چاپ این برگه

ایست، جُرم: داغ بیخردی سیاسی بر پیشانی گرفتاران اصطکاک منافع

یادداشت مخاطبین- محمدحسن حکیم
…………………………………………………..
ناتوانی عقلی در اداره مسندهای حساس در جامعه و کارهای حکومتی را به هیچ عنوان نباید سرسری گرفت.چون بر همه چیز: شهروندان، جامعه و حتی تمدن اثر می گذارد.

به گفته افلاطون: هرگاه ناتوانی عقلی (هوا و هوس، کژاندیشی، سلیقه های شخصی، خشک مغزی) با داوری خرد آمیخته شود، روح بیمار می شود. و هرگاه روح با شناخت و یا عقل و یا باور، یعنی قوانین طبیعی خود ضدیت پیدا کند، بیخردی شکل می گیرد.

جهل در دو معنای مختلف در آیات و روایات بکار رفته است.یکی از معانی آن، نادانی است که در برابر دانایی قرار می گیرد.و به اصطلاح کسی که دانشی نیاموخته و بیسواد است.اما گاهی مراد از جهل، بیخردی است، و از این رو جهل و یا بیخردی در برابر عقل قرار می گیرد.

انسان نیازمند دانش است.و علم و دانش به انسان کمک می کند تا خود وجهان را بهتر بشناسد، اما این بدان معنا نیست که علم به تنهایی می تواند همه مشکلات را از پیش رو بردارد و زمینه خدایی شدن را فراهم آورد. چرا که انسان پیش از علم به عقل نیاز دارد، از این روست که گفته اند: علم لازم است ولی کافی نیست.

زمانی شهید رجایی متهم به کم دانشی و نداشتن مدرک عالی دانشگاهی می شود و بنی صدر که صاحب مدرک دکتری هست در دام کیش شخصیت خویش می افتد و نخست وزیر را به تمسخر و استهزاء می گیرد. و در این زمان است که حضرت امام خمینی (ره) می فرماید: هی نروید دنبال اینکه رجائی علم ندارد! این عقلش از علمش بیشتر است.و به گواه تاریخ شهید رجایی یکی از اسوه های بزرگ تقوا و اخلاص و ایمان است.

بیخردی به اشکال مختلف دیده میشود:

1- بیخردانی که ارزش گذاری های آنان بر اساس مادیات و محسوسات است و هر آن چه بیرون از این دایره باشد، خرافه دانسته و به استهزاء و تمسخر آن می پردازند.(جاثیه ، آیه ۲۴ و هود، آیات ۲۷ و ۲۹ و بقره، آیه ۶۷ و لقمان، آیه ۲)

2- تعصبات کورکورانه و نابخردانه : از نظر این گروه هر آن چه که می دانند، عقیده ای درست و کامل است و همه می بایست پیرو اندیشه ها و عقاید ایشان باشند. .(بقره، آیه ۱۱۳ و انفال، آیات ۳۱ و ۳۴)

3- شکل دیگر از بیخردی ، ارزش گذاری بر اساس معیارهای دروغین و باطل است. دل های اینان زنگار گرفته است و نور حقیقت بر دل هایشان نمی تابد.(روم، آیات ۵۸ و ۵۹)

4- اما در صدر قوای مؤثر در بیخردی می توان به بیخردی سیاسی اشاره کرد. قوه ی محرکه این نوع بیخردی شهوت قدرت است، که می توان آن را زشت ترین شهوت ها خواند.و از آنجا که این شهوت از راه قدرت بر دیگران ارضا میشود، پس بهترین میدان عملش و بالاترین جولانگاه این بیخردی، منصبها و پستهای حساس در جوامع و دولتهاست.زیراغرور کاذب و عدم تشخیص سره از ناسره باعث می شود توهم تسلط بر دیگران سراغشان آید و این موجب می شود تسلط بر خود را از دست بدهند.

در دهه 1930، هنگامی که در سنای آمریکا در پی کسی می گشتند که ریاست هئیت تحقیق درباره صنایع مهمات سازی را برعهده بگیرد، یکی از رهبران جنبش صلح عقیده سناتور جورج نوریس را خواست.نوریس ابتدا شخص خود را به دلیل کهولت معذور شمرد.سپس فهرست همکاران را از نظر گذراند، و اسمها را یکی پس از دیگری خط زد. اولی زیادی تنبل، دومی زیادی احمق، سومی زیادی نزدیک به ارتش، چهارمی اخلاقاً بزدل، پنجمی فرسوده از کار، ششمی علیل، هفتمی گرفتار اصطکاک منافع، هشتمی در آستانه انتخابات مجدد و الی اخر… و وقتی به انتها رسید، همه را حذف کرده بود بجز سناتور جرالد نای. یعنی از نظر او از میان 96 نفر تنها یک نفر لیاقت و استقلال و توانایی آن کار را داشت.

پس ضرورت همراهی و همگامی دانش افزایی با خردورزی بسیار زیاد باید مد نظر قرارگیرد.چناچه در قرآن آمده است:

فَبَشِّر عِبادِ الّذینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْل فَیتّبعُونَ اَحْسَنَه اُولئِکَ الّذینَ هَدیهُم اللّه وَ اولئکَ هُمْ اُولوا الالباب. (زمر: 20) (بندگان مرا بشارت بده، آنان که سخن را می شنوند و پس آن را که بهتر است، انتخاب می کنند. چنین کسانی را خدا هدایت کرده است و به راستی که خردمندانند.)

پس باید نقش عقل را در جداسازی سخنان درست و نادرست، دانش خوب و بد، مطلب منطقی و غیر منطقی تقویت کرد. عقل باید غربال کننده چیزهایی باشد که به ذهن وارد می شود، نه اینکه هرچه خواند و شنید، بپذیرد.

در شرایط امروزی جامعه، آنچه بیش از گرانی و فقر، خاطر مردم را آزرده تر کرده و زندگیشان را تحت تأثیر خود قرار داده است، وجود افراد گرفتار اصطکاک منافع است. و این ربطی به جناح سیاسی و تفکر سیاسی خاصی هم ندارد. شخص یا اشخاصی که از یک طرف در مقام و موقعیت محتاج به اعتماد قرار می‌گیرند، و از آن طرف خود دارای منافع شخصی یا گروهی مجزا و در تقابل و تعارض با مسؤولیت مورد نظر قرار دارند.این افراد سیاست قبیله ای را پیش گرفته اند.یعنی حیات جمعی برای آنها ارزش و اهمیت نخستین را ندارد. در نتیجه، هر کسی به این فکر است که به اصطلاح امروز «گلیم خویش را از آب به درکشد». تفکر چنین افرادی اینگونه است که منافع فرد بر منافع جامعه اولویت دارد و آن هنگام که احساس کنند منافعشان در خطر است، بشدت به ساختار اجتماعی زیان می رسانند.و در نتیجه، چون تصور رفاه بی زحمت و بهشت بی عبادت در عمق وجود این افراد ریشه گرفته است، بنابراین همین موارد برای متلاشی کردن جامعه کفایت می کند.

آنچه مسلم است، جمود فکری و خشک مغزی بهترین کشتزار برای بارور شدن چنین افراد بیخردی است .و داشتن ویژگی هایی از قبیل: قدرت در نیافتن قیاس ها، درک نکردن لغزش های منطقی، بدفهمیدن ساده ترین مبحث ها و ملول و دلگیر شدن از هر تفکر و اندیشه ای که قادر است در جهت نوآوری و خلاقیت سیر کند، چنین افراد بیخردی را به ورطه سقوط و انحطاط خواهد کشید… و علی هذا القیاس: و به تعریف جورج اورول: این همان ایست، جرم است.

اگراین افراد اندیشه و تصورات خود را تغییر ندهند ونخواهند از تجربه و تاریخ پند بگیرند، مطمئناً درسراشیبی کژراه همچنان پیش می روند و در منجلاب سفاهت بیش از پیش فرو خواهند رفت.که گویی جادوگران آنها را مسحور کرده اند و گامهایشان را هدایت می کنند.

همیشه و به گواه تاریخ بسیارند سیاستمدارنی که سیاست اشتباه و کج روی خود را توجیه میکنند. اما دو شق هر قدر هم یکسان نمایند، انتخاب برای تغییر یا قطع سیاست زیان بار پیوسته وجود دارد.به شرط آنکه سیاستمداران شهامت اخلاقی و قدرت بهره گیری از آن را داشته باشند.

هرچندبازشناخت خطا و جلوگیری از زیان بیشتر و تغییر خط مشی گاهی مشکل ترین کار برای چنین افرادی است . و حقیقتی تلخی که وجود دارد این است که ، اگر تمام دشمنان فرضی و حقیقی خارجی ات را از روی زمین محو کنی، اگر تمامی افلاک و سماوات را به خدمت در آوری، تا ریشه چنین مشکلات عظیم و جامعه محوری مثل: (افراد گرفتار اصطکاک منافع ) را در خودمان خشک نکنیم، تمامی این عوامل احتمالا مسکن هایی خواهد بود و درد بعد از مدتی به نحو و شکل دیگری باز هم گریبانت را خواهد گرفت.

و باز تکرار مکررات: (((( يادمان باشد كه تاريخ تجربه اي گرانقدر بر سر حركت در يك سير تكاملي است و ملتي كه از پيشينه خويش اگاه نباشد در چرخه تكرار گرفتار خواهد شد.))