سه شنبه 7 مرداد 1393 - 15:53

دل نوشته ی سوزناک فرزندِ سردار شهید محمد لطیف فر

رضا لطیف فر

بسم الله الرحمن الرحیم.

در دل شب های تار

در دامن غم ها

خوشی ها برایم متولد شدند

خوشی ها رشد کردند

ناخوشی ها شکسته شدند

خوشی ها به بلوغ رسیدند

عاقبت ناخوشی شدند

خوشی چیزی جز ناخوشی نبود

خوشی چیزی جز ناخوشی نشد

لقد خلقنا الانسان فی کَبَد…[ سوره مبارکه  بلد آیه  چهارم].

و ما انسان را در رنج آفریدیم..

می گویم از دل تنگِ تو، از لحظه هایی که هیچ کس جز خداوند،صدایت را نمی شنید،لحظه هایی که همچون مولایت سر در چاهِ دلِ خویش فرو می بردی و با او هم نوا می شدی. می نویسم از دردهایی که در این سال ها با خود داشتی و دم بر نمی آوردی! از نماز شب ها و مناجات هایی که برای بیدار نشدنِ ما از خواب گویی فقط زمزمه بودند. از دل تنگی ها و بی قراری هایت برای دوستانِ شهیدت و خاطرات آن روزها! می نویسم از تلاقیِ چشمانِ پدر و پسر و آن لبخندهای ملیحی که در عایقی از عشق، عزت نفس را برایم مشق می کرد.

یک سال پیش تر نیمه ی پدرم،پرستارِ همیشه ی مهربان و بی منتِ او، مادرم، ما را تنها گذاشت و از آن روز بود که رفتنِ تدریجیِ پدر شهیدم آغاز شد. رنجور وتکیده ترشد، هوای پریدن شدت گرفت و آسمان تا سقفِ خانه ی ما پایین آمد! بعد از رفتنِ مادرِ بزرگ وارم، روحِ پدر هم به دنبالِ او پر کشید.

رفتنِ این دو یار خود قصه ی زیبایی است؛ مادرم آرام و با وقار، بی هیچ درد و رنجی پرکشید. پدرم اما همه ی رنج های عالم را با خود یک جا داشت. از کودکی اش که پدر ندیده – یتیم – متولد شد و زندگی اش که زخم های دفاعِ همیشه مقدس آن را برایش ملموس تر کرده بود. گذشت زمان رنج ها را افزون تر کرد و رفتنِ پرستارِ مهربانش گویی ترکشِ آخری بود که بر روح و جسم او فرود آمده بود.  دو عاشق پیشه با دو شیوه ی استقبال! خدایا! این همه راز و رمز و این همه امتحانِ پی در پی برای ما… یازده ماهِ تنهایی اش با همه ی آن درد کشیدن ها وجودش را پاکِ پاک به آغوشِ پروردگارش کشاند…ادخلوها بسلامٍ آمنین.

در حیرت و عجبم و ملتمس لطفِ بی پایانت برای سربلندی و نه تنها صبر، بلکه شکر و درس گرفتن از این آزمون های همیشه ی تو برای بندگانت.

خدایا! تو به ما مادری عطا کردی که با پرستاریِ پدرم تفسیر قصه ی پروانه و شمع را به ما آموخت و پدری که ارزشمندترین میراثِ خلقت یعنی “شهادت” را برای مان به یادگار گذاشت.خدایا سپاس گذارم از تو برای رساندنِ روحِ بی قرارِ پدر شهیدم به همراهِ همیشگی اش مادرِ فداکارم. خدایا سپاسِ ما را پذیرا باش که تو نعمتِ تجربه و درکِ “عاشقانه زیستن” را به ما آموختی، که زندگی پدر و مادر ما همه، تفسیر عشق بود.

پروردگارا آنان را برای تو و به تو می سپاریم و امید داریم که در جوارِ اولیاء و بندگانِ خاصّت بویژه حضرت حسین(ع) ماوا و روزیشان دهی که خودت فرموده ای: ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءً عند ربهم یرزقون. و آنان را که در راهِ خدا کشته شدند مرده نپندارید که زنده در حضور پرورگارِ خویش روزی می خورند.

کلام پایانی را به یکی از کوتاه نوشت های پدرم می سپارم که کلامِ مردانِ خدا با ارزش تر از هزاران خطبه ی است که از نفسِ چو منی تراوش کند.

“ما این امانت انقلاب اسلامی را به نسل های آینده می سپاریم و امیدواریم که این امانت بزرگ سینه به سینه به نسل های بعدی سپرده شود. درود خدا و خاندانِ پاکِ پیام بر عزیز اسلام بر امام و ره بری و شهیدان و شما ملّتِ بزرگ ایران اسلامی باد. شما را به خدا می سپارم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.- رضا لطیف فر، فرزند سردارِشهید محمد لطیف فر.

منبع: هیات محبین آل طه (ع)

نظرسنجی
فعلا نظرسنجی در جریان نیست
لینک کوتاه : https://boyernews.com/?p=114344
به اشتراک بگذارید:
نظرات کاربران :
  1. احمد رهنما گفت:

    خداوند رحمتشان کند، فراموش شدن نوعی مرگ است،خوشا به حالت رضا جان چون پدرو مادرت اینقدر خوب بودند که هیچ وقت فراموش نمیشوند

  2. قاسم نجفی گفت:

    سلام و درود نثار شهیدان از جان گذشته این سرزمین،از یاد نمی بریم خوبی ها و ایثار شان را،مردان مردی که  دلبسته دنیا نبودند و جاودانه شدند
    یادمان نرفته که در تابستان سال 1390، آسمان باز پس گرفت امانت ِبهشتیش و نفسی مطمئنه را و زمین پس داد امانتی را که خاک خورده ی ِتقدیر ِروزمرگی نشده بود و تنها تکانی و لرزشی لازم داشت بانگ ِ«ارجعی الی ربک »را  تا غبار ِراهِ  چندین ساله در این جسمانیت ِخاکی از خود بتکاند و برهاند چرا  که خود را تکانده بود از خاک همه عمر و پیشکشش به آستان ِاو . . .« راضیه مرضیه ».
    به یاد همه شهیدان این سرزمین،شهدا عملیات شمالغرب کشور

  3. دوستدار ولایت گفت:

    خداوند رحمتشان کند واقعا متاثر شدم به جهتی از طرفی خرسندم که یادگار شهیدی دنباله رور راهی باشد که شهید از آن گذشته

دیدگاه شما