وایکینگ‌ها مهم‌ترین اقوامی بودند که در نروژ سکنی داشتند و امروز اين كشور گران قيمت به محلي تبديل شده براي جذب جوانان تحت عنوان تحصيل در دانشگاه و مهاجرت گروهي كه به آرزوي رسيدن به زندگي بهتر و كار به آنجا مي روند.
به گزارش بویرنیوز به نقل ازبولتن: گروهي براي تحصيل زندگيشان را مي فروشند تا زندگي بهتري داشته باشند. اما در آخر مي فهمند كه نروژيهاي امروز همان وايكينگهاي ديروز هستند كه با كلاه برداري و نشان دادن در باغ سبز به دنبال تيغ زدن پولهاي كساني هستند كه براي تحصيل به آنجا رفته اند.
در تبليغات براي جذب مهاجر و دانشجو و سرمايه به نروژ همواره اعلام مي شود: یکی از راه های اخذ اقامت کشور نروژ اخذ ویزای تحصیلی می باشد که با توجه به در نظر گرفتن شرایط داوطلب می توان این نوع ویزا را اخذ نمود. به این صورت که دولت نروژ حین تحصیل به دانشجو اجازه کار کردن پاره وقت می دهد و اگر در این مدت شرایطی را که دولت در نظر گرفته را دانشجو رعایت کند پس از اتمام تحصیل به دانشجو اجازه می دهند ویزای تحصیلی را به ویزای کاری تبدیل کنند و پس از پنج سال اگر قوانین و شرایط دولت نروژ را زیر پا نگذاشته و از لحاظ قانونی مشکلی وجود نداشته باشد به شخص اقامت دائم می دهند.
اما واقعيت به گونه اي ديگر است و نروژيها افرادي را كه براي تحصيل به اين كشور مهاجرت مي كنند به اشكال مختلف مورد آزار قرار مي دهند تا بعد از خرج كردن پولهايشان دو پا قرض بگبرند و با كلي اتحام هاي امنيتي از اين كشور خارج شوند.
گزارشهاي مربوط به اداره مهاجرت نروژ نشان مي دهد كه يكي از مهمترين دلايل ادعا شده در باره عدم صدرو ويزاي دانشجويي براي دانشجويان ايراني كه در سال گذشته از دانشگاه هاي نروژ پذيرش رسمي تحصيلي گرفته بودند و در انتظار ويزاي دانشجويي خود براي ورود به كشور نروژ بودند دخالت مستقيم سازمان امنيتي پليس نروژ در روند صدور ويزا براي دانشجويان ايراني تبار بوده است.
دليل دخالت پليس امنيتي نروژ، نگراني از خطرات احتمالي دسترسي برخي از دانشجويان ايراني به دانش و فناوري توليد سلاح هسته اي از راه ادامه تحصيل در رشته هاي عموما فني و مهندسي و نيز در رشته هايي همچون فيزيك شيمي و IT در سطح دانشگاه نروژ اعلام شده است.
رئيس سازمان امنيتي پليس نروژ ضمن تاييد اين خبر مي گويد كه نمي خواهد در آينده شاهد اين باشد كه عبارت ساخت نروژ بر روي سلاح هاي ايران نوشته شود! و اين دانش در دست افراد نااهلش بيافتند.
برن سن ادعا كرده است كه آنها اطلاعات موثقي دارند كه برخي دانشجويان ايراني با نيت قبلي و تعمدا در صدد دسترسي به دانش هسته اي و فناوري هاي روز دنيا براي انتقال آن به ايران هستند.
هاتف خالدی علیدوستی يكي از دانشجويان ايراني در نروژ در اين رابطه در صفحه گوگل پلاس خود نوشته است:
در سال گذشته، پلیس امنیت نروژ بر سینه 64 دانشجوی ایرانی متقاضی ویزا دست رد زده است و آنها را به نروژ راه نداده است. دلیلش هم این است دولت ایران بنا داشته تا آنها را به نروژ بفرستد تا از علم و فن آنها برای استفاده از سلاح های کشتار جمعی سو استفاده کنند. آنهم نه هیچ جای دیگر که نروژ، که معلوم نیست رابطه اش با سلاح های کشتار جمعی چیست و اصلا در جدول تولید علم دنیا کجا ایستاده است و از ایران مگر چند پله بالاتر است…
در میان همه اینها مهدی قانع است که دار و ندارش را فروخت تا خود را به نروژ برساند و نه ماه و اندی با حقوق نصفه و نیمه کار کرد و اتاق پانزده متری اش را برای کم کردن مخارج با کس دیگری قسمت کرد، تا نامه پلیس امنیت نروژ روزی به خانه اش بیاید که بار و بندیل ات را جمع کن که وقت رفتن است. که سیستم کنترل توربین های بادی که همه این مدت دانشش را از توی مقالات از این سو و آن سوی اینترنت جمع می کردی کاربرد کشتار جمعی دارد و توی موجود خطرناک فرستاده جمهوری اسلامی باید خاک نروژ را تا فلان تاریخ ترک کنی. و لابد آن افسر وظیفه ای که این نامه را تایپ می کرده در آن لحظه بادی به غبغبش انداخته و بر حذاقت و مهارت خویش درود می فرستاده!
و من نیک می دانم توی این نه ماه که درخواست ویزای مهدی روی هوا معلق بوده اینها شبانه روز روی پرونده اش کار می کرده اند و حتما فهمیده اند که مهدی نه فرستاده کسی و چیزی است که انسانی است که برای چشم اندازی روشن تر، برای لحظه ای آسودگی در این جهان دشواری ها، کفش هایش را به پا کرده، خانواده اش را ترک گفته، جلای وطن کرده و غربت و تنهایی را به جان خریده است. و در میان اینها م.ح است که قریب 8 ماه بعد از دوران تحصیل و مشغول به کار شدن در جایی هنوز ویزای کارش صادر نشده و نمی تواند حقوق اش را از جایی که کار می کند بگیرد و فرای این حس آزاردهنده بی گاری بی حقوق، بلا تکلیفی و سردرگمی از آینده مبهم روح و روانش را سخت آزرده است…
کلمه امنیت حالم را بد می کند. من از شنیدن نام پلیس امنیت بالا می آورم. در این جهان شکاکیت ها که همه کس جاسوس و مزدور و فرستاده این و آن اند؛ امنیت ملعبه اي در دستان هوس باز قدرت است… و من، به راستی، از امنیتی چنین بی زارم..
