سه شنبه 20 بهمن 1394 - 12:19

«خوش آمدی سردار اورنگ!!!!!»

سیدعلی عباس محدث

سیدعلی عباس محدث

شهریور سال 1365، آخرین باری بود که شما را دیدم. پادگان آموزشی یاسوج، جایی که هنر تیر کردن به دشمن و تاکتیک پذیری را به ما آموختی. آن موقع، بدنی خیلی لاغر اندام ولی بسیار چابک و ورزشکاری داشتی. صدای رسایی داشتی که شبه ناله قناسه در گوشم مانده است. هنگام آموزش نظامی، سعی در تفهیم همه تاکتیک های رزم آوری را به ما بسیجیان داشتی. ترس از هر چیزی به نام دشمن را از درونمان زدودی. به ما شخصیت قهرمانی و مدافع میهن دادی. بلند فریاد کشیدن بر دشمن خصم را از تو یادگرفتیم. خلاصه، بیاد ندارم که از اصلی ترین تاکتیک های جنگ، چیزی را دریغ کرده باشی. به روز آخر دوره آموزشی که رسیدیم، همه ما را به خط کردی و دستور دادی که چشمانمان را ببندیم و دست راستمان را جلو نگه داریم. به ناگاه بر دستان همه بسیجیانت بوسه معرفت و مردانگی زدی. آن روز آموختم که شیفتگان خمینی مرگشان در بستر و رختخواب نیست. آن روز آموختم که هر کسی لایق واژه های مردانگی و شجاعت نیست. آن روز کار برای رضای خدا را از فرمانده ام آموختم. آن روز بود که فهمیدم سلسله شهادتِ در راه خدا، از هارون آغاز شده و تا آخرالزمان برای اَنسابَش ادامه خواهد داشت.
نمی دانم جامعه امروز، تو را چه می نامند، ولی برای بسیجیان استان، «ستارِ» ناگفته هایی هستی که پس از جنگ، نگذاشتند، نسل بعد از ما، فریادهای جاودانه ات را بشنوند. پس از جنگ،«ستارِ» نامهربانی ها شدی. چون به چشم خود دیدم که به انسانیت چگونه شخصیت دادی و چگونه به معرفت الهی تعظیم نمودی، قفس دنیای امروزیها را، سزاوار محبوس کردنت نمی دانستم. نمی دانم جامعه امروز سطح توقعاتش تا کجاست؟ نمی دانم از دنیای امروز چه تصویری در ذهن داشتی؟ نمی دانم امروزیها، چه واقعیتی را برای »ستار های» دیروز در ذهن خود دارند؟ ولی می دانم که کوتاه آمدن صدایت و پنهان شدن خاطراتت، اصلاً مال دنیای امروز نبود. می دانم که «ستارِ» تاکتیک شناسِ روز های سخت انقلاب و جنگ تحمیلی، موقعیت شناس و فرصت طلبِ خوبی برای دنیای امروز نبود.
امروز که پشت تابوتت آهسته قدم بر می داشتم، در چهره ها که نگاه می کردم، فاصله ی بین ما و شما را بیشتر دیدم. همه نزدیکی هایِ ما، فقط در حضورمان بود که یا بر اساس تعصبِ به قومیت مان بود، یا بر اساس تفاوت موقعیت تو بود، شاید هم بر اساس وظیفه آمده بودیم. چرا؟ چون امروز نگفتیم، « برادر شهیدم راهت ادامه دارد». نگفتیم،«برای دفن شهدا، مهدی بیا مهدی بیا». نگفتیم، «این گل پر پر از کجا آمده، از سفر کرب و بلا آمده». نگفتیم، شهیدان زنده اند الله اکبر، نگوئید مرده اند الله اکبر».
فرمانده ام؛
فردا که این مطالب را امروزیها بخوانند، کلی می خندند و در جواب سؤالهای من می گویند که، بابا کی میره سوریه این همه راه؟ مگه بیکاریم؟ ما که هزارتا بدبختی داریم. مهدی کیه؟ کجا بیاد؟ کارش چیه؟ مگه راه کربلا آزاد نشد؟ مگه نمیگن سوریه بوده، پس کربلا که عراق هست، چطور از سفر کربلا آمده؟ اگر زنده هست، دخل تابوت چکار میکنه؟ و …؟؟؟ آخه نمونه تفاوتها ما و شما در این هست که این روز ها تو شهرمان صدای منم منمه «صاحبِ صلاحیت تشخیص شدگانِ» دنیای سیاست، اجازه نمیده ببینیم که کجا بودی؟ برای چی رفتی؟ اصلاً کی هستی؟
این شد باور ما متمدنین امروز. تمدنی که هیچ وقت نتونست رنگ تعلقش را بر تو تحمیل کند. تمدنی که ما را هم از اسب انداخت و هم از اصل. تمدنی که مثل تند باد آمد و بوسه های انسانیتی که بر دستان بسیجیانت برداشتی، گَردِ سفیدی محاسنت را پررنگ کرد و حجاب معرفت را از سرِ ما برداشت و بر دلمان نهاد تا همه حقایق آن روزها را نبینیم. با همه این شرایط، شک ندارم که، بنیانی را که خمینی کبیر(ره) در فرهنگ ایرانی ما، زنده کرد، شاید به باورمان سخت باشد ولی با شهادت مریدانش، دلهایمان رنگ سیاهی نخواهند گرفت.
سردار شهید؛
شهادت در راه خدا، عادلانه ترین مرگی بود که جایگاه رفیع تو را در تاریخ این ممکلت نشان می داد. «ستارِ» بی عنوانی که در دوران دفاع مقدس، مایه فخر و مباهات بسیجیان استان بود، باید سردارِ شهادت باشد و امیرِ معرفت، باید تک تیرانداز جوانمردی باشد و فرمانده خوبی ها. پس، فیض الهی، گوارای وجودت باد و روضه رضوان صفای قدمت.
«التماس دعا»

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=180935
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. امیدیان گفت:

    احسنت برقلمت -دررود خدا برهمه شهیدان راه عزت وسر بلندی این ملت -شادی روح همه شهیدان صلوات بفرستیم

  2. ایرانی گفت:

    درودبر برادر  محدث عالی نوشتی 

دیدگاه شما