چهارشنبه 5 خرداد 1395 - 19:46

بهرامی “قطار اصلاحات” را سنگ نزند!

احسان محمدحسینی

احسان محمدحسینی – “تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف … مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی”

قطار اصلاحات زوزه کشان آمد، گردنه های صعب العبور را در نوردید، بر عرش آن بزرگمردی نمایان است که سختی روزگار را چشیده و چشمان تیزبینش تمام مسیر را رصد می کند. می تازد و می آید، مسیرش از “پریکدان” می گذرد و مسافران منتظر در ایستگاه چشم به راهند. آن مرد می راند و می آید.

عجیب است!!! در بین راه کسی ایستاده است تا سوار شود. اما مگر می شود؟! قطار که خارج از ایستگاه نمی ایستد زیرا اگر بایستد “راهزنان اصلاحات” امانش نمی دهند.
آن “بین راهی” به استقبال قطار می دود، هی می دود و دستانش را تکان می دهد و لبخند می زند، با یک دست بلیطش را بالا گرفته و دست دیگرش را برای راننده و مسافران تکان می دهد و خوشرقصی می کند. اما دریغ و افسوس که قطار فقط در ایستگاهش می ایستد. آخر چرا آن “بین راهی” در ایستگاه پریکدان نایستاده بود؟! واهمه اش از چه بود؟ احتمالا بلیطش را از آن “تعاونی!” گرفته بود که “پروانه ی کسبش” باطل شده بود.

قطار اصلاحات می تازید و می آمد ، “سید باقر” می تازید و “بهرامی” شتابان از پی!

قطار

“کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش”، قطار رفت اما شاید هنوز کوره امیدی باشد. آهاااان، ایستگاه! پریکدان! شاید آنجا بتواند سوار شود.

آخر تو چرا هیچ نمی دانی؟! مگر تو فیلم هم ندیده ای؟ اگر می خواستی بر سپر آن هم سوار شوی لااقل باید اندکی به موازات آن می دویدی! امان از بی تجربگی!

… قطار به ایستگاه رسید و منتظران در حال سوار شدن بودند، … “بین راهی” دوید تا به آنجا رسید. حال چه کند؟!! نگاهی به “راننده ی قطار” می اندازد و نگاهی به بلیطش! آخر کدام راننده “بلیط باطله” را قبول می کند؟! عجب!

ذهنش مغشوش شده بود و دندانهایش زبانش را له کرده بودند، راهی نمانده بود باید چه کند؟!
قطار به آهستگی حرکت کرد لوکوموتیو از جلوی چشمانش رد شد و دیگر امیدی نبود، واگن ها یک به یک مانند انیمیشن از جلوی چشمانش می گذشتند. مسافران برایش دست تکان می دادند و می خندیدند زیرا می دانستند بلیطش را از کجا گرفته است!

مگر میشود؟!! او که بلیط داشت! بار دیگر بلیطش را بالا برد و شتابان دوید در پی “قطار اصلاحات”. فرصتی نمانده بود باید کاری میکرد کارستان. آهان! سنگ! باید با سنگ بزند! باید واگن های قطار را با سنگ بزند! آخر این خصوصیت تمام “کودکان” است. دیگر چه می شود کرد؟ آنها به قطار ایستاده که سنگ نمی زنند! چون می دانند “راننده” اگر پیاده شود گوششان را می پیچاند! آنها فقط به قطار در حال حرکت سنگ می زنند چون می دانند “راننده” عادت “کودکان” را خوب می داند و بعید است که برای تأدیب آنها ترمز بزند! تمام جسارت “کودکان” از این بابت است.
وقتی حرکت قطار تندتر می شود سنگ زدن آنها بیشتر و بیشتر می شود، البته این مهم نیست مهم راننده است که قطار را در مسیرش هدایت کند، عادت کودکان را که نمی شود عوض کرد!.
… و البته این تقصیر شما نیست “جناب بهرامی” ! ، در جامعه ما این به یک قاعده ی کلی تبدیل شده است که چیزهای بی حرکت را مورد تعظیم و احترام قرار دهیم و همین که راه افتادند سنگشان بزنیم!

“بیخودی پرسه زدید صبحتان شب بشود
بیخودی حرص زدید سهمتان کم نشود
و خدا را با خود سر دعوا بردید
و قسم ها خوردید
و حقیقت ها را زیر پا له کردید
و چقدر حظ بردید که زرنگی کردید!”

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=192466
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. باقر گفت:

    درود بر تو ای دوست عزیز که کم‌می نویسی اما با وجود همین کم‌گفتن حق مطلب را به خوبی ادا می کنی

  2. درد دل گفت:

    درود بر شما بسیار عالی تحلیل کردید  احسنت بر شما 

  3. ه.و گفت:

    فک میکنم دو پاراگراف آخر هم باید شبیه به پاراگراف اول به پایان میرسید 
    بد نبود البته ببخش که اینجوری مینویسم چون میدونم نمیرنجی رفیق عزیز اما روایت ساختارمندی ادبی رو به آن صورت نداشت 
    در هر صورت نقل است از مائو هنر خلاف جریان ایستادن است و ماهی مرده میتواند تا انتهای جریان رودخانه را همراهی کند
    و همین کافیه از نظر من برای شما سید

  4. لوداب گفت:

    آفرین و هزاران آفرین عالی بود.

  5. سید یداله افضلی گفت:

    سلام استاد وهمکار .گرامی
    خیلی متن خوب وعالی.اما دراین  دوره زمانه معمولا دیگر کودکان سنگ نمیزند.چند بلیط از چندین تعاونی میخرند .دیگر نیازی نیست کدخدا را دید.او خودش دهی خواهد ساخت وراهی وترنی …

  6. بهزاد منصوری جهان اباد گفت:

    درود برشما جناب محمد حسینی

  7. شهروند گفت:

    هزاران درود بر شما باد. قلمتان استوار باد

  8. علی گفت:

    احسنت بر سید احسان زبان گویای سید باقر

  9. امید گفت:

    احسنت

  10. حکمتی گفت:

    احسن فوق العاده بود

  11. اصلاحات گفت:

    آقای بهرامی شما  اصلاح طلب نیستی و مهره نفوذی آقایان بودی مدتی پیش یکی از بستگان شما رو دیدم و ناراحت بود از تخریب و اعتراضهای شما و دوستانتان نسبت به سید باقر و می گفت که بهرامی همیشه اصولگرا بوده  و آقایان  ایشون دو وارد صحنه انتخابات کردند

  12. شهروند گفت:

    امروزه متخصصان بازاریابی به کارفرمایان خود تاکید می کنند که نه فقط برای رشد و توسعه در بازار، بلکه حتی برای بقا در بازار نیز باید بر ارتقای کیفیت تمرکز کنند، متاسفانه برخی از پایگاههای خبری برای افزایش بازدید خود اقدام به نشر مطالبی چون ”عروس تعریفی” می کنند که به لحاظ کیفیت فقط می توان برچسب “چرند” یا “بنجل” به آنها زد.
    امید است این نشریات نیز از قلم افرادی استفاده کنند ک مطلبی را همچون بیان فوق، این چنین زیبا توصیف می کنند.
    سپاس از جناب محمدحسینی و رسانه های سالم

  13. کیا گفت:

    درود براحسان عزیز.عالی بود

  14. ر ح؟.........دنا گفت:

    درود وسپاس استاد ما از داشتن اساتید بزرگواری همچون توی نازنین با این قلمت واین توانایی مثال زدنی ات افتخار میکنیم امیدوارم موتور همیشه روشن باشد

  15. آ بهرام گفت:

    احسنت به تو سید بزرگ منش

  16. fereshte.nikravesh گفت:

    زیبا بود استاد

  17. بختیاررضوانی گفت:

    درود وسپاس مهنس محمدحسینی دوست وهمکار ارزشمند ،متن ادبی زیبا و طنز وار همراه با نقد سیاسی 

دیدگاه شما