یکشنبه 5 مهر 1394 - 13:35
مردجوان:

همسرم عاشق یکی از همکلاسی هایش شده و طلاق می خواهد

۲ سال بعد و با اصرارهاي همسرم که بايد در مناطق بالاي شهر زندگي کنيم به ناچار با گرفتن وام و کمک پدرم منزلي را در يکي از محلات زيباي شهر اجاره کردم.

خراسان نوشت:جوان ۳۰ ساله به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: مادرم زن باایمانی است و معتمد محل . اهالی برای انجام امور خیر یا ازدواج دختران و پسرانشان مادرم را واسطه می کردند و از او کمک می خواستند.

اين در حالي بود که من هم به سن ازدواج رسيده بودم و مادرم دختران زيادي از بستگان يا اهالي محل را به من پيشنهاد مي کرد. مادرم معتقد بود دختر محجبه اي که ايمان و اخلاق داشته باشد تا لحظه مرگ همراه و همدم همسرش باقي مي ماند. اما من عقيده داشتم همسرم بايد علاوه بر خصوصياتي که مادرم مي گويد از زيبايي خاصي نيز برخوردار باشد.

مدتي به همين ترتيب سپري شد تا اين که روزي در خيابان به طور اتفاقي دختر آرزوهايم را پيدا کردم. او دختري زيبا بود اما حجاب کاملي نداشت. با خودم فکر کردم مي توانم او را به رعايت کامل حجاب وادار کنم. اين گونه بود که با تعقيب آن دختر محل سکونتش را پيدا کردم و بدين ترتيب آشنايي ما شکل گرفت.

مراسم عقدکنان من و فهيمه برگزار شد. ۲ سال بعد و با اصرارهاي همسرم که بايد در مناطق بالاي شهر زندگي کنيم به ناچار با گرفتن وام و کمک پدرم منزلي را در يکي از محلات زيباي شهر اجاره کردم.

فهيمه دوست داشت ادامه تحصيل بدهد من هم، همه توانم را به کار گرفتم تا او به آرزوهايش برسد. حتي وقتي از دور بودن مسير دانشگاه و خستگي هايش گلايه کرد موتورسيکلتم را فروختم و براي او پرايد خريدم. هنوز مدتي از اين ماجرا نگذشته بود که ورق برگشت و رفتار و حرکات او در مسائل خصوصي و خانوادگي به شدت تغيير کرد. مدام با تلفن همراهش سرگرم بود و با هر بهانه کوچکي مدت ها با من قهر مي کرد تا اين که شبي از طلاق توافقي سخن گفت و عنوان کرد تو بي سواد و لاغر هستي بنابراين ما به درد هم نمي خوريم. با التماس به پايش افتادم تا به خاطر فرزند کوچکمان از اين کار منصرف شود اما او سيلي به گوشم نواخت و به منزل پدرش رفت. بعد از اين بود که فهميدم او در دانشگاه عاشق يکي از همکلاسي هايش شده است.

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=163618
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. عبدوشا گفت:

    خاک برسرت..فقط همین……گمشوبرو

  2. ناشناس گفت:

    همچی مردی باید هم زنش ترکش کنه. “به پایش افتادم و به گوشم سیلی نواخت”! خل و سرت! ادبار

  3. تت گفت:

    ضله رهت

  4. ناشناس گفت:

    مرد هم مردای قییم……بهتره طلاق بدی چون…

  5. غیرت زینب گفت:

    مردی که کمال صورت را که دست خود انسان نیست ولی کمال سیرت صددرصددر دست خود انسان هست وترجیح میدهد حقش شکست هست وبالعکس ……ودرست است که خدا ی سبحان زیباست وزیبایی رادوست دارد اما این افتخار کمال را که همانا اختیار کامل را این خود خدای جمیل هست که به انسان داده وبه نحو احسن در سیره زندگی خداگونه خود بکار گیرد ولذت تامه از از زندگی خود ببرد اگر به سیره نبوی خود تاملی داشته باشیم پس عملا خواهیم یافت زندگی عارفانه عاشقانه را ………..به امید حک شدن سیره ربوبی ونبوی بر قلبهای زنگار گرفته عصر حاضر

  6. خودم گفت:

    خاک بر سرت . باید با کمربند سیاهش میکردی

  7. مندس قنبر ياسوج گفت:

    اي خل من سرت بايد هم بزنت كه بندازش زير چوب بزنش تا اوسو دح هر جا ايخاه بره

  8. بویراحمد گفت:

    نشنیدی از قدیم گفتن غیرت خوبه

  9. سید گفت:

    واقعا واست متاسفم رفت که رفت یکی دیگه….

  10. ناشناس گفت:

    خوشگلی خوبه ولی دردسر داره

  11. محمد گفت:

    به حرف بزرگتر گوش ندادن همین دردسرها را داره مثلش گفته از زمانهای قدیم…

  12. بی نوا گفت:

    از این” سبزه منزله ها” بترسید،کسانی که سفید وبی ایمان تو خودت از آن زن کمتری!

  13. ناشناس گفت:

    روز اول بهش رو دادی، رو دادن زیاد (چه به زن و چه به مرد) باعث میشه که طرف مقابل پور رو بشه و دیگه هیچ احترامی برات قائل نیست.

دیدگاه شما