چاپ این برگه

یاسوج: شهر هزار درد

سایت خبری تحلیلی بویر نیوز:  قبل از اینکه سخن آغاز کنم باید خطاب به دوستان عزیزی که برای خواندن این مطلب وقت می گذارند عرض کنم که هدف به زیر سوال بردن نه تنها مردم که بیشتر مسئولین شهری است. کمی واقع بینانه تر به نا هنجاری های این شهر دقت کنیم شاید شما هم بتوانید در درمان یکی از این دردها سهیم باشید.

یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد این روزها چنان در ورطه ی غفلت مردم و مسئولین شهر فرو رفته که هر بار سوژه ای می نماید تا از دردهایش بنویسیم به امید اینکه گوشی شنوا باشد تا دست یاری اش را به سمت این شهر هزار درد دراز کند.

جمعیت این شهر با تعداد خودروهایی که در طول شبانه روز در خیابان های شهر می چرخند هیچ تناسبی ندارد تا حدی که انگار باید ترافیک شهر یاسوج هم چون کلان شهرها در طرح ترافیک شهری قرار گیرد. مردم یاسوج می گویند در هر خانواده ی یاسوجی به تعداد افراد ماشین وجود دارد. الله اعلم. حقیقت این است که در تمام خانواده های ساکن یاسوج چنین ادعایی را نمی توان داشت. چرا که فقر آنگونه از چهره ی شهر می بارد که نمی توان ثروت را برای همه اهالی این شهر اثبات کرد. هر چند نباید منکر چشم و هم چشمی مردم هم شد که بازار داغی دارد. کاش ابتدا فرهنگ سازی می کردیم و بعد گواهینامه صادر می کردیم. وقتی کمتر راننده ای را در یاسوج می بینیم که برای گذر عابر پیاده اندکی صبر کند.

ترافیک سنگین یک درد و زبان گوش خراش راننده ها دردی دیگر. زبانی که همچون دیگر شهرهای ایران تنها یک چیز است و آن بوووووووووووووووووووق. فقط بوق.

دلمان به چه خوش باشد وقتی می بینیم مرکز استان ما و پایتخت طبیعت ایران هر روز آلوده تر از دیروز می شود و جوی های آب مثل گنداب بوی ناخوشایندی را به  اطراف می پراکند. جوی هایی که انگار زباله دان مغازه داران و مردم است. کاش آن قدر که به ظاهر خودمان اهمیت می دادیم کمی هم به ظاهر شهرمان اهمیت می دادیم. افسوس. .

همیشه این دغدغه هم برایم بوده که با وجود این همه به هم ریختگی در مرکز استان این همه جوانی که دست در جیب و با آرامش خاطر (گویا) از صبح تا شب در خیابان ها و پیاده روهای شهر خرامان خرامان راه می روند یا نیازی به کار کردن ندارند یا بیچاره ها بیکارند و این چنین حداقل به امر مهمی چون ورزش توجه نشان داده و در طول شبانه روز مشغول پیاده روی های بیهوده ی در مسیر های طولانی شهر هستند.  کجاست آن همه فرصت شغلی که شعارش را می شنویم؟ کجاست آن همه دلسوزی برای ایجاد اشتغال در این شهر که همه جا فریاد می زنند؟ به راستی اگر شهر یاسوج دارای امکاناتی برای تمام قشرها و طبقات اجتماعی مردم بود شاهد چنین شلوغی های بیهوده ای بودیم؟ بپذیریم که شلوغی شهر یاسوج تناسبی با هنجارهای یک شهر و مرکز استان ندارد.

وقتی  کودک معصومی را می بینیم که با ظاهری آشفته در کنار مادرش گام بر میدارد . مادری که به گمانم لباس هایش را طبق مد روز انتخاب می کند. با خود می اندیشم گناه این کودک چیست که باید این لباس های چرک و کثیف را به تن کند؟ قصد توهینی نیست که واقعیت جامعه ی امروز یاسوج است. این صحنه های دلخراش را به وفور می توان دید اگر لختی زل بزنیم به چهره ی این شهر هزار درد.

و چه غمناک وقتی دختری همدوش مادری راه می رود که از دو نسل متفاوت هستند. زنی با پوشش وزین سنتی و دختری با لباس های نا هنجار امروزی. چه بگویم که از میان رفتن فرهنگ اصیل ایرانی مان را هر روز شاهد هستیم. کاش اختلاف نسل ها را این چنین به چشم نمی دیدیم. حجب و حیا روزها قبل مرد.

نگذاریم نا هنجاری های شهر و استان مان بیشتر از زیر ذره بین حتی خبرگزاری های  ایران باشد.