانی رهنما از همه سر تر است.چون حزبی نیست و منتش را باید کشید تا کار کرد.اداراتی که مشکل مدیریتی دارند میتوانند سراغ حاج مرتضی بروند ( قابل توجه دوست و هم رشته اش دکتر خادمی)

دیدگاه شما