یکشنبه 5 آذر 1391 - 11:32

بيانات مهم مقام معظم رهبری در مورد عاشورا در كهگيلويه و بويراحمد

پایگاه خبری تحلیلی بویر نیوز – بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم‌

الحمدللَّه ربّ‌العالمين. والصّلاة والسّلام على سيّدنا محمّد وآله‌الطّاهرين.

از حسن حظّ، امسال ديدار با آقايان علما و مبلّغين كه رسم هرساله در قبل از ماه محرّم بود، در اين شهر و اين استان واقع شد. ما از فرصت استفاده مى‌كنيم و عرايضى را در زمينه مسائل مربوط به حضور ماه عظيم‌الشّأن محرّم و خاطره فراموش نشدنى عاشورا، به عرض برادرانِ عزيزِ روحانى مى‌رسانيم. لكن قبل از پرداختن به آن مطلب، لازم است از آقايانِ علماى محترم و بخصوص برجستگانِ از علما و فضلاى اين استان كه بحمداللَّه بارِ سنگينِ درس و بحث وعلم و تفسير و بيانِ حقايق و اقامه نمازهاى جمعه و امثال آن را بر دوش دارند، صميمانه تشكّر كنم.

انصافاً اين استان، از لحاظ نيروى ايمان،يكى از استانهاى برجسته است. اگرچه مردم ما در سرتاسر كشور، بحمداللَّه به دين و معنويّات اقبال دارند، لكن به‌هرحال، همه چيز كم و زياد دارد. اين استان جزو مراكزى است كه مردمش نشان داده و ثابت كرده‌اند كه مردم مؤمن و بااخلاص و صفايى هستند. هرجا چنين مردمى باشند، روحانيون براى وظيفه الهى‌شان، زمينه مساعد و مناسبى دارند.

بنده، ضمن تشكّر از آقايان، به‌خاطر زحماتى كه مى‌كشند، بخصوص بعضى از اجلّه علما كه بحمداللَّه در اين‌جا خدمات ارزشمندى انجام داده‌اند و مى‌دهند، اين درخواست را هم مطرح كنم كه، تلاش و جديّت براى به پايان رساندن عقب‌ماندگيهاى فرهنگى در استان محروم كهگيلويه و بويراحمد، بايد مضاعف شود.

اما درباره مسائل مربوط به محرّم، دو نوع مطلب وجود دارد: يكى سخن درباره نهضت عاشوراست. اگرچه بزرگان درباره فلسفه قيام امام حسين عليه‌السّلام، بسيار گفته‌اند و نوشته‌اند و حرفهاى بسيار قيّمى هم در اين مقوله زده شده است؛ اما حقيقتاً يك عمر مى‌شود سخن از اين حقيقتِ درخشان گفت. هرچه درباره عاشورا و قيام امام حسين عليه‌السّلام، فكر كنيم، متوجّه مى‌شويم كه اين قضيه، از ابعاد مختلف داراى كشش و گنجايش انديشيدن و بيان كردن است. هرچه فكر كنيم، ممكن است حرفهاى جديد و حقايق تازه‌اى را بيابيم. اين يك مقوله حرف؛ كه اگرچه در دوره سال گفته مى‌شود و بايد هم گفته شود، اما محرّم خصوصيتى دارد و در ايّام محرّم، از اين مقوله بيشتر بايد سخن گفت و مى‌گويند و انشاءاللَّه باز هم خواهند گفت.

يك مقوله ديگر كه به مناسبت محّرم قابل بحث است و در اين زمينه كمتر صحبت مى‌شود و بنده مى‌خواهم امشب درباره آن، قدرى صحبت كنم، مقوله عزادارى حسين‌بن‌على عليه‌السّلام و بركات احياى ذكر عاشوراست. تحقيقاً يكى از مهمترين امتيازات جامعه شيعه بر ديگر جوامع مسلمان، اين است كه جامعه شيعه، برخوردار از خاطره عاشوراست. از همان روزى كه موضوعِ ذكر مصيبت حسين‌بن‌على عليه‌السّلام مطرح شد، چشمه جوشانى از فيض و معنويّت در اذهان معتقدين و محبّين اهل بيت عليهم‌السّلام جارى گشت. اين چشمه جوشان، تا امروز همچنان ادامه و جريان داشته است؛ بعد از اين هم خواهد داشت و بهانه آن هم يادآورى خاطره عاشوراست.

بيان ماجراى عاشورا، فقط بيان يك خاطره نيست. بلكه بيان حادثه‌اى است كه – همان‌طور كه در آغاز سخن عرض شد – داراى ابعاد بى‌شمار است. پس، يادآورى اين خاطره، در حقيقت مقوله‌اى است كه مى‌تواند به بركات فراوان و بيشمارى منتهى شود. لذا شما ملاحظه مى‌كنيد كه در زمان ائمّه عليهم‌السّلام، قضيه گريستن و گرياندن براى امام حسين عليه‌السّلام، براى خود جايى دارد. مبادا كسى خيال كند كه در زمينه فكر و منطق و استدلال، ديگر چه جايى براى گريه كردن و اين بحثهاى قديمى است! نه! اين خيالِ باطل است. عاطفه به‌جاى خود و منطق و استدلال هم به‌جاى خود، هر يك سهمى در بناى شخصيّت انسان دارد. خيلى از مسائل است كه بايد آنها را با عاطفه و محبّت حل كرد و در آنها جاى منطق و استدلال نيست. شما اگر در نهضتهاى انبيا ملاحظه كنيد، خواهيد ديد وقتى كه پيغمبران مبعوث مى‌شدند، در وهله اوّل كه عدّه‌اى دور آنها را مى‌گرفتند، عامل اصلى، منطق و استدلال نبود. شما در تاريخ پيغمبر اسلام كه مدوّن و روشن هم هست، كجا سراغ داريد كه آن حضرت كسانى از كفّار قريش را كه مثلاً استعداد و قابليّت داشته‌اند، در مقابل خود نشانده و برايشان استدلال كرده باشد كه به اين دليل خدا هست، يا به‌اين دليل خدا واحد است، يا به اين دليل و استدلال عقلانى، بتهايى را كه مى‌پرستيد، باطلند؟ دليل و استدلال، زمانى كاربُرد دارد كه نهضت پيش‌رفته است. در وهله اوّل، حركت، حركتى احساسى و عاطفى است. در وهله اوّل اين است كه ناگهان فرياد مى‌زند: «نگاه كنيد به اين بتها و ببينيد كه اينها ناتوانند!» در وهله اوّل مى‌گويد نگاه كنيد كه خداى متعال واحد است: «قولوالااله‌الااللَّه‌تفلحوا.» به چه دليل «لااله الااللَّه» موجب فلاح است؟ اين‌جا كدام استقلال عقلانى و فلسفى وجود دارد؟ البته در خلال هر احساسى كه صادق باشد، يك برهان فلسفى خوابيده است. اما بحث سرِ اين است كه نبى وقتى مى‌خواهد دعوت خود را شروع كند، استدلال فلسفى مطرح نمى‌سازد؛ بلكه احساس و عاطفه صادق را مطرح مى‌كند. البته آن احساس صادق، احساس بى‌منطق و غلط نيست؛احساسى است كه در درون خود، استدلالى هم دارد. اوّل توجّه را به ظلمى كه در جامعه جارى است؛ اختلاف طبقاتى‌اى كه وجود دارد و فشارى كه «انداد اللَّه» از جنس بشر و شياطين انس بر مردم وارد مى‌كنند، معطوف مى‌سازد. اين، همان عواطف و احساسات است. البته بعد كه حركت وارد جريانِ معقول و عادّى خود شد، نوبت استدلال منطقى هم مى‌رسد. يعنى كسانى كه داراى تحمّل عقلى و پيشرفت فكرى هستند، به استدلالات عالى مى‌رسند. ولى بعضى افراد هم، در همان درجات ابتدايى مى‌مانند. در عين حال، معلوم هم نيست آنهايى كه از لحاظ استدلال سطح بالاترى دارند، از لحاظ درجات معنوى هم، حتماً سطح بالاترى داشته باشند. نه؛ گاهى كسانى كه سطح استدلالىِ پايين‌ترى دارند، اما جوشش عواطفشان بالاست، ارتباط و علقه‌شان با مبدأ غيبى بيشتر و محبتشان نسبت به پيغمبر، جوشانتر است و به درجات عاليترى مى‌رسند. قضيه اين‌گونه است.

در حركتهاى معنوى، عاطفه سهم و جاى خود را دارد. نه عاطفه جاى استدلال را مى‌گيرد و نه استدلال مى‌تواند به جاى عواطف بنشيند. حادثه عاشورا، در ذات و طبيعت خود، يك درياىِ خروشانِ عواطفِ صادق است. يك انسان والا، پاك، منوّر و بدون ذرّه‌اى شائبه ترديد در شخصيت ملكوتىِ والاى او، براى هدفى كه همه منصفين عالم در صحّتِ آن، كه مبتنى بر نجات جامعه از چنگ ظلم و جور و عدوان است، متّفقند، حركت شگرفش را آغاز مى‌كند و مى‌گويد: «ايها النّاس! انّ رسول اللَّه، صلّى‌اللَّه‌عليه‌وآله، قال: من رأى سلطاناً جائراً…(1)» بحث سرِ اين است. امام حسين عليه‌السّلام، فلسفه حركت خود را مقابله با جور قرار مى‌دهد: «يعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان.» بحث بر سرِ مقدّسترين هدفهاست كه همه منصفين عالم آن را قبول دارند. چنان انسانى، در راه چنين هدفى، دشوارترين مبارزه را تحمّل مى‌كند.

دشوارترين مبارزه، مبارزه غريبانه است. كشته شدن در ميان هياهو و هلهله دوستان و تحسين عامّه مردم، چندان دشوار نيست. چنان‌كه در يكى از جنگهاى صدر اسلام، وقتى كه دو لشكرِ حقّ و باطل در مقابل هم صف كشيدند و كسانى چون پيغمبر و اميرالمؤمنين، عليهماالسّلام، در رأس جبهه حق قرار داشتند، پيغمبر از سپاهيان خود پرسيد: چه‌كسى حاضر است به ميدان برود و فلان جنگجوى معروفِ سپاه دشمن را از پاى درآورد؟ جوانى از سپاهيان اسلام، داوطلب شد. پيغمبر دستى بر سر او كشيد و او را بدرقه كرد. مسلمانان هم برايش دعا كردند و او به ميدان نبرد رفت، جهاد كرد و كشته شد. اين، يك نوع كشته شدن و جهاد كردن است. نوعِ ديگرِ جهاد كردن، جهادى است كه وقتى انسان به سمت ميدان نبرد مى‌رود، آحاد جامعه نسبت به او يا منكرند، يا غافلند، يا كناره مى‌جويند و يا در مقابلش مى‌ايستند. كسانى هم كه قلباً وى را تحسين مى‌كنند – و تعدادشان كم است – جرأت ندارند زبانى به تحسينش بپردازند.

در حادثه عاشوراى امام حسين عليه‌السّلام، حتى كسانى مانند «عبداللَّه‌بن‌عباس» و «عبداللَّه‌بن جعفر» كه خودشان جزو خاندان بنى‌هاشم و از همين شجره طيّبه‌اند، جرأت نمى‌كنند در مكه يا مدينه بايستند، فرياد بزنند و به نامِ امام حسين عليه‌السّلام، شعار بدهند. چنين مبارزه‌اى، غريبانه است و مبارزه غريبانه، سخت‌ترينِ مبارزه‌هاست. همه با انسان، دشمن. همه از انسان، رويگردان. در مبارزه امام حسين عليه‌السّلام، حتّى برخى از دوستان هم معرضند. چنان‌كه به يكى از آنها فرمود: «بيا به من كمك كن.» و او به جاى كمك، اسبش را براى حضرت فرستاد و گفت: «از اسب من استفاده كن!»

غربت از اين بالاتر و مبارزه از اين غريبانه‌تر؟! آن وقت در اين مبارزه غريبانه، عزيزترين عزيزانش در مقابل چشمش قربانى شوند. پسرانش، برادرزاده‌هايش، برادرانش و پسرعموهايش؛ اين گلهاى بنى‌هاشم، پرپر شوند، و در مقابلش روى زمين بريزند و حتّى كودك شش‌ماهه‌اش هم كشته شود!

علاوه بر همه اين مصيبتها، مى‌داند به مجرّد اين‌كه جان از جسم مطهّرش خارج شود، عيالات بى‌پناه و بى‌دفاعش، مورد تهاجم قرار خواهند گرفت. مى‌داند كه گرگهاى گرسنه، به دختران خردسال و جوانش حمله‌ور مى‌شوند، دلهاى آنها را مى‌ترسانند؛ اموال آنها را غارت مى‌كنند؛ آنها را به اسارت مى‌گيرند و مورد اهانت قرار مى‌دهند. مى‌داند كه به دختر والاى اميرالمؤمنين عليه‌السّلام، زينب كبرى‌ سلام‌اللَّه عليها، كه جزو شخصيتهاى بارز دنياى اسلام است، جسارت مى‌كنند. اينها را هم مى‌داند.

بر همه اينها، تشنگى خود و اهل و عيالش را اضافه كنيد: كودكان خردسال، تشنه. دختر بچه‌ها، تشنه. پيرها، تشنه. حتى كودكِ شيرخواره، تشنه. مى‌توانيد تصوّر كنيد كه اين مبارزه چقدر سخت است؟ انسانى چنان والا، پاك، مطهّر و منوّر كه ملائكه آسمان براى تماشاى جلوه او بر يكديگر سبقت مى‌گيرند و آرزومند تماشاى حسين‌بن‌على عليه‌السلام هستند تا به او متبرّك شوند؛ انسانى كه انبيا و اوليا آرزوى مقام او را مى‌كنند، در چنان مبارزه‌اى و با چنان شدّت و محنتى به شهادت مى‌رسد. شهادتِ چنين شخصيّتى، حادثه‌اى شگرف است. كدام انسانى است كه عاطفه‌اش از اين حادثه جريحه‌دار نشود؟! كدام انسانى است كه اين حادثه را بشناسد و بفهمد و نسبت به آن دلبسته نشود؟

اين همان چشمه جوشانى است كه از ظهرِ روزِ عاشورا شروع شد؛ از همان وقتى كه زينب كبرى سلام‌اللَّه‌عليها – طبق نقلى كه شده است – بالاى «تلّ زينبيّه» رفت و خطاب به پيغمبر عرض كرد: «يا رسول‌اللَّه، صلّى عليك! ملائكة السّماء هذا حسينك مرمّل بالدّماء، مقطّع الاعضاء، مصلوب العامة والرّداء.(2)» او خواندنِ روضه امام حسين عليه‌السّلام را شروع كرد و ماجرا را با صداى بلند گفت؛ ماجرايى كه مى‌خواستندمكتوم بماند. خواهر بزرگوار امام، چه در كربلا، چه در كوفه و چه در شام و مدينه، با صداى بلند به بيان حادثه عاشورا پرداخت. اين چشمه، از همان روز شروع به جوشيدن كرد و تا امروز، همچنان جوشان است. اين حادثه عاشوراست.

يك وقت است كه كسى از داشتن نعمتى بى‌بهره است و در مقابل نعمتِ نداشته، از او سؤالى هم نمى‌شود. اما يك وقت كسى از نعمتى بهره‌مند است و از آن نعمتى كه دارد از وى سؤال مى‌شود. يكى از بزرگترين نعمتها، نعمت خاطره و ياد حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، يعنى نعمت مجالس عزا، نعمت محرّم ونعمت عاشورا براى جامعه شيعىِ ماست. متأسفانه برادران غير شيعى ما از مسلمين، خود را از اين نعمت برخوردار نكردند. اما مى‌توانند از اين نعمت بهره‌مند شوند و امكانش هم وجود دارد. البته بعضى از مسلمينِ غير شيعه در گوشه وكنار، ذكر محرّم و عاشورا را دارند. ولى آن‌گونه كه بايد و شايد، بينشان رايج نيست؛ در حالى‌كه بين ما رايج است.

اكنون كه ذكر محرّم و عاشورا و ياد و خاطره امام حسين عليه‌السلام، در بينِ ما رايج است، از اين ذكر و خاطره و جلسات بزرگداشت، چه استفاده‌اى بايد كرد و شكر اين نعمت چيست؟ اين همان مطلبى است كه مى‌خواهم به عنوان سؤال مطرح كنم، و شما جواب بدهيد.

اين نعمت عظيم، دلها رابه منبعِ جوششِ ايمانِ اسلامى متّصل مى‌كند. كارى مى‌كند كه در طول تاريخ كرد و ستمگرانِ حاكم، از عاشورا ترسيدند، و از وجود قبر نورانى امام حسين عليه‌السّلام، واهمه داشتند. ترس از حادثه عاشورا و شهداى آن، از زمان خلفاى بنى‌اميّه شروع شده و تا زمان ما ادامه يافته است و شما يك نمونه‌اش را در دوران انقلاب خودمان ديديد. وقتى كه محرّم از راه مى‌رسيد، نظامِ مرتجعِ كافرِ فاسقِ فاسدِ پهلوى، مى‌ديد ديگر دستش بسته است و نمى‌تواند عليه مردمِ مبارزِ عاشورايى، كارى انجام دهد. در واقع مسؤولين آن نظام، ناتوانى خود را ناشى از فرا رسيدن محرّم مى‌دانستند. در گزارشهاى برجا مانده از آن رژيم منحوس، اشارتها، بلكه صراحتهايى وجود دارد كه نشان مى‌دهد آنها با فرارسيدن محرّم، دست و پايشان را حسابى گم مى‌كردند. امام بزرگوار ما رضوان‌اللَّه‌عليه، آن مرد حكيمِ تيزبينِ دين‌شناسِ دنياشناسِ انسان شناس، خوب فهميد كه از اين حادثه براى پيشبرد هدف امام حسين عليه‌السّلام چگونه بايد استفاده كند و كرد.

امام بزرگوار ما، محرّم را به عنوان ماهى كه در آن، خون بر شمشير پيروز مى‌شود، مطرح نمود و به بركت محرّم، با همين تحليل و منطق، خون را بر شمشير پيروز كرد. اين، يك نمونه از جلوه‌هاى نعمت ماه محرّم و مجالس ذكر و ياد امام حسين عليه‌السّلام است كه شما ديديد. لذا هم مردم و هم روحانيون، بايد از اين نعمت استفاده كنند. استفاده مردم اين است كه به مجالس عزادارى سيدالشهداء عليه‌السّلام، دل ببندند و اين مجالس را – در سطوح مختلف – هرچه مى‌توانند بيشتر اقامه كنند. مردم بايد مخلصانه و براى استفاده، در مجالس عزادارى حسينى شركت كنند؛ نه براى وقت گذراندن، يا به صورت عاميانه‌اى، فقط به عنوان ثواب اخروى كه نمى‌دانند هم، اين ثواب اخروى از كجا مى‌آيد؟

مسلّماً شركت در مجالس مذكور، ثواب اخروى دارد؛ اما ثواب اخروى مجالس عزا، از چه ناحيه و به چه جهت است؟ مسلماً مربوط به جهتى است كه اگر آن جهت نباشد، ثواب هم نيست. بعضى از مردم متوجّه اين نكته نيستند. همه بايد در اين مجالس شركت كنند، قدر مجالس عزادارى را بدانند، از اين مجالس استفاده كنند و روحاً و قلباً اين مجالس را وسيله‌اى براى ايجاد ارتباط و اتّصالِ هرچه محكم‌تر ميان خودشان و حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، خاندان پيغمبر و روح اسلام و قرآن قرار دهند. اين از وظايفى كه در اين خصوص مربوط به مردم است.

و اما در ارتباط با وظايف روحانيون، مسأله دشوارتر است. چون قوامِ مجالس عزا به اين است كه عده‌اى دور هم جمع شوند و يك فردِ روحانى، با حضور يافتن در ميان آنها، اقامه عزا كند تا ديگران از اقامه عزاى او، مستفيد شوند. يك روحانى چگونه اقامه عزا خواهد كرد؟ اين، سؤال من از همه كسانى است كه نسبت به چنين قضيه‌اى احساس مسؤوليت مى‌كنند. به اعتقاد بنده، مجالس عزادارى حسينى بايد از سه ويژگى برخوردار باشد:

اوّلين ويژگى بايد اين باشد كه چنين مجالسى، محبّت به اهل بيت عليهم‌السّلام را زياد كنند. چون رابطه عاطفى، يك رابطه بسيار ذى‌قيمت است. شما، روحانيون، بايد كارى كنيد كه محبّت شركت‌كنندگان در مجالس مذكور، روزبه‌روز نسبت به حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، خاندان پيغمبر و مناشى‌ء معرفت الهى، بيشتر شود. اگر شما خداى ناكرده، در مجالس مذكور وضعى را به‌وجود آوريد كه مستمع يا فرد بيرون از آن فضا، از لحاظ عاطفى به اهل‌بيت عليهم‌السلام نزديك نشد، بلكه احساس دورى و بيزارى كرد، نه فقط چنين مجالسى فاقد يكى از بزرگترين فوايد خود شده، بلكه به يك معنا، مضّر هم بوده است. حال شما كه مؤسّس يا گوينده چنين مجالسى هستيد، ببينيد چه كارى مى‌توانيد بكنيد كه عواطف مردم، براثر حضور در اين مجالس، نسبت به حسين‌بن‌على عليه‌السّلام و اهل بيت پيغمبر عليهم افضل صلواة اللَّه روزبه‌روز بيشتر شود.

دومين ويژگى‌اى كه بايد در اين مجالس به وجود آيد، اين است كه مردم نسبت به اصل حادثه عاشورا، معرفت روشنتر و واضحترى پيدا كنند. اين‌طور نباشد كه ما در مجلس حسين‌بن‌على عليه‌السّلام، به منبر برويم يا سخنرانى كنيم، اما موضوع سخنرانى، حضّار آن مجلس، اعم از جوان و غيرجوان و زن و مردِ اهل فكر و تأمّل را – كه امروز در جامعه ما بسيارند و اين از بركات انقلاب است – به اين فكر فرو ببرد كه «ما به اين مجلس آمديم و گريه‌اى هم كرديم؛ اما براى چه؟ قضيه چه بود؟ چرا بايد براى امام حسين عليه‌السلام گريه‌كرد؟ اصلاً چرا امام حسين عليه‌السلام به كربلا آمد و عاشورا را به وجود آورد؟» بنابراين، به عنوان منبرى يا سخنران، بايد به موضوعاتى بپردازيد كه جوابگوىِ چنين سؤالاتى باشد. بايد نسبت به اصلِ حادثه عاشورا معرفتى در افراد به‌وجود آيد. اگر در روضه‌خوانى و سخنرانى يا سايرِ مطالبِ بيان شده از طرف شما، نكته‌اى روشنگر يا حداقل اشاره‌اى به اين معنا نباشد، يك ركن از آن سه ركنى كه عرض شد، كم و ناقص خواهد بود. يعنى ممكن است مجلس مذكور، فايده لازم را ندهد و ممكن هم هست خداى ناكرده در بعضى از فروض، ضرر هم بكنيم.

سومين ويژگى لازم در اين مجالس، افزايش ايمان و معرفت دينى در مردم است. در چنين مجالسى بايد از دين، نكاتى عنوان شود كه موجب ايمان و معرفتِ بيشتر در مستمع ومخاطب گردد. يعنى سخنرانان و منبريها، يك موعظه درست، يك حديث صحيح، بخشى از تاريخ آموزنده درست، تفسيرِ آيه‌اى از قرآن يا مطلبى از يك عالم و دانشمندِ بزرگ اسلامى را در بيانات خود بگنجانند و به سمع شركت‌كنندگان در اين مجالس برسانند. اين‌طور نباشد كه وقتى بالاى منبر مى‌رويم، يك مقدار لفّاظى كنيم و حرف بزنيم و اگر احياناً مطلبى هم ذكر مى‌كنيم، مطلب سستى باشد كه نه فقط ايمانها را زياد نمى‌كند، بلكه به تضعيف ايمانِ مستمعين مى‌پردازد. اگر اين‌طور هم شد، ما از جلسات مذكور به فوايد و مقاصدِ موردِ نظر نرسيده‌ايم.

متأسفانه بايد عرض كنم كه گاهى چنين مواردى ديده مى‌شود. يعنى بعضاً گوينده‌اى در يك مجلس به نقل مطلبى مى‌پردازد كه هم از لحاظ استدلال و پايه مدرك عقلى يا نقلى سست است و هم از لحاظ تأثير در ذهنِ يك مستمعِ مستبصر و اهل منطق و استدلال، ويرانگر است. مثلاً در يك كتاب، بعضى مطالب نوشته شده است كه دليلى بر كذب و دروغ بودن آنها نداريم. ممكن است راست باشد، ممكن است دروغ باشد. اگر شما آن مطالب را بيان كنيد – ولو مسلّم نيست خلاف واقع باشد – و با شنيدن آنها براى مستمعتان، كه جوانِ دانشجو يا محصّل يا رزمنده و يا انقلابى است – وبحمداللَّه، انقلاب ذهنها راباز و منفتح كرده است – نسبت به دين، سؤال و مسأله ايجاد مى‌شود و اشكال و عقده به وجود مى‌آيد، نبايد آن مطالب را بگوييد. حتى اگر سندِ درست هم داشت؛ چون موجب گمراهى و انحراف است، نبايد نقل كنيد؛ چه رسد به اين‌كه اغلبِ اين مطالبِ مندرج در بعضى كتابها، سند درستى هم ندارد. يك نفر از زبان ديگرى، مطلبى را مبنى براين مى‌شنود كه من در فلان سفر، فلان‌جا بودم، كه فلان اتّفاق افتاد. گوينده از روى مدرك يا بدون مدرك، چنان مطلبى را مى‌گويد. شنونده هم آن را باور مى‌كند و در كتابى مى‌نويسد و اين كتاب به دست من و شما مى‌رسد. من و شما چرا بايد آن مطلب را كه نمى‌تواند در يك مجمع بزرگ، براى ذهنهاى مستبصر و هوشيار و آگاه توجيه شود، بازگو كنيم؟! مگر هر مطلبى را هرجا نوشتند، انسان بايد بخواند و بازگو كند؟!

امروز عمومِ جوانان كشور – از دختر و پسر گرفته تا زن و مرد، و حتى غيرجوانان – ذهنشان باز است. اگر ديروز – قبل از انقلاب – جوانان دانشجو از اين ويژگى برخوردار بودند، امروز مخصوص آنها نيست و همه، مسائل را با چشم بصيرت و با استبصار نگاه مى‌كنند و مى‌خواهند بفهمند. يك بخشِ مهم از حادثه فرهنگى در جامعه امروز ما اين است كه اينها در معرض شبهات قرار مى‌گيرند. يعنى دشمنان شبهه القا مى‌كنند. دشمنان هم نه؛ منكرينِ فكرِ من و شما به القاى شبهه مى‌پردازند. مگر مى‌شود گفت هركس فكر ما را قبول ندارد، لال شود، حرف نزند، و هيچ شبهه‌اى القا نكند؟ مگر مى‌شود اين‌طور گفت؟ به هرحال حرف مى‌زنند، مطلب مى‌پراكنند، به ايجاد ترديد مى‌پردازند و شبهات درست مى‌كنند. مهم اين است كه مطلبى كه شما مى‌گوييد، برطرف كننده شبهه باشد و آن را زياد نكند.

بعضى از افراد، بدون توجه به اين مسؤوليت مهم، به بالاى منبر مى‌روند و حرفى مى‌زنند كه نه فقط گره‌اى از ذهن مستمع باز نمى‌كند كه گره‌هايى هم به ذهن او مى‌افزايد. اگر چنين اتّفاقى افتاد و ما در بالاى منبر حرفى زديم كه ده نفر جوان، پنج نفر جوان، يا حتى يك نفر جوان، در امر دين دچار ترديد شد و بعد از پاى سخنرانى ما برخاست و رفت و ما هم او را نشناختيم، بعداً چگونه مى‌شود جبران كرد؟ آيا اصلاً قابل جبران است؟ آيا خدا از ما خواهد گذشت؟ قضيّه مشكل است.

در مجالس عزادارى ماه محرّم، اين سه ويژگى بايد وجود داشته باشد: 1. عاطفه را نسبت به حسين‌بن‌على و خاندان پيغمبر، عليهم‌صلواةاللَّه، بيشتر كند. (علقه و رابطه و پيوند عاطفى را بايد مستحكم‌تر سازد.) 2. نسبت به حادثه عاشورا، بايد ديدِ روشن و واضحى به مستمع بدهد. 3. نسبت به معارف دين، هم ايجاد معرفت و هم ايجاد ايمان – ولو به نحو كمى – كند. نمى‌گوييم همه منبرها بايد برخوردار از همه اين خصوصيات باشند و به همه موضوعات بپردازند؛ نه. شما اگر يك حديثِ صحيح از كتابى معتبر را نقل و همان را معنا كنيد، كفايت مى‌كند. برخى منبريها، بعضى اوقات يك حديث را آن‌قدر شاخ و برگ مى‌دهند كه معناى اصلى‌اش از بين مى‌رود. اگر شما يك حديثِ صحيح را براى مستمع خود درست معنا كنيد، ممكن است بخشِ مهمّى از آنچه را كه ما مى‌خواهيم داشته باشد. وقتى شما از روى يك تعبير معتبر، راجع به يك آيه قرآنْ فكر و مطالعه كنيد؛ به تنقيح آن بپردازيد و براى مستمع بيان نماييد، مقصود حاصل است. اگر براى ذكر مصيبت، كتاب «نَفَس المهمومِ» مرحوم «محدّث قمى» را باز كنيدو از رو بخوانيد، براى مستمع گريه‌آور است و همان عواطفِ جوشان را به‌وجود مى‌آورد. چه لزومى دارد كه ما به خيال خودمان، براى مجلس‌آرايى كارى كنيم كه اصل مجلس عزا از فلسفه واقعى‌اش دور بماند؟!

من واقعاً مى‌ترسم از اين‌كه خداى ناكرده، در اين دوران كه دورانِ ظهور اسلام، بروز اسلام، تجلّى اسلام و تجلّى فكر اهل‌بيت عليهم‌الصّلاةوالسّلام است، نتوانيم وظيفه‌مان را انجام دهيم. برخى كارهاست كه پرداختن به آنها، مردم را به خدا و دين نزديك مى‌كند. يكى از آن كارها، همين عزاداريهاى سنّتى است كه باعث تقرّبِ بيشترِ مردم به دين مى‌شود. اين‌كه امام فرمودند «عزادارى سنّتى بكنيد» به خاطر همين تقريب است. در مجالس عزادارى نشستن، روضه خواندن، گريه كردن، به سروسينه زدن و مواكب عزا و دسته‌هاى عزادارى به راه انداختن، از امورى است كه عواطف عمومى را نسبت به خاندان پيغمبر، پرجوش مى‌كند و بسيار خوب است. در مقابل، برخى كارها هم هست كه پرداختن به آنها، كسانى را از دين برمى‌گرداند.

بنده خيلى متأسفم كه بگويم در اين سه، چهار سال اخير، برخى كارها در ارتباط با مراسم عزادارى ماه محرّم ديده شده است كه دستهايى به غلط، آن را در جامعه ما ترويج كرده‌اند. كارهايى را باب مى‌كنند و رواج مى‌دهند كه هر كس ناظرِ آن باشد، برايش سؤال به‌وجود مى‌آيد. به‌عنوال مثال، در قديم‌الايام بين طبقه عوام‌النّاس معمول بود كه در روزهاى عزادارى، به بدن خودشان قفل مى‌زدند! البته، پس از مدتى، بزرگان و علما آن را منع كردند و اين رسمِ غلط برافتاد. اما باز مجدّداً شروع به ترويج اين رسم كرده‌اند و شنيدم كه بعضى افراد، در گوشه و كنار اين كشور، به بدن خودشان قفل مى‌زنند! اين چه كارِ غلطى است كه بعضى افراد انجام مى‌دهند!؟

قمه‌زدن نيز همين‌طور است. قمه‌زدن هم از كارهاى خلاف است. مى‌دانم عدّه‌اى خواهند گفت: «حق اين بود كه فلانى اسم قمه را نمى‌آورد.» خواهند گفت: «شما به قمه‌زدن چه‌كار داشتيد؟ عدّه‌اى مى‌زنند؛ بگذاريد بزنند!» نه؛ نمى‌شود در مقابل اين كارِ غلط سكوت كرد. اگر به‌گونه‌اى كه طىّ چهار، پنج سال اخيرِ بعد از جنگ، قمه‌زدن را ترويج كردند و هنوز هم مى‌كنند، در زمان حيات مبارك امام رضوان‌اللَّه‌عليه ترويج مى‌كردند، قطعاً ايشان در مقابل اين قضيه مى‌ايستادند. كارِ غلطى است كه عدّه‌اى قمه به‌دست بگيرند و به سر خودشان بزنند و خون بريزند. اين كار را مى‌كنند كه چه بشود؟! كجاى اين حركت، عزادارى است؟! البته، دست بر سر زدن، به نوعى نشانه عزادارى است. شما بارها ديده‌ايد، كسانى كه مصيبتى برايشان پيش مى‌آيد، برسروسينه خود مى‌كوبند. اين نشانه عزادارىِ معمولى است. اما شما تا به حال كجا ديده‌ايد كه فردى به خاطر رويكرد مصيبتِ عزيزترين عزيزانش، با شمشير برمغز خود بكوبد و از سرِ خود خون جارى كند؟! كجاى اين كار، عزادارى است؟! قمه‌زدن، سنّتى جعلى است. از امورى است كه مربوط به دين نيست و بلاشك، خدا هم از انجام آن راضى نيست. علماى سلف دستشان بسته بود و نمى‌توانستند بگويند «اين كار، غلط و خلاف است.» امروز روز حاكميت اسلام و روز جلوه اسلام است. نبايد كارى كنيم كه آحاد جامعه اسلامىِ برتر، يعنى جامعه محبِ‌ اهل‌بيت عليهم‌السّلام كه به نام مقدس ولىِّ عصر ارواحنافداه، به نام حسين‌بن‌على عليه‌السّلام و به نام اميرالمؤمنين عليه‌الصّلاةوالسّلام، مفتخرند، در نظر مسلمانان و غيرمسلمانان عالم، به‌عنوان يك گروه آدمهاى خرافىِ بى‌منطق معرفى شوند. من حقيقتاً هر چه فكر كردم، ديدم نمى‌توانم اين مطلب – قمه‌زدن – را كه قطعاً يك خلاف و يك بدعت است، به اطّلاع مردم عزيزمان نرسانم. اين كار را نكنند. بنده راضى نيستم. اگر كسى تظاهر به اين معنا كند كه بخواهد قمه بزند، من قلباً از اوناراضى‌ام. اين را من جدّاً عرض مى‌كنم. يك وقت بود در گوشه و كنار، چند نفر دوْرِ هم جمع مى‌شدند و دور از انظار عمومى مبادرت به قمه‌زنى مى‌كردند و كارشان، تظاهر – به اين معنا كه امروز هست – نبود. كسى هم به خوب و بدِ عملشان كار نداشت؛ چرا كه در دايره محدودى انجام مى‌شد. اما يك وقت بناست كه چند هزار نفر، ناگهان در خيابانى از خيابانهاى تهران يا قم يا شهرهاى آذربايجان و يا شهرهاى خراسان ظاهر شوند و با قمه و شمشير برسر خودشان ضربه وارد كنند. اين كار، قطعاً خلاف است. امام حسين عليه‌السّلام، به اين معنا راضى نيست. من نمى‌دانم كدام سليقه‌هايى و از كجا اين بدعتهاى عجيب و خلاف را وارد جوامع اسلامى و جامعه انقلابى ما مى‌كنند؟!

اخيراً يك بدعت عجيب و غريب و نامأنوس ديگر هم در باب زيارت درست كرده‌اند! بدين ترتيب كه وقتى مى‌خواهند قبور مطهّر ائمّه عليهم‌السلام را زيارت كنند، از درِ صحن كه وارد مى‌شوند، روى زمين مى‌خوابند و سينه‌خيز خود را به حرم مى‌رسانند! شما مى‌دانيد كه قبر مطهّر پيغمبر صلواةاللَّه‌عليه و قبور مطهّر امام حسين، امام صادق، موسى‌بن‌جعفر، امام رضا و بقيه ائمّه عليهم‌السّلام را همه مردم، ايضاً علما و فقهاى بزرگ، در مدينه و عراق و ايران، زيارت مى‌كردند. آيا هرگز شنيده‌ايد كه يك نفر از ائمّه عليهم‌السّلام و يا علما، وقتى مى‌خواستند زيارت كنند، خود را از درِ صحن، به‌طور سينه‌خيز به حرم برسانند؟! اگر اين كار، مستحسن و مستحب بود و مقبول و خوب مى‌نمود، بزرگان ما به انجامش مبادرت مى‌كردند. اما نكردند. حتى نقل شد كه مرحوم آيت‌اللَّه‌العظمى‌ آقاى بروجردى رضوان‌اللَّه‌تعالى‌عليه، آن عالم بزرگ ومجتهد قوى و عميق و روشنفكر، عتبه‌بوسى را با اين‌كه شايد مستحب باشد، منع مى‌كرد. احتمالاً استحبابِ بوسيدن عتبه، در روايت وارد شده است. در كتب دعا كه هست. به ذهنم اين است كه براى عتبه بوسى، روايت هم وجود دارد. با اين‌كه اين‌كار مستحب است، ايشان مى‌گفتند «انجامش ندهيد، تا مبادا دشمنان خيال كنند سجده مى‌كنيم؛ و عليه شيعه، تشنيعى درست نكنند.» اما امروز، وقتى عدّه‌اى وارد صحن مطهّر على‌بن‌موسى‌الرّضا عليه‌الصّلاةوالسّلام مى‌شوند، خود را به زمين مى‌اندازند و دويست متر راه را به‌طور سينه‌خيز مى‌پيماند تا خود را به حرم برسانند! آيا اين كار درستى است؟ نه؛ اين‌كار، غلط است. اصلاً اهانت به دين و زيارت است. چه‌كسى چنين بدعتهايى را بين مردم رواج مى‌دهد؟ نكند اين هم كار دشمن باشد؟! اينها را به مردم بگوييد و ذهنها را روشن كنيد.

دين، منطقى است. اسلام، منطقى است و منطقى‌ترين بخش اسلام، تفسيرى است كه شيعه از اسلام دارد؛ تفسيرى قوى. متكلّمين شيعه، هر يك در زمان خود، مثل خورشيد تابناكى مى‌درخشيدند و كسى نمى‌توانست به آنها بگويد «شما منطقتان ضعيف است.» اين متكلّمين، چه از زمان ائمه عليهم‌السّلام – مثل «مؤمن طاق» و «هشام‌بن‌حكم» – چه بعد از ائمّه، عليهم‌السلام – مثل «بنى‌نوبخت» و «شيخ‌مفيد» – و چه در زمانهاى بعد – مثل مرحوم «علامه‌حلّى» – فراوان بوده‌اند. ما اهل منطق و استدلاليم. شما ببينيد درباره مباحث مربوط به شيعه، چه كتب استدلالىِ قوى‌اى نوشته شده است! كتابهاى مرحوم «شرف‌الدّين» و نيز «الغديرِ» مرحوم «علاّمه‌ امينى» در زمان ما، سرتاپا استدلال، بتون‌آرمه و مستحكم است. تشيّع اين است يا مطالب و موضوعاتى كه نه فقط استدلال ندارد، بلكه «اشبه‌ شى‌ء بالخرافه» است؟! چرا اينها را وارد مى‌كنند؟! اين خطر بزرگى است كه در عالم دين و معارف دينى، مرزداران عقيده بايد متوجّهش باشند.

عرض كردم: عدّه‌اى وقتى اين حرف را بشنوند، مطمئناً از روى دلسوزى خواهند گفت «خوب بود فلانى اين حرف را امروز نمى‌زد.» نه؛ من بايستى اين حرف را مى‌زدم. من بايد اين حرف را بزنم. بنده مسؤوليتم بيشتر از ديگران است. البته آقايان هم بايد اين حرف را بزنند. شما آقايان هم بايد بگوييد. امام بزرگوار، خطشكنى بود كه هرجا انحرافى در نكته‌اى مشاهده مى‌كرد، با كمال قدرت و بدون هيچ ملاحظه‌اى، بيان مى‌فرمود. اگر اين بدعتها و خلافها در زمان آن بزرگوار مى‌بود يا به اين رواج مى‌رسيد، بلاشك مى‌گفت. البته عدّه‌اى هم كه به اين مسائل دل بسته‌اند، متاذّى خواهند شد كه چرا فلانى به موضوع مورد علاقه ما اين‌طور بى‌محبّتى كرد و با اين لحن از آن ياد نمود. آنها هم البته، اغلب، مردمان مؤمن و صادق و بى‌غرضى هستند؛ اما اشتباه مى‌كنند. وظيفه بزرگى كه آقايان روحانيون و علما، در هر بخش و هرجا كه هستيد، بايد برعهده داشته باشيد، همانهاست كه عرض شد. مجلس عزاى حسين عليه‌الصّلاةوالسّلام، مجلسى است كه بايد منشأ معرفت باشد؛ محل جوشش آن سه ويژگى كه عرض كرديم باشد.

اميدواريم كه خداوند متعال، شما را موفّق بدارد. آنچه را كه موجب رضاى پروردگار است، با قدرت، با شجاعت، با تلاش و با جدّ و جهد، پيگيرى و بيان كنيد و ان‌شاءاللَّه وظيفه خودتان را به‌انجام برسانيد.

والسّلام‌ عليكم ‌ورحمةاللَّه ‌و بركاته.

1) بحارالانوار: ج 44، ص 382 [ايّها النّاس انّه رسول‌اللَّه صلى‌اللَّه‌عليه‌وآله‌وسلّم قال: من رأى سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم اللَّه ناكثا لعهد اللَّه مخالفا لسنة رسول اللَّه يعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول كان حقّا على اللَّه ان يدخله مدخله.]
2) .

  یاسوج  –  ۱۳۷۳/۰۳/۱۷ 

منبع: دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=16338
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :

دیدگاه شما