جمعه 17 دی 1395 - 0:42

فوتبال زنان؛ هویت ورزشی یا ابزار چشم چرانی؟!

ورود زنان به رشته های مختلف ورزشی، همیشه با تاخیر همراه بوده است. برای نمونه در اوایل قرن نوزدهم میلادی، این فقط مردان بودند که مثلا در آلمان در رشته ژیمناستیک فعالیت داشتند و در دهه سی همان قرن، یعنی بعد از گذشت سی سال، زنان نیز رفته رفته این فرصت را یافتند که به شکلی سازمان یافته در این رشته ورزشی فعلا شوند. در مورد فوتبال نیز وضع به همین صورت بود و سالیان سال گفته می شد که زنان را چه به فوتبال؟ البته زنان در نهایت اهداف خود را پیش بردند و علی رغم مخالفت ها و تمسخرهایی که از طرف مردان ابراز می شد، قدم به میدان فوتبال گذاشتند.

نقطه اوج جنبش فوتبال زنان، به قرن نوزدهم و سال 1894 باز می گردد که نتی هانی بال، «باشگاه فوتبال زنان بریتانیایی» را تأسیس کرد. او گفت:

من اتحادیه را تأسیس کردم تا نشان دهم که زنان، موجودات تزیینی و بی مصرفی نیستند که مردان تصور می کنند.

اما در سال 1921 طبق قانون اتحادیه فوتبال انگلستان، فوتبال به دلیل خطرناک بودنت برای جسم زنان، ممنوع اعلام شد. در مورد این ممنوعیت، مباحث زیادی مطرح شده است. برخی معتقدند که ریشه چنین ممنوعیتی، گرایش مردان به بازگرداندن زنان به خانه ها بود. مردان تلاش می کردند فعالیت های اجتماعی زنان را به حداقل برسانند.

برخی موارد دیگر، تلاش های فرامتنی برای بی اعتبار کردن فوتبال زنان بود. برخی ادعا می کردند که پول های دریافتی، در مؤسسات خیریه هزینه نمی شود و همچنین ارتش، وارد فوتبال زنان شده است. به طور دقیق تر، فوتبال زنان مورد حمله مردسالارها، سنت گراها و متخصصان پزشکی قرار گرفت.

این تنش ها با مطرح شدن مسئله آلوده بودن نگاه ها به فوتبال زنان، به اوج رسید. در دیداری که در فوریه 1971 در لندن برگزار می شد، جمله ای به چشم می خورد که بسیاری از زنان را خمشگین می کرد: «زیباترین بازیکن فوتبال جهان». زنان ورزشکار به این جمله اعتراض کردند. پاتریشیا گریگوری، یکی از مدیران اتحادیه فوتبال زنان انگلستان، در این مورد گفت:

«من می توانم به تماشای فوتبال مردان بروم، و فقط فوتبال تماشا کنم. اما وقتی مردی به تماشای دیدارهای ما پا به استادیوم می گذارد، برای چشم چرانی می آید، نه فوتبال.

به طور کلی و براساس شواهد، شاید بزرگ ترین تغییر فوتبال جهانی، رشد فوتبال زنان بوده است. در شرایطی که اتحادیه فوتبال انگلیس، در بیش تر سال های قرن بیستم، فوتبال زنان را ممنوع کرده بود، این فوتبال با سی میلیون بازیکن در جهان، عنوان سریع ترین رشد ورزشی را به خود اختصاص داده است. با این حال، به جز جوش و خروش کوتاه مدت مردم در هنگام برگزاری بازی های جام جهانی زنان، کمتر کسی آن را دنبال می کند. آن چه مطرح شد در کنار مواردی چون حجاب، آزادی زن و تبعیض های جنسیتی، از مواردی هستند که به عنوان ضروریات تدوین فصل حاضر محسوب می شوند. موضوعی که به رغم حساسیت ها و کمبود منابع علمی، آن قدر مهم است که به یکی از فصل های مهم کتاب حاضر تبدیل شود.

تناقض ها

تیهانا نیمشچ، ملکه زیبایی کرواسی در سال 2008، رسما مسئولیت مربیگری تیم فوتبال دسته پنجمی «کی ویگتوریگا» را در کشورش بر عهده می گیرد تا به گفته رسانه های این کشور، نخستین مربی زن برای یک تیم فوتبال مردان باشد. از این زمان به بعد، تماشاگران بسیاری برای تشویق این تیم به ورزشگاه رفتند و رسانه های این کشور اخبار مربوط به آن را به طور گسترده منتشر کردند.

در جریان برخی رقابت های بین المللی ورزش در سراسر دنیا، براساس سنتی دیرینه، بین دو نیمه رقابت ها و یا زمان های استراحت، دختران ورزشکار با لباس های متحدالشکل به میدان می آیند و تماشاگران را با حرکات موزون خود سرگرم می کنند. این یک تناقض است؛ زنان فوتبال بازی می کنند اما حتی خود زنان هم علاقه ای به دیدن بازی هایشان ندارند.

کلا تعداد کمی از مردان یا زنان، ورزش زنان را به طور جدی دنبال می کنند. در روزنامه های غربی و حتی ایرانی، صفحات ورزشی، صفحاتی مردانه اند و بیش از نود درصد مطالب شان به مردان اختصاص دارد. شاید بنیان های مردانه ژورنالیستی، به زنان فرصت کافی نمی دهد. مردم هم فقط اگر رسانه های جهت دار، ورزش زنان را پوشش دهند، آن را دنبال می کنند. به طور کلی، در مواردی که ورود زنان به عرصه فوتبال، منجر به رضایت بیش تر مردان شود، مردان از هیچ تلاش و انعطافی در این راستا مضایقه نخواهند کرد.

کاترین جی، مورخ آمریکایی، معتقد است تعداد کمی از مخاطبان خواهان پوشش ورزش های زنان هستند. از نظر وی، بسیاری از خوانندگان زن، بیش تر به ورزش مردان علاقه دارند تا زنان. حتی اکنون که آقایان، ورزشکاران را الگوی خود قرار می دهند، الگوی زنان معمولا بازیگران زن هستند. در شرایطی که مردان، مسائل عجیب و غریب ستارگان ورزش را دنبال می کنند و ناخودآگاه سعی می کنند از فراز و نشیب های زندگی شان در بگیرند. به نظر می رسد فوتبال زنان، اسیر یک تناقض درونی است و در ناخودآگاه خود همچنان نوعی وابستگی و یا نیاز به وابستگی را احساس می کند.

فوتبال و تبعیض جنسیتی

مثال های فراوانی از تبعیض جنسیتی در فوتبال وجود دارد. کمبود امکانات، تسهیلات، فرصت ها و حامیان مالی، نمونه هایی از این موارد به شمار می روند. میزان قرارداد بازیکنان حرفه ای زن در مقایسه با مردان، بسیار کمتر است و حجم پوشش رسانه ای رقابت های آنان، به هیچ عنوان، قابل مقایسه نیست. جلوگیری از حضور گسترده زنان در ورزشگاه ها در مقایسه با مردان نیز نوعی تبعیض جنسیتی به شمار می رود. دلایل گوناگونی برای ایجاد این نوع تبعیض ها در قبال زنان وجود دارد که از مهم ترین آن ها می توان به محدودیت مالی و البته عرف و فرهنگ اجتماعی اشاره کرد.

همواره این نگرش نادرست وجود دارد که در زمان مواجهه با کاهش بودجه اولین برنامه هایی که در خطر کاهش و یا حذف بودجه قرار می گیرند، برنامه های مربوط به دختران و زنان هستند. زیرا این دیدگاه وجود دارد که برنامه های زنان در مقایسه با مردان، فرصت کافی برای جلب نظر مدیران، رسانه ها، حامیان مالی و به طور کلی بازگشت سرمایه را ندارند و تنها، هزینه هایی بدون بازگشت به حساب می ایند. بنابراین موقعیت زنان در فوتبال ممکن است به میزان قابل توجهی تحت تأثیر این مسائل باشد. علی رغم احساس نیاز در سمرایه گذاری برای زنان و شعارهای مطرح شده در این راستا، عزم کمی از سوی مدیران برای سرمایه گذاری بلندمدت وجود دارد که عمده دلایل آن را در فصل فوتبال و سایت بیان کردیم.

به طور کلی، «بی عدالتی»، بهترین وازه ای است که کلیات وضع فعلی فوتبال زنان و مردان را تشریح می کند. این بی عدالتی ها علاوه بر موارد فوق، در موارد جزیی تری و البته پنهان تری چون تخصیص تجهیزات و تدارکات، ساعات نامناسب تمرین و بازی، موقعیت های شغلی و فرصت های آموزش در داخل و خارج کشور نیز مشاهده می شود.

در این میان، نقش رسانه های گروهی نیز قابل توجه است. رسانه های گروهی نیز به طور آشکار تبعیض قائل می شوند و تمایل دارند صلاحیت بازیکنان زن فوتبال را در حد جاذبه های جسمانی کاهش دهند. در این میان، عملکرد، توانایی ها و ویژگی های ورزشی زنان، آن چنان که باید، مورد توجه رسانه ها قرار نمی گیرد.

کسب اعتماد به جسم و از دست دادن اعتماد به نفس، دقیقا حالت زن در عرصه ورزش است که باعث روی آوردن زنان به ورزش های ویژه خود می شود؛ در مقابل، افزایش میزان قابل توجه اعتماد به نفس است که زنان را برای ورود به روزش های کاملا مردانه آماده می کند. سیمون دوبوار، در همین زمینه چنین می گوید:

زن احساس می کند در مقایسه با امکانات فراهم شده برای مردان، با او همانند یک شخص عقب مانده رفتار می شود. چرا اجازه نمی دهید که زنان نیز شنا کنند، به قله کوه ها صعود کنند. زنان هم باید خطر کنند و به فضا بروند و دست به ماجراجویی بزنند، تا در رویارویی با جهان، احساس غربت و تنهایی نکنند.

کارکردهای فوتبال برای زنان

حتما فوتبال برای زنان دارای کارکردهایی است که نسبت به آن علاقه مند شده اند و به دنبال هویت خویش در آن هستند. آن چه در این جا به عنوان کارکردهای فوتبال به آن اشاره خواهدشد، جدای از تبعیض های جنسیتی و جذابیت های اختصاصی فوتبال، اشاره به دست آوردهایی است که فوتبال می تواند برای جامعه زنان به ارمغان آورد. دست آوردهایی که جست و جوی آن ها در زمینی خارج از ورزش، به مراتب سخت تر است و البته درک آن در محیط اسرارآمیز فوتبال نیز ساده تر به نظر می سد. به طور کلی، موارد زیر، برخی کارکردهای فوتبال برای زنان هستند که در ادامه به تشریح آن ها می پردازیم:

•    فوتبال؛ ابزار کسب قدرت
•    فوتبال به مثابه یک فرصت
•    فوتبال؛ ابزار هویت بخشی

فوتبال؛ ابزار کسب قدرت

کم نبوده و نیستند عرصه هایی که زنان هیچ گاه از آن ها سهمی نبرده اند. از عرصه عمومی گرفته تا جزای آن همچون اشتغال، سیاست، فرهنگ و ورزش. همین نابرابری و توزیع متعصبانه امکانات، انگیزه اغلب فمنیست های موجه اول شد تا با شبیه کردن زنان به مردان، این حقوق را احقاق کنند.

بعدها البته فمنیست های موج دوم از تاکید بر شباهت و تساوی، کوتاه آمدند و در یک گام به پیش، نقص زن بودن را واجد ارزش تلقی کردند. اما گذشته از این ها، همه فمنیست ها چه موج اولی و چه دومی، همواره بر سر ورود به عرصه های ممنوع، با اجتماع خود جنگیده اند، تاوان ها پرداخته و موفقیت هایی نیز کسب کرده اند. اما باید پذیرفت که فمنیست ها نسبت به عامه زنان، یک اقلیت اند و انتخاب این عامه در اغلب موارد، چیزی جز کشمکش های پرهزینه نبوده است.

آن ها آن چنان که دیده شده است، راه ترفیع کمبودهای خود را در عرصه هایی دیگر جسته اند. عرصه هایی که معمولا نه تنها ناتوان از حل تبعیض بوده اند، بلکه زمینه را بیش از پیش بر بروز نابرابری های دیگر گشوده اند. شیفتگی زنان به سریال های خانوادگی در پاسخ به ناکامی های خود در خانواده، روی آوردن به مصرف افراطی در پاسخ به تهی بودن زندگی از معنا و فقدان ارزش قائم به خود در آنان، از جمله عکس العمل های منحرف نسبت به این رنج تاریخی محسوب می شود. چنین است که زنان، ناآگاهانه مشکلات خود را از جایی به جای دیگر فرا می افکنند و یا آگاهانه جدال بر سر عرصه های قدرت را مقرون به صرفه نمی دانند.

چنان که در تاریخ هنر مدرن نیز دیده ایم که اکثر هنرمندان زن، میدان نقاشی را که لبالب بود از انبوه پیشکسوتان مرد، خالی گذاشتند و به دنبال شیوه های بیان پیش تر تسخیرنشده رفتند.

خشونت، قدرت و جدال از جمله بزرگ ترین زمینه هایی هستند که همواره زنان را بیرون از خود گذاشته اند؛ حتی نزد ذات گرایان، زنان با یان زمینه ها ذاتا بیگانه تصویر شده اند، یعنی مردان خشن و زنان تسلیم. اما اکنون که دیگر مبرهن شده است که این دو گونه دوگانه انگاری ها بین دو جنس، بیش تر نشان مفاهیم تثبیت شده ای است برای کسب قدرت تا تاکید بر تفاوت برای رسیدن به برابری، باید میل خشونت در زنان را به رسمیت شناخت و ردپای این میل رانده شده را در زمینه های دیگر جست و جو کرد. بنابراین، از یک منظر می توان روی آوردن هرچه بیش تر زنان به فوتبال را نوعی مداخله جویی در کسب قدرت و خشونت در شکل مجازی آن تفسیر کرد.

گرچه این اشتیاق و مشارکت در عرصه فوتبال، عملا می تواند مقدار زیادی از خواست قدرت را در صحنه های واقعی بی انجام گذارد، اما می توان از منظری دیگر هم به ماجرا نگاه کرد؛ اگر توافق کنیم که فوتبال، اکنون یک پدیده فرهنگی است، می توانیم آن را به عنوان یکی از مظاهر فرهنگ عامه نیز دسته بندی کنیم.

مودلسکی، در باب جنسیت و فرهنگ عامه بر این عقیده است که نحوه تفکر و احساس ما در مورد فرهنگ توده ای، قدری با نظر ما در مورد زنان مرتبط است. به طوری که در یک سمت، زنان و فرهنگ توده ای قرار می گیرند و در سمت دیگر، مردان و فرهنگ والا. قضاوت از این به بعد بسته به این است که چه اندازه به فرهنگ عامه اعتماد داشته باشیم.

اگر آن را عرصه ای بدانیم برای بروز علاقه های عامه و بلندگویی برای رسیدن صدای آن، فرهنگ عامه عرصه ای است که زنان می توانند بیش از سایر چیزها آن را از آن خود بدانند و خود را در آن ثتبیت کنند؛ و اگر نه، فرهنگ عامه وسیله ای است برای شکل دادن به سلایق، خواست ها و کنترل توده، آن گاه باید بپذیریم که فرهنگ عامه، پدیده ای است برای پیشرفت زنان و دیگر طبقات محروم جامعه. به این معنی که فرهنگ، یک داستان است که برای مخاطبانش روایت می شود و چنان که انگ می گوید:

تخیل و داستان، منشا لذت است، زیرا واقعیت را به موضوعی ثانوی تبدیل کرده و راه حل های خیلای برای تعارض های واقعی ارائه می کند.

قدرت مجازی

فوتبال، واقعیتی است که وجود حقیقی ندارد. بدین معنا که در طبیعت و در جهان واقعی چیزی به نام آفساید، هند، تکل، اوت، پنالتی و امثالهم وجود ندارد. در حالی که همین واقعیات جعلی و برساخته، میلیون ها انسان را به هیجان می آورند و تأثیری حقیقی دارند. از این رو، فوتبال دارای آیینی مجازی است. یکی از ویژگی های نوین و حیرت انگیز آیین مجازی فوتبال، خلق پدیده نوظهور «قدرت مجازی زنان» است.

زنان از طریق همذات پنداری با فوتبال و قدرت های برتر فوتبال، بخشی از ضعف تاریخی خود را در برابر مردان بازسازی می کنند. زنان از طریق درگیر شدن با اضطراب های پیروزی و شکست تیم محبوب شان، به قدرت مجازی ای که قبل از آن نداشته اند، دست می یابند، بدون آن که منشا چنین قدرتی «مردساخت» باشد. هر چند ابزار قدرت مجازی زنان، مردانه است، اما انتخاب تیم و همراه شدن با آن تا مرحله پیروزی و طی کردن تمام مراحل همذات پنداری، عملا امری زنانه به حساب می آید.

این قدرت مجازی زنانه، وقتی با حضور واقعی زنان در بازی فوتبال به مثابه بازیکن، هوادار، مربی، کمک مربی، و اشغال جایگاهی در نیمکت مربیان (که تاکنون سابقه نداشته) همراه می شود، به قدرتی محض تبدیل می شود. قدرتی مدنی مبتنی بر قدرتی مجازی که مدنیتی نوین را در ارتباط با مناسبات مردانه ایجاد کرده است.

فوتبال به مثابه یک فرصت

همان طور که اشاره شد، فوتبال چه در فرهنگ عامه و چه در قالب فراواقعیتی که دنیای ما را شکل می دهد، برای زنان دارای تهدید و فرصت، هر دو با هم است. فرصت هایی که بهره مندی از آنان، لاجرم تهدیدها را نیز به دنبال دارد. زنان اکنون به واسطه رسانه ای شدن فوتبال، قادرند به این پدیده توجه بیش تری کنند و از مخاطبان جدی آن محسوب شوند. فوتبالی که پیش تر به سان یک دنیای مردانه از ورود هرگونه عنصر زنانه به درون خود جلوگیری می کرد، اکنون عرصه ای است که زنان روز به روز به دانش خود در بابش میفزایند، در آن شرکت می کنند و به عنوان مخاطب، دست به انتخاب می زنند.

اکنون زنان فرصت این را دارند که با چنین مشارکتی به عرصه علایق منحصرا مردانه انگاشته شده، قدم بگذارند و در نتیجه این اشتراکات، زبان یکدیگر را بهتر بفهمند. به عبارت دیگر، بازگشایی درهای بسیاری از سرزمین های ممنوعه به روی زنان، می تواند فرصتی باشد برای افزایش سهم و نقش زنان در زندگی، جا به جایی، سهمی از قدرت به نفع آنان و در نهایت، آگاهی بیش تر از حقوق مسکوت مانده. اما از طرف دیگر، به شکل متناقضی نیز می تواند تلاش زنان برای مشارکت جویی در عرصه های قدرت را در قالب تجربه ای مجازی فراهم آورد و عملا توجه آنان را از حقوق پایمال شده تاریخی شان، به مصرف صِرف تولیدات رسانه ای، تقلیل دهد.

 

فوتبال، ابزار هویت بخشی

برای نسل های پیشین، ورزش یکی از راه های تشخیص هویت مردانه، برای مرد شدن بوده است. به زعم فوئر، فوتبال، جهانی را توصیف می کند که هویت انسان ها را می سازد. برخی هم با تحلیل های روان شناختی به شناخت ماهیت پدیده فوتبال و اثرات آن پرداخته اند. از منظر آنان فوتبال، عرصه نمادین نبرد میان «نهاد»، «خود» و «فراخود» است. به این معنی که تیم مهاجم و شوت ها به عنوان نهاد، داوران و قواعد در مقام خود و تیم مدافع و جلوگیری از به ثمر رسیدن گل مانند فراخود عمل می کنند و بازتابی از مکانیسم روانی انسان هستند.

چنین است که فوتبال می تواند در مجال مبارزه خود و فراخود، به تولید هویت بپردازد. زنان به مثابه نیمی از اجتماع و به عنوان بخش بنیادین آن، نمی توانند از این روند جدا باشند. ظاهرا دنیای فوتبال، زنانه و مردانه ندارد. نه در عرصه فعال و به عنوان بازیکن و نه در عرصه منفعل (به معنای مقابل حالت اول و نه با اطلاق کلی) به عنوان تماشاچی.

زنان قصد ورود جدی تر به زمین چمن را دارند و نمی خواهند آن را ترک کنند. ابعاد برنامه ها و سیاست های رو به گسترش فوتبال زنان در جهان، فزونی باشگاه های زنانه، راه اندازی جام جهانی زنان از سال 1991، حضور زنان فوتبالیست در المپیک، راه اندازی لیگ ها و مسابقات مختلف، همه خبر از آن دارند که فوتبال، دیگر ملک طلق و منطقه حفاظت شده مردان نیست.

اما مسئله هویت بخشی فوتبال به واسطه نوظهور بودن این پدیده، به همین جا ختم نمی شود؛ نتایج برخی پژوهش ها نشان می دهد که جنسیت ادراک شده می تواند به واسطه نقش ورزشکاری تغییر یابد. (15) به عبارت دقیق تر، ورزش می تواند بین دیدگاه کلیشه ای ورزشکاران زن و تصویر بدنی آن ها تعارض ایجاد کند. به طوری که این تعارض، منجر به اطلاق واژه «جنس سوم» برای این دسته از ورزشکاران شده است. ورزشکاران زنی که از نظر بدنی، خود را یک زن نمی پندارند. چنین است که فوتبال حرفه ای می تواند هویت جنسیتی متفاوتی را در دختران ایجاد کند که در نهایت احساس کنند در مقایسه با زنان دیگر، افرادی کم تر دوست داشتنی هستند.

علل افزایش مشارکت زنان

با آغاز دهه هفتاد قرن بیستم، نقش های اجتماعی و فرهنگی زن و همچنین موانعی که از مشارکت فال زنان در فوتبال جلوگیری می کرد، شروع به تغییر کرد؛ چرا که تصویر زن به عنوان یک موجود خانه دار- که فعالیت هایش به کارهای خانه داری سنتی منحصر بود- به سرعت رو به دگرگونی نهاد. به طور کلی موارد زیر، مهم ترین عوامل افزایش مشارکت زنان در عرصه فوتبال هستند:

•    تغییر مرزهای اجتماعی
•    انعطاف آداب اجتماعی
•    ظهور اسطوره های ورزشی زن
•    جنبش های زنان
•    تغییر رویکرد فکری جامعه
•    تثبیت یافته های علمی

تغییر مرزهای اجتماعی

به دلایل فراوانی که اغلب آن ها فرهنگی و اجتماعی هستند، زن در طول تاریخ، فرصت کافی برای اثبات شایستگی های خود در ورزش پیدا نکرده است. یکی از دلایل این امر را می توان در مرزهایی که برای نقش اجتماعی زن در جامعه ترسیم شده است جست و جو کرد. بسیاری اوقات، رخدادهای اتفاق افتاده که زن در  آن هآ، بر سر دوراهی زن بودن یا ورزش قرار گرفته و می بایست یکی از دو نقش را انتخاب کند، چرا که در اغلب جوامع انسانی، مشارکت ورزشی به گونه ای سنتی به مردان اختصاص دارد و محیط و رسانه به افراد چنین القا می کنند که اصولا ورزش، و به طور اختصاصی تر فوتبال، اصولا دارای ویژگی هایی صرفا مردانه هستند.

بنابراین، تصویر ذهنی موجود از رشته ورزشی فوتبال در معنای رقابتی آن، به هیچ وجه با الگوی اجتماعی ترسیم شده برای زنان، سازش و هماهنگی ندارد. به همین دلیل است که عده ای بر کیفیت تأثیر مشارکت حرفه ای بر جسم، روان، ادراک و به طور کلی رفتار زنان، تردید دارند و در این زمینه هشدار می دهند.

از نظر فرهنگی، مرزهای میان مرد و زن در برابر هرگونه تغییری به شدت ایستادگی و مقاومت می کند. این یک حقیقت روشن است؛ زیرا بسترهای فرهنگی به نقش سنتی مرد این اجازه را داده اند که به طور نامحدود، سطح رفتاری مطلوب و استانداردی را به نمایش بگذارد.

حال آن که این رفتار مطلوب و استاندارد زن، از سوی مردان مورد توجه و تقویت مثبت قرار نگرفته و بعضا نامطلوب نیز ارزیابی شده است. چنین است که جامعه به طور طبیعی، موفقیتی را در عرصه ورزش از زنان طلب نمی کند و اگر هم چنین موفقیتی به دست آید، در مقایسه با مردان، چندان مورد توجه قرار نمی گیرد.

البته این توفیق طلبی مردانه جامعه با «مدال حریصی» برخی دولت ها و سیاست مداران در رقابت های بین المللی نظیر المپیک، متفاوت است. در این جا ورزشکار، فراتر از جنسیت به سربازی شبیه است که عملکردش با آبرو، عزت و افتخار کشورش پیوند می خورد. در چنین وضعیتی، بحث جنسیت از اولویت خارج می شود و موارد مهم دیگری جایگزین می شوند.

بر پایه نظر کواکلی، تصور مردم از مرد بودن بر پایه مرزهای اجتماعی استوار است و این تصور، ضرورتا با عملکرد ورزشی منافاتی ندارد. به اعتقاد وی، امروزه با شکسته شدن و گسترش مرزهای اجتماعی، ورزش به فعالیتی عام انسانی بدل شده است و مردم و رسانه ها هیچ شانسی را برای گسترش این مرزها و البته افزایش جذابیت های فوتبال از دست نخواهند داد.

انعطاف آداب اجتماعی

شاید مهم ترین مانع مشارکت زنان، به ویژه زنان کشورهای اسلامی، ترس دختران جوان از این باشد که در حین فعالیت ورزشی، زنانگی خود را از دست بدهند. این ترس از آن جا ناشی می شود که براساس تصور مردم، ممکن است فعالیت های شدیدیا ناگهانی، به دختران باکره آسیب برساند. علاوه بر این، پای عفت و حیا نیز به عنوان عنصر مورد تاکید «عرف» جامعه در میان است. زیرا ممکن است فوتبال به عنوان ورزشی به دور از آداب اجتماعی و به واسطه نظاره گری مردان، حیای زن را خدشه دار نماید.

این در حالی است که برخی مردان و حتی زنان مخالف فوتبال، به فوتبال زنان مثل پدیده ای نگاه می کنند که انرژی را هدر می دهد و با ویژگی ظرافت و لطافت زن در تعارض است. به هر حال، حل مسئله تقاضا و علاقه مندی روزافزون زنان کشورهای اسلامی، به ویژه کشورمان به امر فوتبال، به جایی ختم شده ه حق مسلم پرداختن زنان به ورزش فوتبال، کاملا تثبیت شده و پوشش اسلامی در این راستا نه تنها به عنوان یک راهکار مشارکت، بلکه به پیام آزادی زنان مسلمان جهت مشارکت حرفه ای در فوتبال، بدون به خطرانداختن ارزش های مذهبی و اجتماعی و همچنین حیا و عفت زنانه، تبدیل شده است، نگرشی که علی رغم مخالفت ها، با سرعت غیرقابل تصوری در حال پیشرفت است.

ظهور اسطوره های ورزشی زن

ورزش زنان فقط از سه طریق پوشش داده می شود. بیش تر اوقات درباره زیبایی زنان نوشته می شود که به آنان «سندروم کورنیکووا» می گویند. نام این سندروم، از نام مانکن و تنیس باز معروف، آنا کورنیکووا گرفته شده است. نوع دیگر مقاله های منتشره در مورد مضامین بی توجهی به ورزش زنان، دستمزد کم زنان در مقایسه با مردان و غیره نوشته می شوند. این مقالات و گزارش ها برای هر دو جنس خسته کننده است و بالاخره، ورزشکاران زن فقط زمانی که با مردان رقابت کنند، مورد توجه قرار می گیرند.

تمایز دوگانه ای بین فرد، تیم ورزشی و الگوهای جنسیتی در فوتبال وجود دارد. تقابل زنان و مردان و همچنین مرحوم بودن زنان از جنجال رسانه ای حاصل از ذات و مدیریت مردانه، نشان دهنده نوعی تقابل دوگانه و البته پول ساز در این مسیر محسوب می شود. این تقابل آشکار، بین بازی و تماشای آن تمایز ایجاد می کند و علی رغم ایجاد سرگرمی، گاهی به خلق اسطوره های ورزشی زن منتهی می شود. در این جا ضروری است به مثالی در این رابطه اشاره کنیم:

داستانی افسانه ای از یونان باستان نقل شده است که در این داستان، پدر شاهزاده آتلانتا (دوشیزه بادپای یونان باستان) به خواستگاران قول داد دخترش را به عقد کسی درآورد که برنده یک مسابقه طولانی دو شود. اما آتلانتا خودش وارد مسابقه شد و به پیروزی رسید و بدین گونه استقلالش را حفظ کرد. گرچه شاه بعدها مجبور به تحمل انتقادات وسیعی گشت که به وی گزارش می شد، اما در مقابل آن ها عقب نشینی نکرد.

این داستان تنها متعلق به افسانه ها و اسطوره های باستانی نیست و رسانه های ورزشی مدرن هم این قدرت را دارند که چنین رویدادی را با شکل و شمایل دیگر خلق کنند. گرچه موضوع کتاب حاضر، فوتبال است ولی نقل این روایت تاریخی خالی از لطف نیست.

بابی ریگز، قهرمان 55 ساله تنیس جهان، در مصاحبه ای در سال 1973 آشکارا گفته بود که بازیکنان تنیس زن، دارای توانایی کم تری هستند و حتی در سن او نیز می توان بهترین آن ها را مغلوب کرد. او در همین راستا، بیله جین کینگ، قهرمان تنیس زنان جهان را به رقابت دعوت کرده بود.

کینگ، مبارزه با او را قبول کرد و در مقابل چشمان بیش ترین تعداد تماشاچیانی که تا آن زمان ناظر یک بازی تنیس به طور زنده بوده اند و همچنین تماشاچیان تلویزیونی در 36 کشور جهان، به طرز چشم گیری ریگز را با نتایج درخشان مغلوب کرد. بدین ترتیب، کینگ به گونه ای اسطوره ای، یک آتلانتای مدرن شد که همانند دوشیزه بادپای یونان باستان، قادر به رقابت با مردان در بازی های مربوط به خودشان بود.

جنبش های زنان

نهضت برابری زن و مرد، مهم ترین تأثیر را در ورزش داشته است. در طول قرن گذشته، این جنبش با نام های زیادی شناخته شده است و افراد دخیل در آن به دلایل و اهداف گوناگونی در این راه مبارزه کرده اند. یکی از دلایل مشترک که هنوز هم از موضوعات مهم است، برابری و تساوی زنان در برخورداری از بازی های المپیک و جام های جهانی است. در همین راستا می توان به تشکیل فدراسیون بین المللی برابری ورزشی زنان، انجمن پیشرفت زنان و ورزش و انجمن جهانی ورزش زنان اشاره کرد.

انجمن هایی که در طول سالیان اخیر، قدم های فراوانی برای برقراری عدالت و پیشبرد اهداف ورزشی زنان در سراسر جهان برداشته و البته به توفیقات فروانی هم در این زمینه دست یافته اند. تلاش پیگیر مقامات زن فدراسیون فوتبال و مسئولان امور بانوان ورزش کشورمان برای حضور دختران محجبه تیم ملی ایران در رقابت های بین المللی و متقاعد کردن فیفا، از جمله دست آوردهای اخیر مربوط به رشد و توسعه فوتبال زنان در کشورهای اسلامی محسوب می شوند.

تغییر رویکرد فکری جامعه

در طول تاریخ، زن از این که قدم به میدان فوتبال بگذارد، همواره حالتی شبیه عذرخواهی داشته و انگار سعی داشته بدون داشتن تعهدی جدی در راستای مشارکت ورزشی، نقص و کاستی موجود در زنانگی خود را جبران کند. این حس را مردان و رسانه ها در طول سال ها حاکمیت خود بر فوتبال ایجاد کرده اند و تا جایی که توانسته اند دامنه سیطره خویش را نیز وسعت بخشیده اند.

این در حالی است که زنان، نیاز روانی بسیار قوی برای حفظ و تعقیب زیبایی و ارتقاء جذابیت خود دارند. این وضعیت در فرهنگ ها و نژادهای مختلف، یکسان است و ایده های خاص درباره جذابیت در این فرهنگ ها وجود دارد. همچنین، این ایده آل ها در طول زمان، تغییر می کنند.

گلیزر، با تمرکز بر جامعه آمریکا مدعی است که در طول پنجاه سال گذشته، ایده زیبایی، استاندارد لاغرتر بودن و داشتن فعالیت های ویژه، خود را برای بدن زنانه دیکته کرده و به آن ها القا کرده است که ورزش حرفه ای و فعالیت های بدنی سنگین، با ایده زیبایی و جذابیت در تضاد است. به هرحال، امروزه با تغییر این رویکرد رو به رو هستیم و زنان بسیاری هستند که حس متفاوت ورود به بهشت مردان را با هیچ پاداشی معاوضه نمی کنند.

تثبیت یافته های علمی

اما دلیلی که مردان به واسطه آن مخالفت حضور زنان در عرصه فوتبال حرفه ای هستند، تنها به مرزهای اجتماعی و حاکمیت مردانه جامعه محدود نمی شود. عرف و آداب اجتماعی، کارکردهای فیزیولوژیک و جسمانی بدن زنان و نیز حجب و حیای زنانگی، از جمله سایر موانعی هستند که مشارکت ورزشی زنان را یه میزان قابل توجهی تحت تأثیر قرار می دهند. دلایلی که با پاره ای خرافات نظیر تأثیرات منفی ورزش حرفه ای بر امروی نظیر بارداری، زایمان، رشد استخوانی و عضلانی و ناراحتی های قاعدگی نیز پیوند خورده است.

این در حالی است که نتایج برخی پژوهش ها نشان می دهد که مردان به واسطه برخورداری از برخی ویژگی های فیزیولوژیک، در مقایسه با زنان، قدرت تحمل جسمانی بیش تری دارند و زنان برای تولید همان مقدار انرژی، به کوشش بیش تری نیاز دارند. از این رو، جدای از مسائل روانی اجتماعی، به نظر می رسد رقابت زنان و مردان، به اعتقاد بسیاری از پژوهشگران، حداقل از بُعد جسمانی و فیزیولوژیک عادلانه نباشد.

به همین دلیل بسیاری از افراد، آپارتاید جنسیتی و به عبارت بهتر، جداسازی جنسیتی رقابت های ورزشی زنان و مردان را منطقی می دانند و نسبت به آن اعتراضی ندارند. در مقابل، هنوز بسیاری از دبیران و استادان مدارس و دانشگاه های غرب، با مسئله جداسازی و طبقه بندی فعالیت های ورزشی بر حسب جنسیت و به طور دقیق تر، ایده «ضعف جسمی زنان» مخالف اند و اختلاف نظرها در این زمینه ادامه دارد.

فوتبال زنان در ایران

در حالی که شکل گیری اولین باشگاه فوتبال در ایران، به سال 1300 باز می گرد، اولین تجربه های فوتبالی زنان در کشور ما تنها به سال 1351 مربوط می شود. در این سال، زنان نیز در برخی باشگاه ها نظیر تاج و پرسپولیس فوتبال بازی کردند. اما این رویه دوام چندانی نداشت و با انقالب اسلامی به تعطیلی کامل کشیده شد.

پس از انقلاب، با مباحثات و مجادلات فراوان در مورد ورزش و سایر عرصه های زندگی و طرح گفتمان های متنوعی چون «ورزش همگانی»، «ورزش قهرمانی» و «پهلوانی»، سرانجام رویکرد قهرمانی جای خود را باز کرد و از این جا به بعد، راهی گشوده شد که به حضور زنان در عرصه فوتبال کشور انجامید. رشد فزاینده علاقه مندی زنان برای حضور در تیم ها و باشگاه های فوتبال و مقایسه سرانگشتی رتبه جهانی تیم های ملی فوتبال زنان و مردان ایران، نشان دهنده افق های روشنی در ارتباط با حضور زنان ایران در عرصه های جهانی و اجتماعی فوتبال است.

امروزه مشارکت فعال زنان ایرانی در عرصه بین المللی فوتبال، نه تنها نشان دهنده تغییر آشکار مرزهای جتماعی و ورود زنان به عرصه های مردانه جامعه ایرانی است. بلکه با توجه به ارزش های دینی مذهبی کشورمان و برخورداری از حجاب اسلامی، حامل پیام سیاسی، اعتقادی و جهانی زنان ایرانی به سراسر جهان نیز محسوب می شود؛ پیامی که حجاب را به یک «مصونیت» و نه یک «محدودیت» تشبیه کرده است.

با این حال، تقاضا و مخالفت ها برای ورود زنان تماشاگر به ورزشگاه ها، همچنان وجود دارد و صدور مجوز حضور برای زنانِ غیرایرانی در هنگام برگزاری بازی های بین المللی، بر آتش این خواسته که گویی به نیازی بدل شده است، میفزاید.
جمع بندی

موضوع توسعه فوتبال زنان در جهان، موضوع تازه ای نیست؛ اما اصطلاحا به روش «ناهانه» در حال پیشرفت است. روشی که براساس آن، ضربه مستقیما با ضربه دفاع نمی شود، بلکه آرام و هنرمندانه جهت حمله حریف را تغییر می دهد و اهداف از پیش تعیین شده خود را دنبال می کند. به عبارت دقیق تر، فوتبال زنان در سایه هیاهوی فوتبال مردانه، راه خود را پیش برده و تأثیرات چشم گیری بر کالبد جامعه تحمیل کرده است. در این فصل سعی کردیم ابعاد گوناگون فوتبال زنان، کارکردها و علل افزایش مشارکت زنان در فوتبال را مختصرا شرح دهیم. گرچه مباحث مطرح شده در این فصل، نیازمند تأمل و تحلیل بیش تری است، ما به عنوان فتح باب موضوع و آشکار شدن یکی دیگر از ابعاد پنهانی فوتبال، کافی به نظر می رسد.
برترین ها

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=212347
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :

دیدگاه شما