علت اینکه در ایران مردم دلارها را آتش نزدند چه بود؟

بعد از انقلاب و با تشکیل جمهوری اسلامی ورق برگشت. کارمندی دولت مساوی شد با خدمت خدا و خلق خدا و لذا شغلی ارزشمند و آرمانی. حتی قداست کارمندی و خدمت خلق به جایی رسید که ظاهرا برخی نمایندگان مجلس اول که معتقد به خدمت خالصانه و بی مواجب بودند، پیش امام رفتند و در مورد دریافت حقوق ماهیانه از ایشان اجازه خواستند! در طرف دیگر، به تبع برخی آموزه های چپی و رواج آنها در اوایل انقلاب، بازار و بازاریان ارزش و اعتبار گذشته را از دست دادند و در نهایت در طول سال های دهه شصت و هفتاد با شیوع برخی رفتارهای غلط اقتصادی از قبیل ربا، احتکار، گرانفروشی و… اعتبار معنوی و رزق حلال این گروه اجتماعی نیز تاحدی زیر سئوال رفت. خلاصه اینکه آرمانگرایان انقلابی اصیل از بازار دهه پنجاه به کارمندی ده شصت و هفتاد کوچ کردند و بستر خدمت و آرمانگرایی را در انجام مناصب دولتی فراهم تر دیدند. اما متاسفانه از اواسط دهه هفتاد، فضای غالب کارمندی و دولت هم از فضای آرمانی انقلاب و روحیه جهادی فاصله گرفت و به سمت جایگزینی ارزش های نظام اداری دوره قبل انقلاب پیش رفت. به عنوان چند نمود ظاهری از این قضیه می توان به رونق واژه «ریاست» در مقابل «مسئولیت»، افزایش اختیارات و درآمدهای مدیران، حاکمیت رویه ها و قوانین متکی بر بوروکراسی، رواج تشریفات پرهزینه اداری و حتی ادغام وزارت جهاد سازندگی در وزارت کشاورزی اشاره کرد.

رونق این فضا و تایید آن توسط برخی دولتمردان باعث شد اشرافیت اقتصادی و مدیریتی دوباره رسمیت پیدا کند و رنگ و بوی خدمت و معنویت از غالب فعالیت های اقتصادی و عمرانی نظام برای همیشه رخت بربندد. ساختار فعلی نظام اداری و مدیریتی کشور در غالب حوزه ها بر نفی آرمانگرایی و فعالیت جهادی بنا شده است، به گونه ای که در روزگار امروز، حنای «خدمت خالصانه» و «کار جهادی» بسیاری از مسئولان برای مردم ما دیگر رنگی ندارد.

ما حالا به دورانی رسیده ایم که نه فعالیت تجاری بازار قداستی دارد و نه کار و تلاش در بنگاه های اقتصادی دولت حاوی ارزش اخلاقی و معنوی است! یعنی دیگر نمی توان با تلقین و تبلیغ های شعاری برای اقتصاد، تولید و اشتغال قداست تراشی کرد و با توسل به انگیزه های دینی به سمت اصلاح و رونق اقتصادی حرکت کرد.

خوب یا بد، فرهنگ امروز ما تمایلی به اقتصاد ایدئولوژیک ندارد، برای همین هم نه کسی با سقوط بی سابقه ارزش ریال، دلارهایش را آتش می زند و نه کسی به توصیه عدم خرید کالاهای خارجی پاسخ مثبت می دهد!

این دوگانگی (واقعی یا تلقینی) بین فرهنگ اقتصادی مردم و برنامه های کلان اقتصادی نظام، از چالش های مهم جامعه ما است که لازمه عبور از آن، پذیرفتن برخی واقعیت ها است. باید منتظر ماند و دید نتیجه جلسه های طولانی و فرسایشی مسئولان چه خواهد شد و آنها چه نسخه ای برای آینده اقتصاد بیمارمان خواهند پیچید!الف