سه شنبه 11 تیر 1392 - 0:18

زن: 51 سال کتک خوردم و سکوت کردم

همشهری سرنخ: پیرزن گریه می کند. دستانش می لرزد. صدایش گرفته است. به نظر می رسد برای رسیدگی به پرونده دختر یا پسرش به دادگاه آمده است اما قضیه چیز دیگری است.

چه کسی باور می کند این زن سپید مو آمده تا خودش طلاق بگیرد. آن هم از مردی که سال ها با او زندگی کرده است. زن رو به قاضی می کند و درحالی که به شوهرش اشاره می کند با صدایی بغض آلود می گوید که دیگر نمی خواهد از دست این مرد کتک بخورد.

این پرونده یکی از عجیب ترین پرونده هایی است که در دادگاه خانواده پیگیری می شود. زن 68 ساله درحالی که برگه های پزشکی قانونی را روی میز قاضی می گذارد می گوید که می خواهد برای همیشه از همسرش جدا شود: «51 سال پیش خانواده ام تصمیم گرفتند که مرا شوهر دهند. هیچ وقت نظرم برای خانواده مهم نبود به همین خاطر قبول کردم که ازدواج کنم. پدر و مادرم می گفتند که باید همسر پسرخاله ام شوم.

من با اینکه از او زیاد خوشم نمی آمد و علاقه ای به او نداشتم مجبور شدم تا با او ازدواج کنم. روز اول ازدواجمان به جای محبت تا می توانست مراکتک زد و این قضیه بارها تکرار شد. من از دست او هر روز کتک می خوردم اما تحمل می کردم.

هر روز یک بهانه پیدا می کرد تا مرا به باد کتک بگیرد. به هربهانه ای می شد دعوا راه می انداخت و ظرف ها را می شکست و خانه را به هم می ریخت و داد و فریاد می کرد. بعد هم به سراغم می آمد و تا موقعی که عصبانیتش فروکش کند مرا می زد. همیشه دست و صورتم کبود بود. شب ها از درد به خودم می پیچیدم و تا زخم ها و کبودی هایم رو به بهبود می رفت دوباره کتک می خوردم.»

پیرزن جای کبودی روی صورتش را نشان می دهد و می گوید: »او 51 سال مرا کتک زد. برایش فرقی نمی کرد دم دستش آهن است یا چوب. برمی داشت و سمتم پرت می کرد. کمربند برمی داشت و تا می شد مرا کتک می زد. آن روزها جوان بودم و با خودم می گفتم شاید زمانی که ببیند یک بچه دارد دیگر دست روی همسرش بلند نکند اما حتی بچه دار شدن من او را تغییر نداد. فکر می کردم وقتی بفهمد باردار هستم دیگر دستش رویم بلند نمی شود اما او در دوران بارداری ام هم مراکتک می زد. حتی وقتی بچه شیر می دادم، باز هم زیر ضربات کمربند او ناله می کردم. بارها با خودم گفتم که این مرد مرا دوست ندارد یا مشکل و اختلال روانی دارد اما چه کاری از دستم برمی آمد؟»

پیرزن درحالی که اشک می ریزد ادامه می دهد: «تو زن نمی خواستی. هیچ وقت همدم نمی خواستی. بلکه همیشه یک فردی را می خواستی که عصبانیتت را سر او خالی کنی و با کتک زدن و تحقیر آن خودت را آرام کنی.»

زن به قاضی می گوید: «او هیچ وقت به خاطر هیچ کدام از آسیب هایی که به من زد تاسف نخورد و عذرخواهی نکرد بلکه هر روز بدتر و محکمتر کتکم می زد. دیگر عروس دار شده بودم او مقابل عروسم تحقیرم می کرد. یک بار کاسه روی میز را برداشت و سمتم پرت کرد آن هم فقط به خاطر اینکه میان حرف هایش حرف زدم. آن هم مقابل تازه عروسم. بعدها همین کار را مقابل دامادهایم انجام داد. دیگر پس از 51 سال زندگی مشترک با او خسته شده ام. از سکوت و از اینکه کتک بخورم و دم برنیاورم خسته شده ام. می خواهم از این مرد زندانبان برای همیشه جدا شوم.»

پیرمرد که از صحبت های همسرش عصبانی شده است رو به قاضی می گوید: «این زن می خواهد بگوید من مشکل روانی دارم. اصلا این طور نیست. این زن حتما کاری می کرد که من کتکش می زدم. حتما کاری می کند که در این سن کتک می خورد وگرنه من با این سن و سال و وضعیت جسمی، چطور می توانم او را به این شدت که می گوید کتک بزنم. این زن می خواهد آبروی مرا ببرد. من او را طلاق نمی دهم.»

قاضی از پیرزن می پرسد که آخرین باری که کتک خورده کی بوده است و پیرزن به کبودی صورتش اشاره می کند و ادامه می دهد: «دو روز پیش زمانی که همسرم در اتاق خوابیده بود، من در آشپزخانه بودم که ناگهان یک لیوان از دستم افتاد و شکست. او از خوا پرید و به دلیل اینکه سروصدا کردم شروع کرد به کتک زدنم. من هم که دیگر جانم به لبم آمده بود ساکم را بستم و به خانه برادرم رفت. برای اولین بار نزد برادرم از همسرم گله کردم و گفتم که من سال ها از این مرد کتک خورده ام و دیگر تحمل این را ندارم که او به بهانه های الکی کتکم بزند و تحقیر کنم. برادرم که فهمید من سال ها زیر بار کتک های او اذیت شده ام از من خواست از او جدا شوم.»

مرد به قاضی می گوید همه حرف هایی که این زن می زند تهمت است. با عصبانیت رو به زن می کند و می گوید که او به فکر پول و سرمایه وی است و می خواهد ثروتش را از او بگیرد. پیرزن با شنیدن این حرف به قاضی می گوید: «من حتی یک ریال هم از این مرد نمی خواهم. مهریه ام را تمام و کمال می بخشم. هیچ زنی با این رفتار او نمی سازد. اگر تا امروز حرف طلاق را نزدم و گله ای نکردم به خاطر آبرویم بود اما دیگر نمی خواهم او را ببینم.»

قاضی مدارک پزشکی قانونی را مرور می کند و به مرد می گوید که با این مدارک ثابت می شود که شما به طور مستمر همسرتان را کتک می زنید و مرد باز روی حرف خودش پافشاری می کند: «اینها مدرک سازی است. اصلا شما از کجا می دانید او خودزنی نمی کند؟»

قاضی از عروس و داماد و بچه های این زوج می خواهد تا به داخل دادگاه بیایند و شهادت دهند که پدرشان سال هاست دست روی مادرشان بلند می کند. عروس خانواده که 30 سال دارد به قاضی می گوید: «من اولین فرد غریبه ای بودم که به خانه آنها پا گذاشتم. اوایل که رفتار پدر همسرم را با مادر شوهرم می دیدم می ترسیدم. پدر همیشه در مهمانی های خانوادگی دست روی مادر بلند می کرد و او را می زد. از همسرم خواستم پادرمیانی کند اما همسرم گفت به ما مربوط نمی شود. به هر حال من بارها در این 10 سالی که عروس این خانواده هستم شاهد کتک های شدید پدرشوهرم و صورت کبود مادرشوهرم بودم.»

داماد 40 ساله این خانواده نیز شهادت می دهد که پدرزنش بارها مادرزنش را مورد تحقیر و ضرب و شتم قرار داده است. دختر کوچک خانواده نیز به قاضی می گوید که بارها به مادرش گفته که در مقابل کتک های پدر بایستد اما مادرش همیشه سکوت کرده است.

قاضی پس از شنیدن صحبت های شاهدان و با تایید پزشکی قانونی، رأی به جدایی این زوج از هم داد.

چرا سکوت؟

این پرنده، یکی از دردناکترین پرونده های دادگاه خانواده بود. یک زن بارها توسط همسرش کتک خورده بود، حتی در دوران بارداری، آن هم به خاطر دلایل بسیار کوچک. هر چند مرد بسیار پرخاشگر بود اما زن هر بار با سکوت و اعتراض نکردن درصد پرخاشگری او را زیادتر می کرده است. در اینگونه موارد فرد باید زمانی که برای اولین بار کتک می خورد از همسرش بخواهد که دیگر این کار را تکرار نکند. اگر بار دوم تکرار شد به همراه همسرش به روانشناس مراجعه کند و اگر باز هم تکرار شد بدون اتلاف وقت به مراجع قانونی شکایت کند. هیچگاه در مقابل ظلمی که در زندگی مشترک به شما می شود سکوت نکنید. سکوت شما همسرتان را به اشتباه می اندازد و او فکر می کند که کار درستی انجام داده است.

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=54036
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. *** گفت:

    چه دلیلی داشت که این زن اینقدر سکوت کند، باید دلیلش را پیدا کرد،یاخیلی ساده و بیچاره بوده یا خیلی لجباز و زبون دراز بوده.

دیدگاه شما