چاپ این برگه

پیروزی دیالوگ بر منولوگ / انتقادهای یک اصلاح طلب به همفکران سیاسی اش

“حسین روحانی مقدم” از شخصیت های فرهنگی شناخته شده و از فعالان سیاسی طیف اصلاح طلب استان کهگیلویه و بویراحمد طی یادداشتی حال و هوای روزهای پر تب و تاب انتخاب ریاست جمهوری در استان را به گونه ای متفاوت و هنرمندانه و در قالب نمایشنامه ای به تصویر کشیده است.

متن این یادداشت که در اختیار «بویر نیوز» قرار داده شده است به شرح است:

چراغ مشعل دولت مدام در گذر است                    چراغ گوشه نشینان مدام می سوزد

در شبهائی که جناب آقای هاشمی رفسنجانی جهت انتخابات ثبت نام کردند دوستان اصلاح طلب چندین جلسه برای کمک به مسیر انتخابات و تشکیل ستاد و شورای راهبردی ستاد امیرکبیرایران تشکیل دادند ، از همان شبها متأسفانه تعدادی از همراهان نقاره کوبان چندگانگی بودند ، به خصوص طرح مسئله ای که طی چند دهه اخیر بالاترین ضربات را بر پیکره استان وارد آورده ، سرحدبندی سردسیر و گرمسیر . بنده هم افتخار این را داشتم که در جمع بزرگان نه به دعوت که به علاقه حضور داشته باشم به هر حال تا جائیکه میشد مانع ایجاد نفاق بودیم و هستیم ، جلسات پشت جلسات گهگاه طرح هایی که نشانی از گفتمان و خرد جمعی در آن مشهود نبود مطرح می گردید و به جد دغدغه دوستان آخربین می گردید ، این حقیر نیز خود را دور از این جمع ندانسته و نمی دانم به هر حال کار به انتخابات کشید و شاهد پیروزی دیالوگ بر منولوگ بودیم نه اصلاح طلبی بر اصول گرایی چراکه دیالوگ برشی از بسیط اصلاحات است . . . نتیجه مطلوب حاصل شده بود و همانطور که همه دوستان تحول خواه در قبل از پیروزی بانگ عدم سهم خواهی و . . .  می زدند امید بود فضا بر همین منوال پیش رود اما اولین حضور و شرکت در دعوت از ستادهای استانی و دیدار با جناب آقای دکتر روحانی بدون دعوت از اکثریت و یا حضور دوستانی که ثقل بودنشان اتفاقی بود در سپهر سیاست که نسیمی اتفاقی بر صورتشان خورده بود ، برگزار شد ، در سایتها خبرهای که جزء نفاق بویی از آن استشمام نمی شد درج و . . .  گردید و همه انگار فراموش کردیم که 8 سال گذشته چه ها کشیدیم .

گپ و گفتی با یکی از دوستان عزیزم که اتفاقا از دست اندرکاران پایگاه خبری تحلیلی بویرنیوز بود داشتیم ، جهت تخلیه روح و روان این گونه مباحث طرح گردیده ایشان پیشنهاد مصاحبه ای را دادند که ابتدا به ساکن بدم نیامد ، اما بعد به گذشته نقبی زدم و خود را سنجیدم حد و حدودم را نگاه کردم و به نکات ارزشمندی که گهگاه استاد بزرگوار آقای رضا توفیقی طی چندساله اخیر در قالب پیامک که انگار ندیده از اوضاع و احوال دل ما خبر دارد (هرچند که طی این چند سال حتی به دیدارش هم نرفته بودیم ) و یا طرح موضوعی کرده یا با ایشان در میان نهاده باشیم ، . . .  و مجموع احوالات درونی خودم که به واقع می دانم نه سیاستمدارم و حتی سیاست ورز یا ژورنالیست و . . . هم نیستم .

 گونه ای دیگر هم ، در مصاحبه احساس بر عقلانیت غلبه پیدا می کرد ، لذا بر شیوه علاقمندیم اندیشیدم و درددلهایم را برهمان قالب خواست گاه حرفه ائیم با تنظیم نمایش وار نامه ای پردازش نمودم . بدی اش را بر من ببخشایید ، اگر خوب دیدید لحاظ فرمائید به خصوص گله گاه مطالبم که گلویم را می فشارد توقعی است که از بزرگان دارم از مردمی برای تمام فصول جناب استاد رضا توفیقی که به وضوح می داند دوستش دارم به آقای سیدباقر موسوی که شجاعتش را تحسین می کنم ، به آقای غریبپور که تعامل و اعتدالش را می پسندم به دکتر مندنی پور عزیز که وجودش موجب عزت و آبروی استان است به جناب آقای تاج گردون که تاج سرماست به آقای بهرامی که فامیل و برادرم است ؛ آقایان عسکری و یزدانی    و . . . (که اگر نام می برم و نمی برم ببخشایید ) همه و همه شما و شماها که نمی نشینید دور هم یک بار و برای بار آخر مهر ابطال بر مزاج سرد و گرم زنید و کسانی را که در جلوی دفاتر بزرگان اصلاحات بدنبال سهم خواهی و  . . . هستند را نصیحت فرمائید مطمئن باشید ، اتفاقات استان و حفظ جایگاه و شأن استان را خوبش را نمی دانم اما بدش را به حساب شما  می نویسند . چرا که مدیریت نمی کنید . . . !

 حسین روحانی مقدم

 متن نمایشنامه تهیه شده توسط این هنرمند هم استانی در ادامه آمده است:

بنام خدا

– نمایشنامه در 31 اپیزود

« اپیزود 30 »

– نام نمایش : سر دو کاوه غوچ من یه فاتیل نی پزه

– صحنه 5 از اپیزود 30

تهیه و تنظیم : حسین روحانی مقدم «برداشتی آزاد از کلیدر محمود دولت آبادی»

عوامل : 694/415 نفر

همسرایان : 338/328 نفر

نقش آفرینان : چند ژنرال – تعدادی سرهنگ – اندک افرادی ستوان – قلیلی استوار – الی ماشااله گروهبان

حادثه سازان : سربازان

واقع نگران : همه به جزء نقش آفرینان

صحنه : 16264 کیلومترمربع

وحدت مکان : استان کهگیلویه و بویراحمد

وحدت زمان : اردیبهشت – خرداد 1392

جوهره : جدال خیر و شر

هدف : خوانش دمکراسی (دوموکراسی – دموکراسی)

پیام : پیروزی دیالوگ بر منولوگ

نقش آفرینان میهان : کارگردان ، تهیه کننده ، داروغه ؛ حسین روحانی مقدم

فارغ از هر دو جوهره : ستار کفترباز نمایشنامه سایه سمیر

آکسسوار صحنه : شیوه گرتوفسکی (تئاتر بی چیز) در واقع امکانات نداشته و . . .

بخش 1 از صحنه 5 اپیزود 30

صدا 1 : برای اینکه آدم شکست را باور کند حتماً لازم نیست از نهرخون بگذرد ، برای باور کردن شکست اصلاً احتیاجی به خون ریزی نیست ، در واقع خشونت تنها راه برای باورکردن نیست .

راوی : . . .  مدتها بود که خورشید گم در خم پشت زمین ، نه نشانی هنوز از پیشدم خوش ارغوانی نه نیز نشانی هنوز از پرندگان سحرخیز سحر ، آغشتگی آبی وش آسمان و سرب نمای زمین درهم ، هم مرزی رنگها ، تارک همه رنگها درخشش سه رنگ ، درفشی به فراخنای سبز و سفید و قرمز ، بی مرزی شب و روز ، گنگی و وهم ، افول و عروج ، نه شب را شتابی به پایان و نه روز را شتابی به شروع ، درنگ ، پیوستگی به هم درشدن و آمدن ، جابجایی بی جدال درود و بدرودی به صفا ، رخوتی درازنا و شوقی گذرا . . .

صدا 2 : فقط سه رنگ می درخشد

راوی : شب می رفت که سر بگذارد و روز می آمد که برآید ، آن یک می رفت که باز بیاید و آن دگر می رسید که باز بگذرد

صدا3 : بیدار ، هوشیار ، ساعت یک 20 دقیقه مانده به 6 غروب 31 اردیبهشت یکهزار و سیصد و نود و دو هجری خورشیدی به هوش . . .   ((هلهله ، ساز و کرنا ، کل و سرو . . . )

صدا 4 : بارش نیست ، خلوصمان خالی است اما بارش نیست ، دیمکاران به هوش و به گوش صبر و شکیبایی همراه با دیالوگ بر آتش پیروز است .

راوی : جنبشی در تن رخوتناک دیمکاران ، پویش در تن خاک و در دیمزاران ، تکانه ای در تمام ولایت ، خواب و خُفت ، چشمان خلایق را نگاه وهم و حیرت انباشته ، نه پنهان و نه پوشیده که بس آشکار و عریان مرگان در گوش هم دمیده و بر زبانها ورد نهاده اند .

داروغه : (ببخشید مجبور شدم از این پرسناژها هم استفاده کنم ) قا . . .  قا . . . قا . . .  هه . . . هه . . . هه . . .

صدا4 : صبر و شکیبائی همراه با دیالوگ بر آتش پیروز است . . .  امیدوار . . .  امیدوار دیمکاران ، امید به دیمزاران .

« کارگردان دستور می دهد : 4 ژنرال (ببخشید 4صدا) را از صحنه خارج کنند » بدبازی می کنند . . .

. . .  اعتراض سرهنگان و استواران و سرکاران و . . . همه باید باشند ، بازی ، بازی ، بازی ، بهتر باشند تا نباشند .

راوی :  . . . ساکت هم هستند از خبازان ، بزازان و طنازان و  . . . همه هستند آخرین روزگار منولوگ و منولوگ گویان به سرآمده . قدرت آن می یافت که حریف را روئین تن هم اگر باشد . . .  دست کم به تردید درباره خود وا بدارد ، تردیدی گنگ که گمانه به ناباوری می زند ، با انداختن وهم شکست در گمان مردم ، نخست ایشان را مغلوب خود می ساختند ، با مرعوب و وهم آلوده نمودن فضای مردم اندیشه ، سپس بازوی آنان را بکار می گرفتند و این پیشینه ای بود که خود بار و باور از یکه گوئی برگرفته ، تک گوها آموخته بودند که دستمایه چیرگی بر خلایق ، خود خلایقند و حدود چیرگی بر ایشان بسته بدان است که تا چه پایه ای بتوان بر ذهنشان چیره شد و وهم شکست را حتی در صورت نبرد بر آنان تحمیل کرد و جوری وانمود شود که آنچه و چیزی می تواند بر ذهن مردم و توده های انبوه چیرگی یابد که در هرشکل و قواره بتواند تجلی وجهی از قدرت باشد و حتی می توان نام و نشان و رنگ و آب و حس و آفتاب و . . .  را از ذهن مردم که خود اصل قدرتند و روفت و قدرتی قادرتر را برجای آن نشاند که اذهان آنان را وهم آلوده مسخر نمود و تسخیر این دژ سپید که رنگهایش درفش ابهت است جز با قدرت و تزویر میسر نتواند بود پس نخست قلمرو پندار مرد را می بایست در نوردید ، هر وسیله و هرامکان ، از پخش موج موج دروغ گرفته تا تلقین شکست تا بارش تازیانه دشنام ، قانون ننگ بار خصومت منولوگ با دیالوگ  . . .  اما  . . .

کار سترگ برعهده خود مردم ، بر باور و گرایش اصلاح جویانه مردم است ، بازی ، میدان بازی و همه بازیگران خود مردمند ، خرد جمعی مردم است .

«تهیه کننده صدایش درآمده : هیچ کس حق ندارد حق کسی را نادیده بگیرد ، خود من هم بیشتر از حقم نمی گیرم»

راوی : . . . راه دور کردن بازیگران ، شیوع هولناکترین دروغها مجاز شمرده شده است ، آی منولوگ ، ای منولوگ ، خجالت بکش

صداها : منولوگ بس است ، دیالوگ ، دیالوگ ، دیالوگ (شعار اوج می گیرد )

همه : همهمه

همگان : دیالوگ ، دیالوگ . . .

راوی : راه دورکردن بازیگران شیوع هولناکترین دروغها مجاز شمرده شده است ، دروغ درخوار و خردینه کردن دیالوگ در بدنام کردن دیالوگ ، در بدنشان دادن دیالوگ و در نشان ندادن خرد استیلأ یافته دیالوگ و نهایت در نفی و نیست کردن دیالوگ توسط منولوگ . . . سپس باید در بین ، میان و در زبان و برزبان آوازه و آوازها روان ساخت .

«کارگردان ژنرالهای اخراجی نمایش می توانند به صحنه برگردند »

جمعی از سرهنگان : وای کاش . . .

جمعی از ستوانان : بدک نشد . . .

استواران : از دست سرهنگها . . .

گروهبان ها : ولش . . . بریم . . .  ولش . . .

سربازان : باید برگردند ، برگردند ، برگردند . . .

«کارگردان ، برگردند اما . . .  »

راوی : . . . اما اینجاست که حکمت صبر و شکیبایی همراه با دیالوگ بر اکشن منولوگ غلبه و سیطره می یابد .

حسین روحانی : اساتید ژنرالم ، بزرگان سرهنگم ، ستوانان و استواران . . . به همان ولا و به اله به همان یزدان پاکی که مصباح راه عده ای شدم قسم ، باید سربازان را فراموش نکرد و به گروهبانان که در پی ران مرغ ممکن است مرغ خاگنه (تخم گذار) را بکشند هشدار داد ، عزیزان ، ما بازهم می گوییم شماهائی که در ولایت چهارفصل مان سال تا سال همدیگر را نمی بینیم ، ما بیشتر از اینکه در درن دشت تهران آن هم به طور اتفاقی در جلوی ستاد های بزرگان دیالوگ بهم برخورد نموده و . . . فضای آن و این و آن و این را برای به سق زدن ران و سینه مرغ در چنبره گیریم و گاه خود را خوار و خفیف نمائیم بدانیم همچون یزد نیاز به کوچه های آشتی کنان داریم  . . . دوستان بزرگ سن جامعه دیالکتیک ظرفیت هر گفتمانی را دارد جز سهم خواهی و به زیر دندان کشیدن ران و سینه مرغ . . . پس فراموش نکنید این هشت سال در پارکینگهای اداره جات و صنوف محل کار و کسب و نان ، نمک و عیش و . . . دیگران ، بر روی صندلیهای اسقاطی و از رده خارج شده جمعداران اموالی بودید که خود حکمشان را امضا کرده بودید . زیرا اگر فراموش کردید از دوستان هنرمندمان می خواهیم که با کمک ژنرالهای مقتدر این نمایش را اجرا کنند . . .

کارگردان : اصلاً متن برای اجراست نه چاپ . . .

حسین روحانی مقدم

تیرماه 1392