پایگاه خبری تحلیلی بویرنیوز:
روزگاری در کهگیلویه و بویراحمد درس خواندن و سواد کاری بس دشوار بود که تنها عده قلیلی از فرزندان سران ایلات از عهده آن بر می آمدند.
در استان هم امکان آن نبود و باید به ناچار برای تحصیل راهی فارس می شدند.
بودند مکتب هایی که کار آموزش را توسط ملاهای محلی انجام میدانند اما از سنه 1300 به بعد شاهد آموزش های بهتر و تا حدودی آکادمیک تر در بخش هایی از کهگیلویه و بویراحمد بودیم.
البته باز هم آموزش ها محدود به چند نقطه استان از جمله سی سخت، مناطقی از یاسوج و حوزه های گرمسیری استان میشد و باز هم عده زیادی از فرزندان این دیار از آموزش محروم مانده بودند.
در این میان در بویراحمد به واسطه عشایر بودن منطقه کار آموزش سخت تر بود و با توجه به کوچ مستمر ایلات دایر کردن مدرسه رونق و منفعتی نداشت. باید اذعان کرد دانش و سواد در ایلات و عشایر بویراحمد کیمیایی بود که تنها نصیب فرزندان برخی سران ایلات آنهم با تحصیل در فارس ممکن بود.
بهمن بیگی که بعنوان موسس دانشسراهای عشایر شناخته می شود برای آموزش عشایر از فارس تا بویراحمد تلاش های زیادی کرد.
او در مسیر با سواد کردن عشایر سختی های زیادی کشید، چند بار با عدم توفیق روبرو شد اما در نهایت با استفاده از فرنزدان باسواد ایلات از میان خود عشایر معلم برگزید تا کاستی های معلم شهری را برطرف و آموزش ها را مستمر برای عشایر ادامه دهد. بهمن بیگی در این باره گفته:
«معلم غایب و بی رغبت به درد امر تدریس نمیخورد. معلم شهری به زور به روستا و ایل میرود و با اشتیاق به شهر بازمیگردد… در ایل طبیب و بیمارستان و دارو نبود… معلم جوان و ناپخته از عهدهٔ تحمل این همه رنج برنمیآمد. او از شغلش ناراضی بود…»
بهمن بیگی دلشیفته عشایر بود او تهران و سفر آمریکا را رها کرد تا در میان عشایر باشد، به گفته خودش در آمریکا بیمار شد، بیماری که نه جسمی که به واسطه دوری از علاقه اش بود. او در وصف علاقه به مناطق عشایری نوشته است:
«در ایل بودم. از غوغای شهر گریخته به دامن کوه و بیابان آویخته بودم؛ ولی بیش از پنج سال تاب و طاقت اقامت در بهشت را نداشتم. باز هوای سفر به سرم زد و فرار را بر قرار اختیار کردم… زندگی من مجموعهای از فرارها و قرارهاست. من از فرارهایم خشنودترم و بر این باورم که گهگاه فرار بیش از قرار، دلیری و شهامت میخواهد. هنگامی که ستمها چنگ و دندان نشان میدهند و توان رویارویی نیست، راهی جز این نمیماند.»
در تاریخ تعلیم و تربیت ایران افراد بزرگ و نقش آفرین و ستودنی کم نیستند. میرزا تقی خان امیر کبیر، میرزا حسن رشدیه، جبار باغچهبان و محمود حسابی هر کدام به سهم خود در اشاعهٔ فرهنگ و دانش سهم به سزایی در شکلدادن به سرمایه انسانی ایران داشتهاند. قطعاً محمد بهمنبیگی را میتوان در ادامهٔ این نامهای بزرگ آورد با تفاوتها و شباهتهایی که هر کدام نسبت به دیگری دارند.
شاگردان بهمن بیگی هنوز هم هستند، آنها اگرچه 6 کلاس سواد دارند اما وقتی با آنها به معاشره و محاوره می پردازی آنچنان پخته و متین سخن می گویند که گویی با یک دکترای فرهنگ و ادبیات به صحبت نشسته ای.
روز معلم را باید به همه آنهایی تبریک گفت که در سواد آفرینی، روشنگری و آگاه سازی فرزندان محروم این آب و خاک نقشی داشته اند، معلمانی که اگرچه سخت گیری های زیادی داشتند اما حاصلش شده فرزندان فرهیخته و دانشمند این استان در حوزه های مختلف علمی، تاریخی و فرهنگی. تبریک می گوییم و به احترامشان سر تعظیم فرو می آوریم…
ای کاش بعد از انقلاب 10 مدیر مثل جناب بهمن بیگی داشتیم.ولی افسوس و صد افسوس…
بودیم و کسی پاس ندانسنت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
نامت تا ابد جاودان باد.
بهمن بیگی کار ناممکن برای عشایر و بویراحمد را ممکن ساخت
معلمی خاکی و مردمی