بویرنیوز:
به گزارش شرق مردی میانسال شامگاه 24 مهر سال گذشته به کلانتری کمالشهر کرج رفت و پلیس را از وقوع جنایتی فجیع مطلع کرد. او گفت دخترش توسط دو مرد ربوده شده و مورد آزار قرار گرفته است. این مرد توضیح داد: «وقتی مینا از دانشگاه به خانه بازگشت لباسهایش پاره و سر و صورتش زخمی بود. او به شدت گریه میکرد و اصلا حال خوبی نداشت. بعد از چند دقیقه که سعی کردیم او را آرام کنیم، پرسیدیم چه اتفاقی افتاده است و او گفت دو مرد که سوار پراید بودند او را دزدیدند و با زور به او تعرض کردند.»
ماموران بعد از تشکیل پرونده مقدماتی به بازجویی از دختر دانشجو پرداختند. او گفت: «من در دانشگاه قزوین درس میخوانم. روز حادثه بعد از اتمام کلاسها با تاکسی بینشهری به کرج آمدم و زیر پل حصارک پیاده شدم و به ترمینال فجر رفتم تا از آنجا راهی خانهمان شوم. کنار خیابان ایستاده بودم که پراید مشکیرنگی توقف کرد. مردی در صندلی عقب نشسته بود و من خیال کردم راننده، مسافرکش است. سوار شدم و روی صندلی جلو نشستم. بعد از طی مسافتی مردی که پشت سر من بود صندلیام را خواباند و چاقویی را زیر گلویم گذاشت و گفت اگر صدایم دربیاید مرا میکشد. من که شوکه شده و به شدت ترسیده بودم، سکوت کردم، آن دو من را به باغی بردند.»
دختر جوان ادامه داد: «من در باغ به دو پسر التماس کردم رهایم کنند. به آنها گفتم همه پولها و طلاهایم را بردارند اما به خودم آسیبی نرسانند. در همان هنگام که تلاش میکردم خودم را نجات بدهم مردی که به نظر میرسید افغان است، وارد باغ شد. او با یکی از پسران جوان صحبت کرد و بعد از باغ بیرون رفت. سپس هر دو مرد به زور به من تجاوز کردند و بعد هم مرا به خیابان بردند و رهایم کردند. من به سختی خودم را به خانه رساندم و به خانوادهام گفتم چه بلایی سرم آمده است.»
این دختر به کارآگاهان گفت: علاوه بر نشانی باغ، شماره پلاک خودرو پراید را نیز یادداشت کرده است. ماموران با ردیابی اتومبیل موردنظر فهمیدند این پراید چند روز قبل به سرقت رفته است. وقتی این سرنخ به جایی نرسید آنها راهی باغی شدند که مینا نشانیاش را داده بود. آنها فهمیدند در باغ مجاور مردی افغان به عنوان باغبان کار میکند. او وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، گفت: «آن شب از باغ کناری صدای داد و فریاد شنیدم و خیال کردم دزد آمده است، برای همین به آنجا رفتم اما یکدفعه محسن را که پسر صاحب باغ بود، دیدم. او به طرفم آمد و با من به خاطر ورود بدون اجازهام دعوا کرد. توضیح دادم چرا به آنجا رفتهام و محسن هم گفت مشکلی وجود ندارد به همین دلیل من هم سرکار خودم برگشتم.»
کارآگاهان با توجه به گفتههای مرد افغان، محسن را بازداشت کردند. او در بازجوییهای تخصصی به جرمش اقرار کرد و گفت: «آن شب همراه یکی از دوستانم به نام نیما این دختر را ربودیم و به باغ بردیم. او خیلی ترسیده بود و مرتب خواهش و التماس میکرد اما ما هر دو به وی تعرض کردیم.» نیما نیز در ادامه تحقیقات دستگیر شد اما ادعا کرد جرمی انجام نداده است و شب حادثه اصلا همراه محسن نبود. این جوان بعد از چند جلسه بازجویی بالاخره دست از انکار برداشت و به تعرض به مینا اقرار کرد. سپس پرونده برای محاکمه متهمان در اختیار قضات شعبه اول دادگاه کیفری استان البرز قرار گرفت.
مینا در جلسه دادگاه بار دیگر ماجرا را شرح داد و گفت: «کاری که این دو پسر انجام دادند زندگی من را نابود کرد. بعد از آن از نظر روحی به شدت مشکل دارم و گرفتاریهای زیادی برایم پیش آمده است.»محسن در این جلسه نیز اتهامش را گردن گرفت اما نیما بار دیگر اتهامش را رد کرد و گفت: اصلا شاکی را ندیده است و نمیشناسد. هیات قضات بعد از اتمام جلسه محاکمه هر دو متهم را گناهکار شناختند و آنها را به اتهام تجاوز به عنف، به اعدام در ملاءعام محکوم کردند. آنها همچنین حکم دادند هر یک از متهمان باید به جرم آدمربایی 15 سال زندان نیز تحمل کنند.
اصلا چرا جوان مجبور به زورگیری میشود؟ اگر فرهنگ انسانیت یعنی مبارزه نکردن با طبایع انسانی را ترویج دهیم این مشکلات پیش نمیاد!
به این جمله بیاندیشید: اعدام به خاطر یک ……………!