سه شنبه 14 آذر 1402 - 17:43

دانلود رمان بازی خصوصی + pdf

دانلود رمان بازی خصوصی
 نام ناشر:  باغ استور
 سال انتشار : 1399
 ژانر و دسته بندی : ،رمان 
 

موضوع اصلی رمان بازی خصوصی

 

ازدواج کودکان ، کودک همسری ، آزارجنسی کودکان ، نقض استفاده از طلسم و جادو ، فرزندپروری در دوران نوجوانی ، موضوع عاشقانه ای که با اشتباه بزرگترها شروع شده ، خطاهای والدین و تاثیر و اسیب در دوران نوجوانی و بزرگسالی ، کارما.

هدف نویسنده از نوشتن رمان بازی خصوصی

+مهمترین هدف دادن عبرت انتخاب های اشتباهمون هست.
+تاثیر رفتارهای غلط در زندگی زناشویی بر روی فرزندان.
+ازدواج زودهنگام.
+تاثیر کودک همسری.
+استفاده از جادو و طلسم و تبعات آن.
+آینه رفتارشما با نوجوانتون.
+عشق واقعی بخشنده است.
+نشون دادن قوانین حقوقی در مورد موضوع داستان.
+یکی از علل گرایش به هم جنس گرایی.

خلاصه رمان بازی خصوصی

داستان بازی خصوصی در مورد کودک همسری هست که بنا برسنت ها رخ می ده ، چون پسر کوچکتر خان پسری نداشته برای اینکه نسل و اسم و رسم از بین نره، دخترشو (حوا) در یازده سالگی به عقد نوه بزرگ خان (صارم) درمیارن اما چند روز بعد عقد عروس خان دخترِ تازه عقد شده اشو می دزده و به تهران می بره و سالها هیچکس خبری ازشون نداره.

بعد شونزده سال درحالی که حوا یه دختر شونزده ساله داره با مردی بنام امیر آشنا میشه، مردی خوش مشرب، فعال، جذاب که با تمام قوایی که داره حوا رو عاشق خودش می کنه و تمام زندگی حوا رو در دستش می گیره و طوری حوا رو آچمز می کنه که حوا چاره ای نداره جز اینکه بهش اعتراف کنه متاهله و شانزده ساله متارکه است و باید برای رسیدن به هم اول طلاق بگیره.

امیرحمایتش می کنه تا اقدام به طلاق کنه اما روز دادگاه وقتی صارم حاضر در دادگاه می شه ،حوا می بینه که…‌

مقداری از متن رمان بازی خصوصی

-اون حرف کسی رو گوش نمیده.
-دیدم حرف تورو گوش داد!
-داری مسخره ام می کنی؟ میگم بدش میاد کسی جز من بهش…
در خونه رو باز کرد و اشاره کرد داخل برم. حرکتی نکردم و گفتم:
-می شنوی؟ میگم اگر کسی حرفی بزنه عصبانی میشه.
امیر سرشو جلو آرود و با خشم عیان گفت:
-برای من عصبانیت و خوش اومدن یا نیومدن دخترت مهم نیست، برای من این مهمه که اونو الان با یه مرد دیدم، می فهمی با برات روشن کنم یه مرد می تونه یا دختر نوجون چیکار کنه!!!
خیره نگاش کردم و خودش داخل خونه رفت.
“”از بچگیم و وقتی که ازدواج کردم یادم اومد، وقتی برای عید یا تابستون خونه بابا می رفتیم، صارم سرگروه همه می شد تا بازی کنیم، اون دوازده ساله بود و من پنج ساله، بقیه رو دنبال نخود سیاه می فرستاد و می گفت:
-من فرمانده ام، برید گنج پیدا کنید.
داستان این گنج هم از اون جایی شروع شده بود که یکی توی ده واقعا گنج پیدا کرده بود و تخم گنج پیدا کردن توی دهن بزرگ و کوچیک افتاده بود. توی خونه باغ صارم از همه بزرگتر و حیله گر تر و تخس تر بود. منو با خودش هم گروه می کرد و بقیه ی بچه هارو با همدیگه جفت می کرد و توی باغ می رفتیم. منو یه گوشه می برد و می گفت:
-گنج بازی یه بازی به درد نخورده، بزرگترها نتونستن گنج پیدا کنند حالا بچه ها بتونند؟ حوصله آدم سر میره.
منم خنگ و گنگ می گفتم:
-باید بریم گنج پیدا کنیم.
صارم هفت سال بزرگتر از من بود، از بچگی از همه چی سر در می آورد و می گفت:
-ما دکتر بازی می کنیم، این بازی خیلی خوبه، فقط منو تو باید بازی های جدید و مخفی داشته باشیم، به کسی نگو که بیاد با ما بازی کنه.
من هم کلا قفل صارم بودم چون همه ی تعطیلات منو با خودش همه جا می برد، هوامو داشت، من از پسرای دیگه بیشتر دوسش داشتم. بهش قول دادم به کسی از بازی مخفیمون نگم.

نوع فایل : اندروید و iOS

دانلود رمان بازی خصوصی:

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=358026
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :

دیدگاه شما